🏴 علت زندانی شدن حضرت امام کاظم علیه السلام
🖤 حضرت امام کاظم علیهالسلام فرمودند:
▪️ خداوند بر شیعیان خشم گرفت
[و خواست بر آنها عذاب نازل کند]
پس خدا مرا بر انتخاب اینکه بلا را به جان بخرم یا عذاب بر ایشان نازل شود، اختیار داد.
▪️ به خدا قسم، من بلای شیعیانم را به جان خریدم...
📚 کافی ج١ ص٢۶٠
☑️ جانم بقربان این خاندان بی نظیر
و باقیماندهی إلهی از این تبار
که به خاطر بی معرفتی و خطاهایمان
نه ۱۴ سال مانند جدش
موسی بن جعفر علیه السلام
بلای دوستانش به جان خریده
بلکه قریب به ۱۲ قرن است
در زندان غربت و غیبت
بلا گردان آنان است 😭
♦️ای کاش همه از خواب غفلت بیدار شویم و با تمام وجود فرج مولایمان را از خدا بخواهیم
که فرج و گشایش از مشکلات همه عالم در گرو فرج او میباشد.
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دندان اینجوری عصب کشی میشه...حتما ببینید
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جهان پس از ظهور ...‼️
این کلیپ زیبا و پرامید تقدیم شما دوستان ارجمند🙏
امیدوارم به لطف خدا ما هم آن روز را ببینیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اگر واردات ماشینای دست دوم با گمرک پایین آزاد بشه شاید از دست این وضعیت اسفناکه بازار خودرو خلاص شیم
#بخدا من یکی خسته شدم از این همه دورویی تو صنعت خودرو😔
📝 روایت دختر سوری در محاصره داعشیها
❌پدرم اسلحه آورد خانه گفت: اگر اتفاقی
افتاد و من نبودم خودتان را بکشید
از پدرم پرسیدم چرا ؟؟
گفت چون اگر خودتان را نکشید
داعشیها بلایی سرتان میاورند.
که ارزو میکنید بدنیا نیامده بودید.
فردای انروز چند خانواده از خانواده های
منطقه به دست داعش اسیر شدند
که پسرها و مردها و پیرمردها و پیرزنها
را سربریده و دختران و زنان را برده
بودند.اینجا بود که مجبور شدیم یکی از
خانواده را انتخاب کنیم که اگر اتفاقی
افتاد همان همه ما را بکشد و در بعد هم
خودش را بکشد..و در اخر برادرم که 12
سال داشت به اصرار مادرم قبول کرد که
این کار را انجام دهد و ما نه شب
داشتیم و نه روز و واقعا در شدیدترین
و سختترین شرایط روحی بودیم و مادرم با
گریه به برادرم میگفت که اسلحه را از خودت
جدا نکن چون هر لحظه ممکن است
که اوضاع جوری شود که از ان استفاده
کنی و نگذاری که ما زنده به دست این
داعشیهای کافر بیافتیم و میگفت پسرم
نکنه دلت به رحم بیاید که اگر دلت به رحم
امد و ما را نکشتی انها به طرز فجیعی
ما را میکشند..چند روزی را با این اوضاع
بد و استرس شدید گذراندیم و چند روز
بعد داشتم نماز صبح میخواندم که شلیک
گلوله در روستا شروع شد و درگیری خیلی
شدید بود همه بیدار شدیم و برادرم اسلحه
را به دست گرفته بود مادرم گفت هر وقت
بهت گفتم اول من رو بکش بعد سه خواهرت
بعد هم خودت..درگیری تقریبا سه ساعت طول کشید ما دیگه ناامید شده بودیم و گفتیم که دیگه کار تمومه.در همین لحظه پدرم در را باز کرد و وارد شد مادرم گفت چی شده.پدرم گفت ما درگیر نشدیم ایرانیها امدند و با داعشیها
در گیر شدند میخواهند محاصره روستا را
بشکنند تا ما را از این کفار نجات بدهند.
یکساعت بعد محاصره شکسته شد.
خدا را شاهد میگیرم تمامی اهالی
روستا با دیدن نیروهای ایرانی از
خوشحالی گریه شوق میکردیم و
بالاخره این کابوس حقیقی تمام
شد.
آنروزها را هیچ وقت فراموش
نمیکنیم که چگونه شب را به صبح
و روز را به شب میرساندیم..
برای شادی روح ســـــردار سلیمانی و یاران با وفایش پنج صلوات محمدی بفرست اینو فرستادم تا اینکه قدر شهدا و مرزداران و رزمندگان را بدانیم،،،،،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این میگن نظارت 😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رئیسی در مناظره انتخابات: مثال این آقایان مثال دروازهبانی است که ۱۷ گل خورد و در مقابل گفت اگر من نبودم ۳۰ گل خورده بودیم. این حرفها اصلا صحیح نیست و باید برای مشکلات راهکار ارائه کرد.
دلار در حال ۷۰ هزار تومان است و نه خبری از خاندوزی و نه خبری از فرزین است و نه خبری از راهکارهای کنترل دلار رییسی هست.😔😔😔😔😔
♦️بیشتر مردم سردار قاسم سلیمانی را به عنوان یک فرمانده نظامی قدرتمند میشناسند که دشمن و نیروهای داعش از او واهمه داشتند و توان مقابله با او را در میدان جنگ نداشتند اما کمتر به زندگی خصوصی و روحیه لطیف این قهرمان پرداخته شده است.
🔹سردار سلیمانی آنقدر روحیه لطیفی داشت که به گفته دخترش نرجس یکبار که چند گربه از شدت سرما در جاکفشی خانه آنها پناه گرفته و در آنجا گیر افتاده بودند سردار از سروصدای آنها متوجه شد که گربهها در جاکفشی هستند او تلاش میکند تا آنها را بیرون بیاورد بعد از خارج کردن ۲ گربه متوجه میشود یکی دو گربه دیگر آنجا گیر افتادند جاکفشی را میشکند و به سختی آنها را نجات میدهد تا جایی که دستانش زخم میشود، روز بعد مادر گربهها با یکی از بچههایش که آسیب دیده بود جلوی پای او ایستاد تا حاج قاسم به آنها کمک کند او که برای رفتن بر سرکار عجله داشت با نرجس تماس میگیرد و میگوید زودتر به خانه بیا و گربه را به بیمارستان ببر، بعد تا زمانی که این حیوان خوب شود از او در خانه نگهداری کرد.