رفتم قاب فروشی . .
دوتا سفارش نیمهتموم داشتم
گرفتم که تکمیل کنم تا آخر هفته
برسونم دستِ صاحباشون😎!
حرفِ دل :))♥️
رفتم قاب فروشی . . دوتا سفارش نیمهتموم داشتم گرفتم که تکمیل کنم تا آخر هفته برسونم دستِ صاحباشون😎!
بعدشم یه سر رفتم لوازمالتحریری
واسه آبجیام که از روستا قراره برگردن
یادگاری گرفتم چون وقتی میان احتمالا
من قم نباشم . .
و با دیدنِشون ذوق کنن . . 😁!
حرفِ دل :))♥️
بعدشم یه سر رفتم لوازمالتحریری واسه آبجیام که از روستا قراره برگردن یادگاری گرفتم چون وقتی میان احت
و کلی خرت و پرتِ دیگم خریدم😐😂؛
خلاصه کارتِمونو خالی کردیم و از خانواده
هم پول قرض گرفتیم 🚶🏻♂//:
حرفِ دل :))♥️
رفتم قاب فروشی . . دوتا سفارش نیمهتموم داشتم گرفتم که تکمیل کنم تا آخر هفته برسونم دستِ صاحباشون😎!
ولی قاب فروشی هم دنیایی داشت . .
برش زدنِ چوب؛ شیشه؛ چسپ و
منگنه کردن و . . 😃؛
دخترک ۸ - ۹ سالش بود . .
با رفیقش در حالِ بازی کردن بودن :))
تو محوطهی بازی یه آبخوری بود . .
یه روز چند نفر اومدن و آبخوریِ
زمینِ بازیِ دخترک و رفیقش رو خراب کردن . .
حرفِ دل :))♥️
دخترک ۸ - ۹ سالش بود . . با رفیقش در حالِ بازی کردن بودن :)) تو محوطهی بازی یه آبخوری بود . . یه ر
دخترک با تمامِ پررویی گفت :
آبخوریِ ما رو چرا خراب میکنید ؟!
آقاهه جواب داد :
قراره شهید بیاریم :))
دخترک تو عالمِ کودکی با شهید قهر کرد
با آقاهه هم همینطور . .
حرفِ دل :))♥️
دخترک با تمامِ پررویی گفت : آبخوریِ ما رو چرا خراب میکنید ؟! آقاهه جواب داد : قراره شهید بیاریم :))
یه روز دید شهیدو آوردن ،
تابوت با سه رنگِ پرچمِ ایران
براش مهم نبود . .
چون درکی از مفهومِ شهید نداشت :))
ولی غافل . .
حرفِ دل :))♥️
یه روز دید شهیدو آوردن ، تابوت با سه رنگِ پرچمِ ایران براش مهم نبود . . چون درکی از مفهومِ شهید ند
بعدِ اونروز هرموقع
دخترک میرفت بازی کنه . .
میدید جای آبخوریشون یه شهیده . .
ولی هرموقع میرفت اونجا سر میزد . .
حالش خوب میشد، نمیدونست چرا !
ولی عجیب آرامش داشت :))
حرفِ دل :))♥️
بعدِ اونروز هرموقع دخترک میرفت بازی کنه . . میدید جای آبخوریشون یه شهیده . . ولی هرموقع میرفت ا
گذشت و گذشت . .
تا اینکه یه روز دخترک فهمید
اون شهید بابایِ خودش بود :))
آری پدرش شهید مفقودالاثر بود
و اومده بود پیشش . .
ولی دخترک فکر میکرد اومده
و آبخوریشونو خراب کرده . .
حرفِ دل :))♥️
گذشت و گذشت . . تا اینکه یه روز دخترک فهمید اون شهید بابایِ خودش بود :)) آری پدرش شهید مفقودالاثر ب
از اون روز دخترک، دیگه دخترِ سابق نبود !
دخترِ شهید بود . .
دخترِ شهید مفقودالاثری که فقط
اسم و سنِ باباشو میدونست . .
و هیچوقت نتونست با خودش زندگی کنه . .
و همیشه با یک سنگِ مزارِ سرد
زندگی کرد :))💔
#دخترِشهید
enc_16924485243027452835850.mp3
5.79M
میشه بگی که من هنوز نازم
شونه بزن موی منو بازم
دست توی موهای تو میندازم . . ((:
#نوا | #دخترونه :)
[ Eitaa.Com/HarfeQalb ]