eitaa logo
حریم حیات
160 دنبال‌کننده
5هزار عکس
383 ویدیو
99 فایل
🍃مطالب کانال تولیدی هست و برای تهیه آن وقت صرف شده ،لطفا با ارسال مطالب؛ما را در نشر آموزه های دینی یاری فرمایید.🍃 _______________________________________
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️چگونه بفهمیم که روزه‌هاو اعمالمان مورد درگاه الهی واقع شده است؟ می فرماید: پس اگر ما ماه را گذراندیم، شبهای احیایی را گذراندیم، روزه‌های متوالی را گذراندیم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کردیم که بر خودمان بیش از پیش از ماه رمضان مسلّط هستیم، بر خودمان از سابق بیشتر مسلّط هستیم، بر چشم خودمان بیشتر مسلّط هستیم، بر زبان خودمان بیشتر مسلّط هستیم، بر اعضا و جوارح خودمان بیشتر مسلّط هستیم و بالاخره بر خودمان بیشتر مسلّط هستیم و می‌توانیم جلو نفس امّاره را بگیریم، این علامت روزه ماست. 📚آزادی معنوی، ص۵۰-۵۱. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... 👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📌امام محمد باقر (ع) ✨مَا اَحسَنَ الحَسَنَاتِ بَعدَ السَّیِّئاتِ وَ مَا اَقبَحَ السَّیِّئاتِ بَعدَ الحَسَنَاتِ 💫چه نیکوست ها بعد از بدیها و چه است بدیها پس از نیکی ها. 📚 با ، ح ۸۸۰ ◾️سـالـروز شـهادت جـانسـوز نـهـال گـلشـن دیـن، نـور دیـده زهـرا، سپـهـر دانـش و بینـش، امـام محمـد بـاقـر ‌«علیه السلام» تسلیـت بـاد. 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 ❄️ همسرانه ❤️ هدف اصلی ازدواج انسان 🔆هدف یک انسان دین‌دار از باید این باشد که با و همکاری همسرش بتواند خويش را از و بدی و اخلاق زشت بپیراید و با عمل صالح و نیک پرورش دهد تا به مقام والای و تقرب به خداوند نایل گردد.🌱 👌 از این رو، وجود شایسته و خوب، برای رسیدن به چنین مهمی ضرورت دارد.🍃 💖✨💖✨💖✨💖✨💖 📚 همسرداری، ص۱۴. 👈لطفا با ارسال(فوروارد) مطالب؛ در نشر آموزه های دینی ما را یاری کنید.🌺 🌐https://eitaa.com/harimehayat
ما اینجاییم تا بهتون بگیم☺️ چطور با نگاهی متفاوت و ذهنی خلاق به مدیریت وسایل پیرامون به ویژه در فضای خانه بپردازید.🔰🔰 🟣تجربه ی خانه مامان بزرگ‌هایی که بعد از سال‌ها از و پر از انباری، به یک نقل مکان کردند، نشان داده است که اکثر وسایل نگه داشته شده برای بدون استفاده بوده‌اند.✅ 🔸و چه بسا وقتی همه از نقاط مختلف خانه بیرون آورده شد، اهل خانه با وسایلی روبرو شدند،که حتی در نبوده که چنین وسایلی نیز دارند. 🔹ضمن اینکه برای برخی مواقع مناسب‌تری نیز وجود دارد. ◀️به طور مثال: به جای نگه داشتن انواع رنگ و رو رفته برای یک مهمانی بزرگ احتمالی، در صورت لزوم ظروف و کرایه کرد. 🟡ضمن اینکه برخی وسایل - به ویژه پارچه‌ای و پلاستیکی-به مرور زمان دارند و بعد از سال‌ها ندارند. 💢پس نباید وسایل را فقط به صرف یا برای نگه داشت.✅ ♦️بلکه باید نگاهی داشت. ♻️چون فقط برای یا روز مبادا مشابه بار سنگینی است که فرد دائم به دوش می‌کشد و ذهن و جسم خود را و می‌کند. و جلوی کشیدن فضای زندگی خود را می‌گیرد. لطفا تا آخر باماهمراه باشید.🙏 📚ذهن تکانی در خانه 👈لطفا با ارسال مطالب ؛در نشر آموزه های دینی ما را یاری کنید.🌺 🌐 https://eitaa.com/harimehayat