حریم حیا
منتظر روایت #مثل_مادر باشید... پ.ن: الحمدلله هدانا لهذا 🌿 #آرشيو_حریم_حیا #ویژه_برنامه_مثل_مادر🖤 #
دل توی دلمان نبود!🍃
میهمان داشتیم!
صبح روز پنجشنبه دقیقه ها و ثانیهها را میشمردیم و گوش بهزنگ بودیم تا عزیزانمان از راه برسند!
#ویژه_برنامه_مثل_مادر 🖤
#راض_بابا 💕
#آرشيو_حریم_حیا
بچه های #حریم_حیا ، دو هفتهای را آمادهباش و آتشبهاختیارِ "راضیه" بودند؛
میدانستند که ذیل تا صد برنامه را #راض_بابا ساخته و پرداخته است.
#ویژه_برنامه_مثل_مادر 🖤
#آرشيو_حریم_حیا
الحمدلله علی کل نعمة🌿
💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
و اینک:
پنجمین #مسابقهی_کتاب_خوانی 📕
💫کتاب سیــــزده ... پنجـاهوهفـت💫
#جا_نمونید 😉
#نشر_با_شما♻️
#حریم_حیا
@harimhayaa
💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجمین #مسابقهی_کتاب_خوانی 📕
💫کتاب سیـزده ... پنجـاهوهفـت💫
باتشکر از اسراجان قندعلی بابت ساخت این کلیپ🌸🌿
#رویش_ها
💠 @harimhayaa 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر است دیگر...
لالایی خواندن کار همیشگی اوست،،
دعا هم که میکند انگار دارد لالایی میخواند!
برایش فرق نمیکند که فرزندش کجاست، یا چه حالی دارد،
آرام در بسترش خوابیده!
یا عروج کرده و از تخت بیمارستان به عرش پرواز کرده!
یا استخوانهایش وسط جزیره مجنون جا مانده!
او لالاییاش را میخواند!
ولله خیراً حافظینش را میگوید به هوا فوت میکند؛؛
مادر است دیگر☘
#مادرانه
#ویژه_برنامه_مثل_مادر
#آرشيو_حریم_حیا
ماجرای من و معشوقِ مرا پایان نیست،،
نیمهشب باز هوای حرمش زد به سرم...
#شب_زیارتی
#یا_طبیب_من_لا_طبیب_له 🌿
@harimhayaa
به مناسبت ۱۰/۲۴ ، ۳۵امین سالگرد شهادت:
🌿🌹طلبهی شهید حمید قربانی 🌹🌿
#به_شکوفه_ها_به_باران #برسان_سلام_ما_را
پ.ن:شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌸✨
@harimhayaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه ستاره داشتم، یک ماه🌙
بهفدای ابیعبدالله✨
#مادر_ماه_نگاهی_به_زمین_کن
پ.ن: وفات مادر وفا و ادب، حضرتامالبنین(سلاماللهعلیها) را تسلیت میگوئیم.
@harimhayaa
هــوالـحـبـیــب🍃
امروز میهمان آقا فرزاد و آقا مصطفی بودیم؛
و چه خوب میزبانانی هستند این افلاکیـان خفتـه در خــــون...
#روایت_یک_دیدار 🌿
@harimhayaa
پــدر آقا فـرزاد باغـبان چیرهدستیست!
آری حتما باید چیـره دست باشد تا بتوانـد فرزاد را بپـرورانـد🌳
ما در حال خانه نشسته بودیم و گرم صحبت، ناگاه نوری پاشید در چشمهامان، رخ برگردانـدیم، دیدیم پدر فرزاد قرآن میخواند و صفحه صفحه نور در خانـه میریزد✨
#روایت_یک_دیدار
@harimhayaa
گل مجلس امروز اما، مــادر بود⭐️
بالاخره روز امالبنین{سلاماللهعلیها} ست و مادران شهــدا🌹
مادر که صحبت میکرد از لبانش، ستارهستاره خاطره میتراوید☘
الحمدلله علی کل نعمة🌸
#روایت_یک_دیدار
@harimhayaa
مادر شهید با بغضی که سعی در قورت دادنش داشت، گفت:
خواستم کاسهی آبی پشت سر مسعود بریزم؛
ولی کاسه چرخید و چرخید و افتاد زمین...
آقاش صداش کرد و گفت:
+آقای مکوندی! خواستیم پشت سرت آب بریزیم، کاسه افتاد...
مسعود لبخندی زد و با لهجهی خاصی گفت:
- دالو! میخوای بریز، میخوای نریز...
مسعود نمیدانست به جای کاسهی آب، این دلِ دالو بود که پشت سرش ریخت!
گوشه ای از سخنان مادر شهید مسعود مکوندی
به قلم نوجوان فرهیخته "زهرا فرهادی🌻"
#روایت_یک_دیدار
#رویش_ها
@harimhayaa