روضهی منظوم
السلام علیک یا أباعبدالله الحسین
«نی نوا»
یک روز بودم غرق دریای تفکّر
داغ دلِ تنگم دگر باره جوان شد
شد نینوایی ناگهان نای نیِ من
مرغ خیالم بیتکلّف نوحهخوان شد
شد کربلا در صفحهی ذهنم مجسّم
آشفت سر، شد چشم تر، دل نیمهجان شد
عزم نوشتن جزم کردم با دلی خون
اشک قلم جوشید و دفتر در فغان شد
نام حسین بیکفن را تا نوشتم
دست و دلم لرزید و در لکنت زبان شد
وقتی به خطّ خون نوشتم «اِرباََ اِربا»
در آه و واویلا زمین و آسمان شد
تا نام اصغر را نوشتم روی کاغذ
غوغای محشر در دلِ کاغذ عیان شد
صحبت ز قاسم تا که آمد در میانه
شد قفل لبها وز حکایت ناتوان شد
تا از حبیب و حرّ و مسلم یاد کردم
از جویبار دیده جوی خون روان شد
وقتی به نام ساقی عطشان رسیدم
دیدم که آب از شرمساری بیعنان شد
لفظ عَطَش تا بر زبانم گشت جاری
مشک آب، و آبش حسرتِ لبتشنگان شد
تا یاد کردم از رقیّه، وز خرابه
فکرم خراب و چشم زارم خونفشان شد
میخواستم یادی کنم از زینب، امّا
چشمم سیاهی رفت و قدم هم کمان شد
غوغای تلّ و مقتل آمد تا به یادم
گویا همان دم گلشن عمرم خزان شد
تا خیمهگاه و کودکان را یاد کردم
سر بیقرار و قلبِ زارم ناگران شد
گردید برپا بزم غم در مصحف دل
زهرا خودش آن بزم غم را میزبان شد
بس کن «حمید» از علقمه دیگر مگو تو
خون بر دل اهل زمین و آسمان شد
✍ شعر از جانباز سرافراز حاجحمید مصطفیزاده
#روضه_منظوم #حمید_مصطفی_زاده
☁️🌦@HASANAAT🌦☁️