eitaa logo
حریم حیات
168 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
332 ویدیو
93 فایل
🍃مطالب کانال تولیدی هست و برای تهیه آن وقت صرف شده ،لطفا با ارسال مطالب؛ما را در نشر آموزه های دینی یاری فرمایید.🍃 _______________________________________
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸رسول اکرم(ص):🌸 اِضْمَنوالی سِتّاً مِن اَنفُسِکُم اَضمَن لَکُمُ الجَنَّةَ اُصدُقُوا اِذا حَدَّثْتُم وَأوفُوا اِذا وَعَدتُم وَاَدُّوا اِذا اْئتُمِنْتُم وَاحفَظوا فُروجَکُم وَغُضّوا اَبصارَکُم وَکُفّوا اَیدیَکُم؛ شش چیز را برای من ضمانت کنید تا من بهشت را برای شما ضمانت کنم: 🔹 راستی در گفتار 🔹وفای به عهد 🔹بر گرداندن امانت 🔹 پاکدامنی 🔹چشم بستن از گناه 🔹 و نگه داشتن دست( از غیر حلال). 📚 یک هزار حدیث، ص ۳۳۸ 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
🏴🏴🏴 🏴🏴 🏴 🌸 ⬛️ صلی الله علیه و آله فرمودند: بر من بسیار بفرستید؛ زیرا صلوات بر من است در ، و نوری است بر ، و نوری است در ⚫️ دعوت از علاقه مندان به شرکت در ختم ۱۴ هزار 👇 🌷هدیه به صلی الله علیه و آله، مجتبی علیه السلام و علیه السلام 💌 جهت شرکت در پویش تعداد صلواتها را به این آیدی @mza313 ارسال کنید. 🔹 فرصت شرکت: از 4⃣2⃣ تا 8⃣2⃣ مهر 🌹....___🖤🖤🖤___....🌹 لطفا این پیام را برای گروه های مختلف ارسال کنید تا تعداد افراد بیشتری در ثواب فرستادن صلوات شریک شوند. 🖤🔸🖤🔸🖤🔸🖤🔸🖤🔸🖤 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز (روحی‌فداه) نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با (علیهم‌السلام) هستیم و از شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» 💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان می‌سرود :«جایی از اینجا به نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیه‌السلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!» شور و حال حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد شد، با خیانت همین خائنین و رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.» 💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیه‌السلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل سیدالشهدا (علیه‌السلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین و یکی رو انتخاب کنیم!» و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.» مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. 💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب عروسی‌ات عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»... 👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. می‌دانستم از یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. 💠 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟» بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمی‌رفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمی‌دانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. 💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقی‌مانده را در شیشه ریخت. دستان زن بی‌نوا از می‌لرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی‌هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. 💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... 👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
🔸🔶 دعای روز ماه 🌸بسم الله الرّحمن الرّحیم🌸 🦋اَللّهُمَّ افْتَحْ لى فیهِ اَبْوابَ الْجِنانِ وَاَغْلِقْ عَنّى فیهِ اَبْوابَ النّیرانِ وَوَفِّقْنى فیهِ لِتِلاوَةِ الْقُرْانِ یا مُنْزِلَ السَّکینَةِ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ. 💫 خدایا! در این روز درهای را به رویم بگشا و درهای را به رویم ببند و خواندن را به من کن، ای فرود آورنده در دل . ჻ᭂ🌿🥀🥀🥀🌿჻ᭂ 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری فرمائید. 🥀@harimehayat🥀
💠 دعای روز ماه مبارک رمضان ☘ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ إِلَى مَرْضَاتِكَ دَلِيلاً، وَ لا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ عَلَيَّ سَبِيلاً، وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ لِي مَنْزِلاً وَ مَقِيلاً، يَا قَاضِيَ حَوَائِجِ الطَّالِبِينَ. 🔸 خدایا در این برای من به سوی خشنودی ات دلیلی قرار ده، و برای راهی به سوی من قرار مده، و را منزل و آسایشگاهم قرار ده، ای برآورنده خواهندگان . ჻ᭂ🌿🥀🥀🥀🌿჻ᭂ 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری فرمائید. 🥀@harimehayat🥀
💠 دعای روز ماه مبارک 🤲اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَکَ و أنـْزِل علیّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَ وَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِکَ و أَسْکِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین 🤲خدایا در این ماه درهاى را به رویم بگشا و برکاتت را بر من فرما و به موجبات خوشنودیت موفقم بدار و در میان ‌هایت جایم ده اى کننده خواهش ჻ᭂ🌿🥀🥀🥀🌿჻ᭂ 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری فرمائید. 🥀@harimehayat🥀
🍃🌸🍃🌹🍃🌸 💠ما اگر بخواهیم در مقاصد دنیوى هم بشویم، بایستى خودمان را، خودمان را، خودمان را، براى آن‌سوى مرز مردن کنیم. امیرالمؤمنین میفرماید من میخواهم مردم را به برسانم؛ این وظیفه‌ى ما است. باید بکنیم، باید بکنیم، وسائل عمل خیر و را در فراهم کنیم، وسائل شُرور و را از دسترسها برداریم؛ این وظائف حکومت است. 🎙بیانات مقام معظم رهبری، 1393/02/23 🍃🌸🍃🌹🍃🌸🍃 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
💫💫💫 ✨✨✨ 💫💫 ✨ 🦋حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فرمودند: «هر کس در رجب بدهد، خداوند روز قیامت در او را به گرامی می‌دارد که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر بشری خطور نکرده است».🦋 📗بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۳۳ 👈لطفا با ارسال(فوروارد) مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🌐https://eitaa.com/harimehayat
💫💫💫 ✨✨✨ 💫💫 ✨ 🦋حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فرمودند: «هر کس در رجب بدهد، خداوند روز قیامت در او را به گرامی می‌دارد که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر بشری خطور نکرده است».🦋 📗بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۳۳ 👈لطفا با ارسال(فوروارد) مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🌐https://eitaa.com/harimehayat
⭐️🌙⭐️🌙⭐️ 🌙⭐️🌙⭐️ ⭐️🌙⭐️ 🌙⭐️ 💠بهشت و باب دارن 🔸پیامبر اکرم (ص): «إنَّ لِلجَنَّةِ باباً یدعی الرَّیانُ لا یدخُلُ مِنهُ إلاَّ الصَّائِمُونَ؛ برای دری است به نام (ریان) که از آن فقط روزه داران وارد می‌شوند». 📚وسائل الشیعه، ج۷، ص۲۹۵، ح ۳۱. 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🌐https://eitaa.com/harimehayat
🌼🍃🌼 🍃🌼 🌼 ✨حضور در مسجد 🔸پیامبر اکرم(ص) به ابوذر فرمود: «ای اباذر! مادامی که تو در هستی، خداوند در مقابل هر نفسی که می‌کشی، یک درجه در به تو عطا می‌کند و بر تو درود می‌فرستند و برای تو برای هر نفس در مسجد، ده می‌نویسند و ده گناه از تو پاک می‌کنند». 📗 تفسیر معین، ص۵۷۳، ص۳. 👈لطفا با ارسال(فوروارد) مطالب؛ در نشر آموزه های دینی ما را یاری کنید. 🌺 🌐https://eitaa.com/harimehayat
🦋حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فرمودند: «هر کس در رجب بدهد، خداوند روز قیامت در او را به گرامی می‌دارد که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر بشری خطور نکرده است».🦋 📗بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۳۳ 👈لطفا با ارسال مطالب ؛در نشر آموزه های دینی ما را یاری کنید.🌺 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
♨️بهشتی و جهنمی🔰🔰 ⚜قالَ الصادقُ علیه السلام: لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ یُورِثُ أَهْلَ بَیْتِهِ الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ الصَّالِحَ حَتَّی یُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ [جَمِیعاً] حَتَّی لَا یَفْقِدَ فِیهَا مِنْهُمْ صَغِیراً وَ لَا کَبِیراً وَ لَا خَادِماً وَ لَا جَاراً وَ لَا یَزَالُ الْعَبْدُ الْعَاصِی یُورِثُ أَهْلَ بَیْتِهِ الْأَدَبَ السَّیِّئَ حَتَّی یُدْخِلَهُمُ النَّارَ جَمِیعاً حَتَّی لَا یَفْقِدَ فِیهَا مِنْهُمْ صَغِیراً وَ لَا کَبِیراً وَ لَا خَادِماً وَ لَا جَاراً. 📜، همواره به اش، و و و شایسته را به می‌دهد تا در نتیجه تمام اعضای خانواده اش را وارد سازد، به گونه ای که جای هیچ کدام از اعضاء خانواده از کوچک و بزرگ و کارگر منزل و حتی همسایه، در بهشت خالی نباشد. درمقابل و معصیت کارِ خدا برای اش و به می‌گذارد و در نتیجه تمام اعضای خانواده اش را می‌سازد، به گونه ای که جهنم از وجود هیچ کدامشان از کوچک و بزرگ و خادم و همسایه خالی نمی باشد. (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص ۲۰۱) 📚چھل حدیث مرد در خانواده صفحه ۲۶ 👈لطفا با ارسال مطالب ؛در نشر آموزه های دینی ما را یاری کنید.🌺 🌐 https://eitaa.com/harimehayat