eitaa logo
دُخْتَـرانِ‌حَریمِ‌حَوْرا|𝐇𝐚𝐮𝐫𝐚❥︎
1.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
259 فایل
جایی‌براےباهم‌بودن‌وگذراندن‌لحظاتِ‌ناب‌ِنوجوانے😌💕 اطلاع‌رسانی‌های‌هیئت‌دختران‌حریم‌حوراءیزد🌱 • • پـُلِ‌ارتـباطے ما‌ و شمـا👀↯ @dokhtaran_harime_haura هیئت‌بانوان‌حریم‌حوراء↯ @harime_haura حجاب‌ملیکا↯ @melika_hejab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| 😏 حال شور ☺️ نشاط داشته باشید... بی نشاط به جایی نمی‌رسید... 👀 یه عده هم وقتی ازشون حالشونو می‌پرسی همین که می‌خوان جواب بدن معلومه وضعیتشون... خسته طور! 🎀 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🖇♥️﷽♥️🖇 ویکم 😴📖 🎀 چیزی نگذشت که گاز اشک آور تمام فضای ساختمان را پر کرد و صدای ناله و سرفه بچه ها بلند شد احساس خفگی به همه دست داده بود همه دنبال راه فرار می گشتند امّا با تیراندازی این چند نفر راه پس داشتیم نه راه پیش سرفه امانم را بریده بود واقعاً دیگر نمی شد تحمل کرد هر چند لحظه یک بار صدای شکسته شدن شیشه به گوش می‌رسید بعضی از بچه ها که خیلی بهشون فشار آمده بود طاقت شان را از دست داده بودند و از ترس خفگی شیشه‌های اتاق ها را می شکستند و خودشان را پرت میکردن پایین ! فقط شانس آورده بودند که پایین پنجره ها پر بود از درختان پر شاخ و برگ. من چون در راهرو بودم وضعم بهتر از بقیه بود قبلاً هم از رفقای بسیجی هم شنیده بودم که وقتی گاز میزنند نباید ایستاد می‌دانستم که گاز سبک است و به سطوح بالاتر می‌رود برای همین بدون اینکه بلند شوم شروع کردم به سینه خیز رفتن همانطور سینه خیز از پله ها پایین آمدم اوضاع در طبقه دوم و اول هم همانطور بود تاریکی محض فضای مملو از گاز اشک آور صدای داد و فریاد بچه هاشلیک تیرهای مشقی اینها همه مشترکات تمام طبقات ساختمان بود همانطور از کنار دیوار سینه کیس خودم را رساندم ته راهرو دم در ورودی نرسیده به درد زمین پر از شیشه خورده بود معلوم بود شیشه ی خرد شده شیشه بزرگ بوده است اگر احتیاط نمی کردم دست و بالم حسابی زخمی می شد. ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
شب یعنی آرامش😌 و چه زیباست که این آرامش،آرامش قبل از طوفان باشد.🌪 طوفانی که فردا با دنبال کردن اهدافت به پا میکنی.🌟 🎀 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شما خانواده خود را انتخاب نمی کنید. آنها هدیه خداوند به شما هستند، همانطور که شما هستید.☺️ کسانی که هرطور باشید دوستتان دارن و برای خندیدنتان تلاش میکنن😌 بیا امروز بیشتر بهم عشق هدیه بدیم☕️😍 🎀 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
پيامبر اکرم-صلی الله عليه و اله نَظَرُ اَلْوَلَدِ إِلَى وَالِدَيْهِ حُبّاً لَهُمَا عِبَادَةٌ. نگاه محبت آميز فرزند به پدر و مادر خود، برايش عبادت به شمار مي آيد. مثلا: هدیه‌مون میتونه نگاه های قشنگ باشه😄💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به غذای خوشمزه و درعین حال فوری😋😃 مواد لازم: گوشت چرخ کرده پیاز سماق پودر بادام نمک و فلفل و زیره روغن طرز تهیه:👩‍🍳 🛑پیاز رو ک نگینی میکنید و سرخ می‌کنید 🛑بعد ک طلایی شد، گوشت رو می‌ریزد توش.... وقتی پخته شد، یه قاشق سماق بهش اضافه مکنید.....و نمک و فلفل و پودر زیره 🛑وقتی برنج به مرحله ای رسید که خواستید دم بزارید،مواد گوشتی تون رو میریزید وسطش به همراه یه قاشق دیگه سماق و پودر بادام میریزید لابه لای برنج و کمی روغن و دم میذارید🤩 نوش جااااان👋💋 🍝 🍴 🎀 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🖇♥️﷽♥️🖇 ودوم 😃📖 🎀 حالمان سر جایش نیامده بود که چند پاسدار فریاد زدند :《همگی توی محوطه صبحگاه به خط شید... .》 با همان حال زار و نزار سری به خط شدیم چند تا از بچه ها هم که هنوز در ساختمان گیر کرده بودند کم‌کم به جمعمان اضافه شدند در محوطه صبحگاه که ایستادیم چشممان افتاد به یک پدافند که چهار لوله اش را گرفته بود سمت محوطه باز پادگان و تیر رسام و تیر جنگی و مشقی را باهم شلیک میکرد همه بچه ها که آمدند کسی که به نظر می‌رسید فرمانده باشد رویکرد به سمت نیروها و با صدای محکم:《گفت جلوتر از اینجای تعداد نرده هست که مشرف به بیرون پادگان عراقی‌ها از سمت نرده ها به من حمله کردند و می خوام اهواز را بگیرند باید سری خودتون رو به نرده ها برسونید به مهمات خودتون رو از اونا تامین کنید یالا بجنبید... وقت زیادی ندارید... سریع...سریع... .》 دویدیم سمت نرده ها به نرده ها که رسیدیم دیدیم مرتب تیر بهشان می خورد و کمانه می کند سریع از آنها بالا رفتم و خودم را انداختم آن طرف آن سمت نرده‌ها عده‌ای از قبل سنگر گرفته و خط آتش درست کرده بودند بعضی ها داد می زدند :《دراز بکش... دراز بکش تیر نخوری... .》 با هزار جان کندن سینه فیض خودمان را رساندیم نزدیک موانعی که در مسافتی دور در محوطه گذاشته بودند به آنجا که رسیدیم سر چرخاندم سمت ساختمان ها باورم نمی شد این همه از محوطه اصلی پادگان دور شده باشیم. با دستور فرمانده دوباره به خط شدیم ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛