eitaa logo
حریم حیات
169 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
336 ویدیو
94 فایل
🍃مطالب کانال تولیدی هست و برای تهیه آن وقت صرف شده ،لطفا با ارسال مطالب؛ما را در نشر آموزه های دینی یاری فرمایید.🍃 _______________________________________
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜هر روز با کلام خدا 🕋 إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ 🕊به یقین شما و آنچه غیر خدا مى پرستید، هیزم جهنم خواهید بود. و همگى در آن وارد مى شوید. (انبیاء/۹۸) 💠حَصَب در اصل به معنى پرتاب کردن چیزى در آتش است ـ مخصوصاً قطعات هیزم که در تنور پرتاب مى کنند آیه فوق، به مشرکان مى گوید: آتشگیره جهنم و هیزمى که شعله هاى آن را تشکیل مى دهد، خود شما و خدایان ساختگى شما است، و همچون قطعه هاى هیزم بى ارزش، یکى پس از دیگرى در جهنم پرتاب مى شوید! آنگاه اضافه مى کند: شما وارد بر آن مى شوید (أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ). 💠این جمله یا به عنوان تأکید مطلب گذشته است، و یا اشاره به نکته جدیدى است، و آن این که: اول بت ها را در آتش مى افکنند، سپس شما بر آنها وارد مى شوید، گوئى خدایانتان با آتشى که از وجودشان برمى خیزد از شما پذیرائى مى کنند. 💠اگر سؤال شود: انداختن بت ها در جهنم چه فلسفه اى دارد، در پاسخ باید گفت: این خود یک نوع عذاب و مجازات است براى بت پرستان که ببینند در آتشى که از بتهایشان زبانه مى کشد مى سوزند، از این گذشته تحقیرى است براى افکار آنها که به چنین موجودات بى ارزشى پناه مى بردند. 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
🌹امام جعفرصادق علیه السلام :آدم سخن چین دوبهم زن بدترین مخلوقات خدااست که بر روی زمین قدم گذاشته است. 📚لئالی الاخبار،ج۵،ص۲۴۴ 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری نمایید.🙏 🆔 @harimehayat
📕 خیلی منتظرش نگذاشتم. فوری رفتم جلو و توی چند قدمیش ایستادم: _سلام... خیلی خوشرو و متین جواب سلامم رو داد و دوباره منتظر شد... لبخندی زدم: _اشراقی هستم... تلفنی فکر میکنم با خودتون صحبت کردم اگر شما خانم بلر باشید... دست دراز کرد: _اوه بله... من بلر هستم خودم باهاتون صحبت کردم خانم اشراقی درسته... اگر اشتباه نکنم به طور مشترک سوئیت شماره سه رو اجاره کردید... _ بله البته من یکم کارام ناگهانی پیش رفت و دیر اقدام کردم به همین دلیل برای پیدا کردن خونه به مشکل برخوردم اما الان اگر سوئیت یا اتاق مستقلی دارید با هزینه ی بیشتر من مشکلی ندارم که... _نه عزیزم نسبت به دوهفته قبل که صحبت کردیم اوضاع تغییری نکرده کماکان تمام سوئیت ها و اتاقها پر هستن... این یکی رو هم میشه گفت واقعا شانس آوردی که پیدا کردی... _چطور؟ _صاحب این سوئیت سالهاست تنها اینجا زندگی میکنه و امسال هم فقط بخاطر مشکل مالی حاضر شد همخونه بپذیره... لبخند جمع و جوری که زد حدسم رو تایید میکرد: _امیدوارم که مشکلی باهم نداشته باشید یعنی نباید هم داشته باشید متوجهید که؟ خیالش رو راحت کردم: _بله نگران نباشید متوجهم... شروع کرد به توضیح دادن: _اینجا یک سری قوانین داره که همش به رفاه خودتون کمک میکنه... اینجا درب خروج راس ساعت شش صبح باز میشه و تا ده شب هم بازه... بین این ساعات تردد جز در موارد اورژانسی ممنوعه...در طول روز هم صدای بلند موزیک،رفت و آمد پر سر و صدا،مهمان و مهمانی غیر معمول و دعوا و داد و بیداد به هیچ وجه مشاهده نشه... اون میگفت و من در تایید حرفهاش سر تکان میدادم... بالاخره رضایت داد و از روی صندلی ش بلند شد... از بین دسته کلید های توی کشوی میزش یه کلید بیرون آورد و گرفت طرفم... دستم رو پیش بردم که بگیرمش که انگار چیزی یادش اومده باشه کلید رو توی مشتش جمع کرد و دست من روی هوا معطل موند: _خودم هم همراهتون میام...بفرماید... و با دست به سمت پله ها اشاره کرد... راه افتادیم و همونطور که از پله ها بالا میرفتیم مجدد شروع کرد به توضیح دادن: _واحد شما طبقه ی اوله...اینجا همه ی واحد ها به یک اندازه نیستن فقط واحد های طبقه اول سوئیت کامل هستن که معمولا خانواده ها اجاره شون میکنن ولی همخونه شما بنا به دلایل شخصی سالها تنها اینجا زندگی کرده... 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺 @harimehayat
⚜هر روز با کلام خدا 🕋 لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ 🌠براى آنان در آنجا ناله هاى دردناکى است و در آن چیزى نمى شنوند.(انبیاء/۱۰۰) ✨زَفِیر در اصل، به معنى فریاد کشیدنى است که با بیرون فرستادن نفس توأم باشد. و بعضى گفته اند: فریاد نفرت انگیز الاغ در آغاز، زفیر و در پایانش شهیق نامیده مى شود، و در اینجا اشاره به فریاد و ناله اى است که از غم و اندوه برمى خیزد. ✨این احتمال نیز وجود دارد که: این زفیر و ناله غم انگیز، تنها مربوط به عابدان نباشد، بلکه شیاطینى که معبودشان بودند نیز در این امر با آنها شریکند. ✨جمله بعد، یکى دیگر از مجازات هاى دردناک آنها را بازگو مى کند و آن این که آنها در دوزخ چیزى نمى شنوند (وَ هُمْ فِیها لایَسْمَعُونَ). ✨این جمله، ممکن است اشاره به این باشد: آنها سخنى که مایه سرور و خوشحالیشان باشد مطلقاً نمى شنوند، و تنها مستمع ناله هاى جانکاه دوزخیان، و فریادهاى فرشتگان عذاب هستند. بعضى گفته اند: منظور این است که اینها را در تابوت هاى آتشین مى گذارند، آن چنان که مطلقاً صداى هیچ کس را نمى شنوند، گوئى تنها آنها در عذابند، و این خود مایه مجازات بیشترى است; چرا که اگر انسان، گروهى را هم زندان خود ببیند مایه تسلى خاطر او است. 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
🦋اصلاح کار🦋 مردی از نوادگان عمربن‌خطاب در مدینه امام کاظم( علیه‌السلام) را آزار می‌داد و هر گاه ایشان را می‌دید به امام دشنام 😡می‌داد برخی از اطرافیان به حضرت گفتند: اجازه بفرمایید این مرد را به قتل برسانیم ! امام کاظم (علیه‌السلام) آنان را از این کار به‌شدت منع❌ کرد و سراغ نشانی مرد دشنام‌گو را گرفت . گفتند: در فلان منطقه از مدینه، کشاورزی🏝 می‌کند امام سوار بر مرکب🐴 به سویش رفت و او را در مزرعه دید با الاغش داخل مزرعه شد . آن مرد فریاد 🗣زد زراعت ما را لگدمال نکن. امام با مرکب از داخل زراعت به سوی مرد رفت تا نزدیک او رسید پیاده شد در کنارش نشست و با او شوخی😌 و مزاح کرد و به او فرمود: چه مقدار خسارت و زراعت به تو وارد کردم؟ گفت: صد دینار 💷 فرمود: امید داری چقدر محصول به دست بیاوری؟ گفت :علم غیب ندارم . فرمود: چقدر امید داری ؟ گفت: امید دارم دویست دینار محصول به دست آورم. امام کاظم (علیه‌السلام ) کیسه‌ای 💰به او داد که در آن سیصد دینار بود و فرمود :زراعت تو بر جایش باقی است و خداوند آنچه امیدواری را به تو روزی می‌کند🤲 . مرد بلند شد و سر مبارک حضرت را بوسید 😗 و از او خواست تا از تقصیرش درگذرد. امام تبسمی🙂 کرد و بازگشت. امام کاظم (علیه‌السلام )به مسجد🕌 رفت و مرد دشنام‌گو را دید که در مسجد نشسته‌است‌، وقتی نگاهش به امام افتاد گفت :خداوند می‌داند رسالت خود را کجا قرار دهد. یاران امام به سوی آن مرد رفتندو گفتند داستان چیست؟ تو تابه‌حال به گونه‌ای دیگر سخن می‌گفتی؟ مرد گفت شنیدید چه گفتم و شروع به دعا کردن برای امام کاظم (علیه‌السلام) کرد. گفتگوها میان مرد و یاران امام ادامه یافت وقتی امام کاظم (علیه‌السلام )به خانه‌اش🏠 بازمی‌گشت به اطرافیانش که پیش‌از آن می‌خواست مرد را بکشند فرمود :کاری که شما می‌خواستید انجام بدهید بهتر بود؟ یا آنچه من انجام دادم؟ من با این مقدار پول کارش را اصلاح کردم و از شرش در امان گشتم. 📚مناقب ابن شهرآشوب ،ج ۴ 🌙✨🌙✨🌙 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید. 🆔 @harimehayat
حریم حیات
📕 #ضُحی ✍ #شین_الف #قسمت_دوم خیلی منتظرش نگذاشتم. فوری رفتم جلو و توی چند قدمیش ایستادم: _سلام...
📕   جلوی در شماره سه توقف کرد و زنگ در رو فشار داد... هر دو منتظر، زوایای مختلف در رو بررسی میکردیم و من باز در فکر این چالش جدید و ناشناخته... چند بار عمیق نفس کشیدم و سعی کردم لبخند بزنم.... خانم بلر دوباره زنگ در رو فشرد و اینبار با فاصله ی کمی در باز شد و قامت دخترک خواب آلود و ژولیده ای در چارچوب در نمایان... با اون لباس خواب  و چشمهای پف کرده خیلی کارتونی و بانمک بود و همین باعث شد لبخند روی لبم عمیقتر بشه... البته اون برعکس من هیچ اثری از خوشحالی یا یک حس خوب از دیدار اول توی نگاهش نبود! بلکه حجم نسبتا وسیعی از تعجب، خشم و حتی تحقیر از عسلی های آشفته ی چشمهاش و نگاه نه چندان طولانی ش به سمتم ساطع شد... سعی کردم لبخند از لبم نیفته و خانم بلر بی توجه به جو سنگین حاکم با آرامش کامل مراسم معارفه رو شروع کرد: _شبت بخیر ژانت... ایشون خانم اشراقی هستن همخونه ی ایرانی شما... بعد رو کرد به من: _ایشون هم ژانت همخونه شما که فرانسوی الاصله ولی سالهاست که اینجا زندگی میکنه... امیدوارم هیچ مشکلی با هم نداشته باشید و دوستانه و مسالمت آمیز کنار هم زندگی کنید این جمله اخر بیشتر از اینکه یک آرزو باشه یک دستور بود و من داشتم به امکان اجرای این دستور فکر میکردم... 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری فرمائید.🌺 @harimehayat
⚜هر روز با کلام خدا 🕋لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَٰذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ 🕊وحشتِ بزرگ، آنها را اندوهگین نمى کند. و فرشتگان به استقبالشان مى آیند، (و مى گویند:) این همان روزى است که به شما وعده داده مى شد.(انبیاء/۱۰۳) 💠فَزَع اکبر (وحشت بزرگ) را بعضى اشاره به وحشت هاى روز قیامت دانسته اند که از هر وحشتى بزرگتر است، و بعضى اشاره به نفخه صور و دگرگونى هاى پایان این جهان و تزلزل عجیبى که در ارکان این عالم مى افتد آن چنان که در آیه ۸۷ سوره نمل آمده است. 💠ولى از آنجا که وحشت روز رستاخیز مسلماً از آن هم مهم تر است، تفسیر اول صحیح تر به نظر مى رسد. 💠بالاخره آخرین لطف خدا درباره کسانى که در این آیات به آنها اشاره شده این است که: فرشتگان رحمت به استقبال آنها مى شتابند و به آنها تبریک و شادباش مى گویند و بشارت مى دهند این همان روزى است که به شما وعده داده مى شد. 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
حریم حیات
📕#ضُحی ✍ #شین_الف  #قسمت_سوم جلوی در شماره سه توقف کرد و زنگ در رو فشار داد... هر دو منتظر، زوایای
📕   خانم بلر هم متوجه وخامت اوضاع بود بنابراین سخن رو کوتاه کرد: _خب دیر وقته من دیگه میرم که به استراحتتون برسید خصوصا شما که مسافر هم بودید...شبتون بخیر... زیر لب شب بخیری گفتم و با نگاهم تا روی پله ها بدرقه ش کردم... بعد برگشتم طرف در و با لبخند خیلی کوچیکی گفتم: _سلام... واضح بود که جواب نمیده برای همین منتظر جواب و خوش آمدگویی ش نشدم و با چمدون حرکت کردم به سمت در طوری که مجبور شد از جلوی در کنار بره و من وارد شدم.. چند قدم جلوتر ایستادم و چمدون رو رها کردم وتوی ظاهر خونه دقیق شدم... شاید کمتر از چند ثانیه بعد جسم آتیشینی به سرعت از کنارم رد شد و وارد اتاقش شد و در رو هم نسبتا محکم بست... لبخند محوی زدم... حداقل مشخص شد اتاق من کدومه... سوئیت کوچیک و جمع  وجوری بود. معماری خونه چنگی به دل نمیزد و البته دکور شلخته و کم نورش هم مزید بر علت چنگی به دل نزدنش شده بود! اما همین که آشپزخونه و پنجره داشت جای شکرش باقی بود...تصمیم گرفتم فردا دستی به سر و روی این خونه بکشم... تا شروع هفته جدید و تشکیل کلاسها چند روزی وقت داشتم... شاید همخونه هم از اینکارم خوشش بیاد و کمتر ناراحتی کنه... چمدون رو بلند کردم و وارد اتاق خودم شدم... وسایل هام قبل از خودم رسیده بودن و بی هدف وسط اتاق خواب رها شده بودن... هرچند خیلی خسته بودم ولی باید شروع میکردم به تمیز کاری و مرتب کردن اتاق چون جایی برای استراحت نبود... لباس عوض کردم و مهیای گردگیری شدم... سعی می کردم در سکوت کامل کار کنم که همخونه اذیت نشه... دوساعتی طول کشید تا همه چیز مرتب شد و سر جای خودش قرار گرفت... کمر خسته و گرفته م رو صاف کردم و نگاه رضایت بخشی به اطراف انداختم... پرده ی آبی لاجوردی روی پنجره کوچیک اتاق نصب شده بود و تخت چوبی قهوه رنگی کنارش قرار گرفته بود... پایین تخت میز یک تحریر جمع جور قرارگرفته بود و روبه روی میز کنار در ورودی یک کتابخونه ی کوچیک و کنارش هم مرز پنجره یک کمد دیواری که حالا پر از وسایل بود... اتاق کوچیک بود و مجموع مساحت باقی مونده ی کف با یک فرش چهار متری پر میشد... راضی کننده بود... نگاهی به ساعت انداختم... دوازده شب بود ومن هنوز شام نخورده بودم...  مشغول خوردن غذای هواپیما که نخورده بودم و همراهم بود شدم اما توی فکر بودم که زودتر برم خرید و سبد آذوقه م رو کامل کنم... بعد از شام پشت پنجره ایستادم و کمی به خیابون بارون خورده خیره شدم... دوست داشتم پیام بدم و بپرسم اونجا هوا چطوره! ولی منصرف شدم چون وقت مناسبی نبود...   صبح خیلی زود از خونه بیرون رفتم تا هم با محیط اطرافم کمی آشنا بشم که ای کاش اصلا مجبور به آشنایی نبودم؛ و هم کمی خرید کنم... کمی ظرف و ظروف تهیه کردم و کمی گوشت و مواد غذایی و بیشتر مواد شوینده! برای تمییز کردن کل خونه... زندگی کردن در اون فضای کثیف که انگار سالها بود تمییز نشده بود در توان من نبود... البته تقصیر اون دختر هم نیست حتما اونقدر کارش زیاده که وقت نمیکنه به خونه برسه... وقتی برگشتم خونه ساکت بود... کسی هم توی پذیرایی نبود... چون در اتاقش بسته بود نمیشد فهمید خونه ست یا نه ولی قاعدتا اون وقت روز سر کار بود... البته به حال من که فرقی هم نمیکرد قصد کمک گرفتن نداشتم... 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺 @harimehayat
🔶ویژگیهای خانواده سالم 🔰اعضای خانواده از پنج نوع آزادی بهره‌مند هستند. الف) آزادی دیدن👀، شنیدن👂 و تصورکردن آنچه حالا اینجاست، نه آنچه قبلاً بوده و بعداً خواهد بود. ب) آزادی اندیشیدن🤔 به آنچه شخص می‌اندیشد، نه آنچه باید بیندیشد. ⭐️ج) آزادی احساس‌کردنآنچه شخص احساس می‌کند، نه آنچه باید احساس کند. 💢د) آزادی خواستن و انتخاب‌کردن آنچه شخص می‌خواهد، نه آنچه باید بخواهد. 💠ه) آزادی تصور کردن خودشکوفایی و نه ایفای نقشی بی‌انعطاف و رعایت دامن احتیاط. 📚ده فرمان در باب خانواده سالم  〰〰〰〰〰〰 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
⚜مقام معظم رهبری : 📜 فرازی از حکم تنفیذ سیزدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران‌ 🔻 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم و الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه‌ علی محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة اللّه فی ‌الارضین 🔹 امروز میهن عزیزمان، تشنه‌ی خدمت و آماده‌ی حرکت جهشی در همه‌ی عرصه‌ها، و نیازمند مدیریّتی باکفایت و جهادی و دانا و شجاع است که بتواند توانمندی‌های آشکار و نهفته‌ی ملّت، بویژه جوانان را که بسیار فراتر از مشکلات است، بسیج کرده و به میدان کار و تلاش سازنده آورَد؛ موانع را از سر راه تولید بردارد؛ سیاست تقویت پول ملّی را بِجِد دنبال کند، و قشرهای متوسّط و پایین جامعه را که سنگینیِ مشکلات اقتصادی بر دوش آنها است، توانمند سازد؛ مدیریّتی که با مشی فرهنگی خردمندانه، مسیر اعتلای مادّی و معنوی ملّت ایران را هموار کرده، حرکت کشور به سمت جایگاه شایسته‌اش را شتاب بخشد. ۱۴۰۰/۰۵/۱۲ 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
⚜هر روز با کلام خدا 🕋يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ ۚ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ ۚ وَعْدًا عَلَيْنَا ۚ إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ 🕊روزى که آسمان را چون طومارى در هم مى پیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را باز مى گردانیم. این وعده اى است بر ما، و به یقین آن را انجام خواهیم داد. (انبیاء/۱۰۴) 💠در این آیه تشبیه لطیفى نسبت به درنوردیدن طومار عالم هستى در پایان دنیا شده است، در حال حاضر این طومار گشوده است و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مى شود و هر یک در جائى قرار دارد، اما هنگامى که فرمان رستاخیز فرا رسد، این طومار عظیم با تمام خطوط و نقوشش، در هم پیچیده خواهد شد. 💠البته پیچیدن جهان، به معنى فنا و نابودى آن نیست چنان که بعضى پنداشته اند بلکه، به معنى درهم کوبیده شدن و جمع و جور شدن آن است. به تعبیر دیگر شکل جهان به هم مى خورد، اما مواد آن نابود نمى شود، این حقیقتى است که از تعبیرات مختلف در آیات معاد (مخصوصاً بازگشت انسان از استخوان پوسیده و از قبرها) به خوبى مشاهده مى شود. 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
😂 ✨مثل اغلب دوستان،‌ من را هم خانواده نمی گذاشتند بروم جبهه. یك بار به قصد رفتن حمام😉 خیلی عادی از خانه خارج شدم – كاری كه همه بچه ها بلد بودند و به این وسیله ساك حاوی وسایل و لباسهایشان را از خانه خارج می كردند.🤔 بعد از چند روز كه در پادگان بودیم رفته بودم حمام گردان. موقع برگشتن گفتم بد نیست یك تلفن به خانه بزنم. 🤔 به مادرم تلفنی گفتم: خدا می داند تازه الان از حمام آمده ام بیرون و تا برگردم خانه، فكر می كنم چند ماه طول بكشد.😂😂😂 📚خاطرات جبهه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat