eitaa logo
حریم حیات
157 دنبال‌کننده
5هزار عکس
384 ویدیو
99 فایل
🍃مطالب کانال تولیدی هست و برای تهیه آن وقت صرف شده ،لطفا با ارسال مطالب؛ما را در نشر آموزه های دینی یاری فرمایید.🍃 _______________________________________
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹❣🌹 ❣🌹 🌹 ❣ولادت با سعادت حضرت امام خامنه‌ای مُدَّظلّه‌العالی مبارک❣ 🌹امام خامنه‌ای در بیان علامه حسن زاده آملی: ❣رهبر عظیم‌الشأن‌تان را دوست بدارید. ❣عالمی، عادلی،‌ رهبری، مؤمنی، ‌موحدی،‌ سیّاسی، دلداری، رهبری، انسان ربانی، پاك،‌ منزه، كه دنیا شكارش نكرده من جایی [سراغ] ندارم که عرض کنم. 🆔️ @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
🌺✨🌺 ✨🌺 🌺 🌹تولدت مبارک اقای من... بیست ونهم فروردین سالروز تولد رهبر مهربانم مبارک ... 🆔️ @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
🌹❣🌹 ❣🌹 🌹 🌼تاریخ دقیق تولد رهبرانقلاب از زبان معظم‌له🌼 🌺صحبت‌های آقا که تمام می‌شود، رئیس مرکز آمار اجازه می‌گیرد تا فرم سرشماری مربوط به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را پر کند. رهبر هم از او می‌پرسند: «کارت شناسایی هم که آوردید؟» و با خنده حضار و پاسخ مثبت عادل آذر، سرشماری آغاز می‌شود. ✍اولین سؤال: نام و نام خانوادگی؟ ❤️- سید علی حسینی خامنه‌ای. 💐جمعیت صلوات می‌فرستد. ✍سؤال دوم، تاریخ تولد است. ❤️- تیرماه ۱۳۱۸. البته این در شناسنامه است. ظاهراً تاریخ صحیح باید فروردین‌ماه باشد. 💐جمعیت مجدد صلوات می‌فرستد. ❣قبل از این که عادل آذر به سؤال بعدی برسد، ❤️آقا می‌گوید: «نمی‌شود که با هر سؤال یک صلوات بفرستید». ✍عادل آذر از نحوه تصرف منزل می‌پرسد: ملکی؟ استیجاری؟ در برابر خدمت؟ ❤️- منزل ما سازمانی است. 👂گوش همه تیز شده که از سایر اطلاعات رهبر هم با خبر شوند که مأمور سرشماری می‌گوید بقیه سؤال‌ها باشد برای بعد، چون باید اعضای خانوار فهرست شوند. ❤️ اما انگار آقا خیالشان از همه اطلاعاتی که می‌خواهند بدهند، راحت است: «ما اعضایی نداریم. فقط ۲ نفریم. کارت ملی خودم را هم آورده‌ام.» 💐لبخند روی لب میهمانان می‌نشیند و همه مجدد آماده ضبط اطلاعات نفوس و مسکن رهبر می‌شوند. اما مأمور سرشماری می‌گوید این کار حدود ۲۰ دقیقه وقت می‌گیرد و کار را به بعد موکول می‌کند؛ گویا مأمور آمار در حفظ اسرار مردم عزمی جدی دارد. جلسه تمام می‌شود و قرار می‌شود خود رئیس مرکز آمار ایران برای تکمیل فرم اطلاعات آیت‌الله «سید علی حسینی خامنه‌ای» اقدام کند. ❣ولادت با سعادت حضرت امام خامنه‌ای مُدَّظلّه‌العالی مبارک❣ ▫️▫️▫️▫️▫️ 📅سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ 🆔️ @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
🌹در فرازهایی از وصیت نامه مکیان آمده است: 🍁خدایا ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خویش استوار مانده‌ایم، خدایا هیاهوی بهشت را می‌بینم، چه غوغایی!!! به پیشواز یارانش آمده، چه صحنه‌ای!!! فرشتگان ندا می‌دهند که هم‌رزمان ابراهیم! همراهان موسی! همدستان عیسی! هم‌کیشان محمد !هم‌سنگران علی! همفکران حسین علیه‌السلام! همگامان و از سنگر آمده‌اند، چه شکوهی!!! این دل نوشته را در حالی می‌نویسم که هیچ امیدی به ندارم، مگر به فضل خداوند متعال، زیرا ما بنده‌ نافرمان‌بردار درگاه خداوند بوده‌ایم، که اگر بخواهیم خود را از و شاهدان حقانیت خداوند تبارک‌وتعالی بدانیم دچار جرم دیگری شده‌ایم. ای امت دلاور حزب‌الله، ای کسانی که اگر پایش بیفتد حاضرید همه‌ی هستی‌تان را تقدیم اسلام کنید، من که چیزی نداشتم هستی من یک جان بود، که به ‌پای قدم عزیزم و امت حزب الله فدا کردم، ولی افسوس که یک جان بود،کاش چندین جان داشتم و آن‌ها را پای و کوی و عشق می‌ریختم و به ‌اندازه‌ یک لبخند او را شاد می‌کردم. 📚سند گمنامی 👈لطفا با ارسال مطالب همراه لینک در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.🙏🌹 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... 👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
🌹فرازی از وصیت نامه مرحمت بالازاده ✨آری‌ای ملت غیور پرور ایران! درود بر شما! درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستاده‌اید و می‌ایستید تا آخرین قطره خونتان. 🕊درود برشما‌ای ملت ایران!‌ای مشعل داران امام حسین! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به عالم بشریت تحویل بدهید. ✨خدایا خدایا تو را قسم می‌دهم به من توفیق سربازی (عج) و نائب برحق او بت شکن را دهی تا در راه آن‌ها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم. 📚خاطرات جبهه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
🌹فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم مجید قربانخوانی ✨بسم رب الشهدا و الصدیقین سلام عرض می کنم خدمت تمام مردم ایران، سلام می کنم به کبیر انقلاب و سلام عرض می کنم به خانواده عزیزم، امیدوارم بعد از ناراحتی نداشته باشید و از شما خواهش می کنم بعد از مرگم خوشحال باشید که در راه اسلام و شیعیان به رسیدم. صحبتم با حضرت ، آقا جان گر صد بار دگر متولد شوم برای اسلام و مسلمین جان می دهم. 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
✨ریحانه خیلی بهانه پدرش را می گرفت. همسرشهید مجتبی کرمی گفته بود درصورتی که به محضر عالیقدر انقلاب مشرف شوم؛ تنها یک خواسته ازاو دارم وآن این است که دستی برسر ریحانه بکشد تا شاید با تصرف ولایی ایشان، دیگر اینقدر بهانه بابا را نگیرد و بی قراری نکند... لحظه دیدار فرا رسید.... همسر و مادر پاسدار مجتبی کرمی در دیداری خصوصی به محضر _رهبری مشرف شدند. حضرت ای به محض ورود به سالن به ریحانه روکرده وفرمودند: " ریحانه خانم شما هستید"؟ ریحانه سمت افرادی که نمی شناخت نمی رفت، اما برخلاف همیشه این بار، خود را از مادر جدا کرده، به سمت رفته و در آغوشش جای گرفت و درست همانطور شد که مادر آرزو داشت...قرار قلب بی قرار ریحانه. 📚مدافعان حریم حرم 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
⚜ برگی از بیانات رهبری انقلاب فرمودند: " اعمال ما بر (عج) عرضه می شود. امام زمان از هر آنچه که نشانه مسلمانی و عزم راسخ ایمانی در آن هست و از ما سر می زند، خرسند می شود. اگر خدای نکرده عکس این عمل بکنیم را ناخرسند می کنیم." ۸۴/۰۶/۲۹ 👈لطفا با ارسال مطالب ؛در نشر آموزه های دینی ما را یاری کنید.🌺 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
عید مبعث - تلفن همراه.pdf
حجم: 398.7K
📔 متن کامل بیانات امام انقلاب به مناسبت عید مبعث| 👈لطفا با ارسال مطالب ؛در نشر آموزه های دینی ما را یاری کنید.🌺 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
شهدای اردیبهشت.pdf
حجم: 253.5K
📔 متن کامل بیانات امام انقلاب در مراسم بزرگداشت شهید رییسی و شهدای خدمت 👈لطفا با ارسال مطالب ؛در نشر آموزه های دینی ما را یاری کنید.🌺 🌐 https://eitaa.com/harimehayat