🔰 هنوز سر صبح بود. کوچه توی خلوتی داشت نفس می کشید. درهای خانه ها بسته بود. خبری از بیا و بروی روزانه نبود. آب توی جوی، بوی ماندگی می داد. چند سالی می شد که آقا محمد از قوری چای کوچ کرده بود تهران. از همان اول در محله باغ آذری خانه کوچکی خرید. باغ آذری تنها چیزی که نداشت، همان باغ بود. ساکنان قدیمی اش هم حتی باغ های آن جا را به یاد نمی آوردند. به جایش تا دلت می خواست، گود بود. گودی که هر لحظه ممکن بود اهالی فقیرش را در خود فرو ببرد. محله ای که همه رقم آدم داشت. از دزد و زورگیر و قاچاقچی و لات و اوباش تا کارگر و معمار و بقال. آقا محمد زیاد توی این محله دوام نیاورد. خانه توی گود را فروخت. خانه دیگری در خانی آبادنو، شهرک بستان خرید....
📚 برشی از کتاب #شهید_سجاد_زبرجدی
🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
@Hasanabbasi_students
🔰 شهادت، سهمِ ڪسانے مےشود
ڪہ عالم را «محضر خدا» مےدانند
و ڪسانے ڪہ عالم را محضر خدا بدانند
«گناه نمےڪنند» ...
و #شهدا، اینگونہ بوده اند...
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
@Hasanabbasi_students