🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_لوط علیه السلام #قسمت_نهم
🔹قوم لوط تمایلی به دختران او ندارند «2»🔹
آنگاه که لوط علیه السّلام دید قوم به نصیحت او گوش نمی دهند و دعوت وی را نمی پذیرند، آنان را به پیروی از قانون طبیعت و سنت خلقت و هم خوابی با زنانشان که خدا برایشان حلال نموده راهنمایی و ترغیب کرد و به آنان گفت: این عادت ناپسند خود را کنار بگذارید و از کیفر این کردار ناشایست بپرهیزید، ولی سخنان لوط در گوش آنان اثر نکرد و اعتنایی به نصایح او نکردند، بلکه در کار خویش اصرار و اظهار تمایل بیشتری می کردند و به آنچه روح ناپاکشان عادت کرده بود، عشق می ورزیدند و به کار نادرستی که در انجام آن تصمیم گرفته بودند مصّر بودند و حتی هنگامی که لوط دختران خود را به همسری قوم عرضه نمود به او گفتند: ای لوط تو میدانی ما احتیاجی به دختران تو و میلی به زنان خویش نداریم و خود بهتر می دانی که ما برای چه کاری به منزل تو آمده ایم.
جهان برای لوط تنگ آمد و درهای امید به روی او بسته شد و از شدت نگرانی و ناراحتی برای میهمانان خود، مانند داغدیدگان در ماتم فرو رفته بود و تمام آرزویش این بود که میهمانان خود را از شر قوم خویش نجات دهد، لذا گفت: ای کاش من نیرویی داشتم و می توانستم تجاوز و بی شرمی شما را دفع نمایم و از شر شما در امان باشم و در مقابل شما بایستم. اگر من در بین شما تنها نبودم و دارای اقوام و خویشاوندانی بودم شما را به جای خود می نشاندم و به شما درس عبرتی می دادم.
#قوم_لوط_تمایلی_به_دختران_او_ندارند
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺 @harrozba_qoraan
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
◉
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یعقوب علیه السلام #قسمت_نهم
🔹شهر آرزوهای یعقوب«۳» 🔹
یعقوب علیه السّلام گفت: آیا کسی هست که مرا به خانه او راهنمایی کند؟ مردم گفتند: این دختر وی راحیل است که از عقب گوسفندان به این سمت می آید. یعقوب به پشت سر گوسفندان نظر افکند و دوشیزه ای خوش سیما و با هیکلی موزون را دید. قلب یعقوب از دیدن راحیل به شدت تپید و لکنت در زبان خود احساس کرد، ولی با نیروی اراده پراکندگی روح خود را برطرف ساخت و حلم و عقل خویش را فراهم گرداند و آهسته به سوی آن دختر گام برداشت و گفت: بین من و تو خویشاوندی نزدیک و ارتباطی محکم است، زیرا من از همان درختی هستم که بر تو سایه افکنده و از همان چشمه ای هستم که تو از آن جاری گشته ای! من یعقوب پسر اسحاق پیغمبرم و مادرم رفقه دختر جد تو بتوئیل است. من از سرزمین کنعان آمده ام بیابان سوزان و صحرای تفتیده را با مشقت فراوان پیموده ام. تمام مشکلات را تحمل کرده ام تا برای امر مهمی بالابان دیدار کنم.
(ادامه دارد...)
#شهر_آرزوهای_یعقوب!
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺 @harrozba_qoraan
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یوسف علیه السلام #قسمت_نهم
🔹اجرای نقشه علیه یوسف علیه السّلام «۲» 🔹
برادران حسود بدون توجه به این جهات از این موضوع سخت ناراحت شدند، به خصوص که شاید بر اثر جدایى مادرها، رقابتى نیز در میانشان طبعا وجود داشت، لذا دور هم نشستند و گفتند یوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند، با اینکه ما جمعیتى نیرومند و کارساز هستیم و زندگى پدر را به خوبى اداره مى کنیم، و به همین دلیل باید علاقه او به ما بیش از این فرزندان خردسال باشد که کارى از آنها ساخته نیست. و به این ترتیب با قضاوت یک جانبه خود پدر را محکوم ساختند. حسادت برادران یوسف نسبت به وی، سبب اقدام آنان به افکندن او در چاه شد.
#اجرای_نقشه_علیه_یوسف علیه السّلام
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺 @harrozba_qoraan
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺