🔸آخرین معاملهی پدر با امام زمان علیهالسلام🔸
🌸 همین اواخر حیاتشان بود، در بیمارستان نمازی بستری بودند. نشر معارف میخواست اولین کتابشان را با عنوان «آئینهی تمامنما» رونمایی کند و گفته بودند از میان صحبتهای ایشان از ابتدای انقلاب تاکنون، قریب چهل عنوان احصاء شده که فصل به فصل رونمایی خواهد شد...
طبعاً شرایط جابجایی نداشتند. صدایم زدند و گفتند: «تو به جای من برو و این مطلب را از جانب من بگو...»
🌸 این کتابها، آخرین معاملهی امام زمان عجلاللهتعالیفرجه با من است، بعد با صدایی که آرام از ته گلو شنیده میشد گفتند: «وقتی امامت جمعه را رها کردم و به قم آمدم هیچکس همراهم نیامد حتی اولادم...! »
بعضاً تنها بودم. فقط برای سخنرانیها محافظ میآمد و جایی میرفتم. احساس کردم بیشتر از اینها باید برای امام زمانم کار کنم که این هم نیاز به تشکیلات و دفتر و دستک داشت. یک نوبت که همراه با همشیرهزاده به جمکران رفتیم، به حضرت متوسل شدم که میخواهم تا وقت هست خدمتی کنم، اما امکانات خدمت را ندارم.
در خلال توسل، این از ذهنم گذشت که برای آنکه حضرت صاحبالزمان نسبت به متوسلینش توجه خاص پیدا کند، راه نشان دادهاند و آن هم خواندن دعای ندبه در صبح هر جمعه است. نیت کردم که برای گشایش کارم، توفیق خدمت به دعای ندبه ایشان را تا آنجا که ممکن است ترک نکنم و همزمان متوسل هم باشم. چون از شرایط این دعا این بود که بهصورت جمع خوانده شود، اعلام کردم من نیت دارم در منزل دعای ندبه برپا کنم. بعد از چندین هفته، ادارهی اوقاف قم که متوجه نیت من شده بود، از من خواستند هر جمعه این دعا را در یکی از بقاع متبرکه برگزار کنم. هم هزینهی تبلیغات و صبحانه و... را به عهده گرفتند و هم نظم و نسقی به برنامه دادند؛ بهصورتی که من برنامههای دیگرم را با آن تنظیم میکردم که مبادا هفتهای تعطیل شود.
🌸 بازار دعای ندبهی ما رونق گرفت. اصحاب انگشتشمار آن به قریب صد نفری میرسید، بعضی وقتها هم بیشتر. از خلال این دعاها جوانان مخلصی (کمتر از انگشتان دست)، جذب مطالبم شدند و اعلام آمادگی کردند تا برای نشر این مطالب همهی توانشان را وقف کنند.
چند هزار نوار سخنرانیم که مربوط به ابتدای انقلاب تا اواخر امامت جمعه بود، داشت خاک میخورد. همه را پیاده کردند، عنوانبندی کردند، خودشان ناشر پیدا کردند و حالا اولین عنوانش در حال رونمایی است. تا آخرین عنوان هم چاپ خواهد شد.
و این در حالی بود که قریب سه دهه بالاترین مقام استان فارس بودم با آن همه دفتر و دستک؛ اما آثار و برکات این چند جوان مخلص کجا...!
🌸 بعد همینجوری که چشمانشان را میبستند، اشکی از کنار چشمشان جاری شد و گفتند: «از این آقا حاضرتر و ناظرتر مگر داریم؟! کِی او را صدا زدیم که جوابمان را نداد...؟!»
در روز رونمایی، مجالی برای صحبت ما دست نداد و اخوی بزرگمان را به جهت صحبت دعوت کردند.
📝#خاطرهی دکتر محمدعلی حائریشیرازی (فرزند مرحوم آیةالله حائریشیرازی) از پدر
منبع: کانال رسمی «نکات و تمثیلات آیةالله حائریشیرازی رضواناللهعلیه»
@haerishirazi
#معامله_با_امام_زمان
#دعای_ندبه
#آیةالله_حائری_شیرازی
#اخلاص
☁️🌦@HASANAAT🌦☁️