⁉️چگونه بفهمیم که روزههاو اعمالمان مورد #قبول درگاه الهی واقع شده است؟
#شهید_مطهری می فرماید: پس اگر ما ماه #رمضانی را گذراندیم، شبهای احیایی را گذراندیم، روزههای متوالی را گذراندیم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کردیم که بر #شهوات خودمان بیش از پیش از ماه رمضان مسلّط هستیم، بر #عصبانیت خودمان از سابق بیشتر مسلّط هستیم، بر چشم خودمان بیشتر مسلّط هستیم، بر زبان خودمان بیشتر مسلّط هستیم، بر اعضا و جوارح خودمان بیشتر مسلّط هستیم و بالاخره بر #نفس خودمان بیشتر مسلّط هستیم و میتوانیم جلو نفس امّاره را بگیریم، این علامت #قبولی روزه ماست.
📚آزادی معنوی، ص۵۰-۵۱.
#عکس_نوشته_تولیدی
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat
🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 #تنهامیانداعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.
#داستان
#موسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat
🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📌امام محمد باقر (ع)
✨مَا اَحسَنَ الحَسَنَاتِ بَعدَ السَّیِّئاتِ وَ مَا اَقبَحَ السَّیِّئاتِ بَعدَ الحَسَنَاتِ
💫چه نیکوست #نیکی ها بعد از بدیها و چه #زشت است بدیها پس از نیکی ها.
📚#جهاد با #نفس، ح ۸۸۰
◾️سـالـروز شـهادت جـانسـوز نـهـال گـلشـن دیـن، نـور دیـده زهـرا، سپـهـر دانـش و بینـش،
امـام محمـد بـاقـر «علیه السلام»
تسلیـت بـاد.
👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺
#روایت
#امام_باقر
#عکس_نوشته_تولیدی
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
❄️ همسرانه
❤️ هدف اصلی ازدواج انسان
🔆هدف یک انسان دیندار از #ازدواج باید این باشد که با #تعاون و همکاری همسرش بتواند #نفس خويش را از #گناهان و بدی و اخلاق زشت بپیراید و با عمل صالح و #اخلاق نیک پرورش دهد تا به مقام والای #انسانیت و تقرب به خداوند نایل گردد.🌱
👌 از این رو، وجود #همسری شایسته و خوب، برای رسیدن به چنین #هدف مهمی ضرورت دارد.🍃
💖✨💖✨💖✨💖✨💖
📚 همسرداری، ص۱۴.
👈لطفا با ارسال(فوروارد) مطالب؛ در نشر آموزه های دینی ما را یاری کنید.🌺
#محبّت_ازدواج
#همسرانه
#زوجین
🌐https://eitaa.com/harimehayat
ما اینجاییم تا بهتون بگیم☺️ چطور با نگاهی متفاوت و ذهنی خلاق به مدیریت وسایل پیرامون به ویژه در فضای خانه بپردازید.🔰🔰
🟣تجربه ی خانه مامان بزرگهایی که بعد از سالها از #خانهای_بزرگ و پر از انباری، به یک #منزل_آپارتمانی نقل مکان کردند، نشان داده است که اکثر وسایل نگه داشته شده برای #روز_مبادا بدون استفاده بودهاند.✅
🔸و چه بسا وقتی همه #وسایل از نقاط مختلف خانه بیرون آورده شد، اهل خانه با وسایلی روبرو شدند،که حتی در #خاطرشان نبوده که چنین وسایلی نیز دارند.
🔹ضمن اینکه برای برخی مواقع #راهکارهای مناسبتری نیز وجود دارد.
◀️به طور مثال: به جای نگه داشتن انواع #بشقابهای رنگ و رو رفته برای یک مهمانی بزرگ احتمالی، در صورت لزوم ظروف #تمیز و #آراسته کرایه کرد.
🟡ضمن اینکه برخی وسایل - به ویژه پارچهای و پلاستیکی-به مرور زمان #افت_کیفیت دارند و بعد از سالها #قابلیت_مصرف ندارند.
💢پس نباید وسایل را فقط به صرف #دلبستگی یا برای #روز_مبادا نگه داشت.✅
♦️بلکه باید نگاهی #کاربردی داشت.
♻️چون #نگهداری_وسایل فقط برای #خاطره یا روز مبادا مشابه بار سنگینی است که فرد دائم به دوش میکشد
و ذهن و جسم خود را #خسته و #فرسوده میکند.
و جلوی #نفس کشیدن فضای زندگی خود را میگیرد.
لطفا تا آخر باماهمراه باشید.🙏
📚ذهن تکانی در خانه
#تولیدی_قسمت۵
#ذهن_تکانی
👈لطفا با ارسال مطالب ؛در نشر آموزه های دینی ما را یاری کنید.🌺
🌐 https://eitaa.com/harimehayat