☆بسم رب الحسین ع☆ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ وَ عَلیَ الْمُسْتَشْهِدِینَ بَینَ یَدَیکَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهْ» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @hasebabu

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📚ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ "وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْث لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْىء قَدْراً" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•

✍هــــــــر لحـــظه اینو به یــــاد داشته باش 👇 ☜که انـــدازه ی #مشــــکلاتت از قــــدرت #خداونـــــد خیلــــی کوچیکـــــتره. پس با خودت زمزمه کن: ☆لٰاحَـــــوْلَ وَلٰا قُــــوَّةَ اِلّٰا بِــــاللّٰــه☆ ــــــــــــــــــــــــــــ سلام رفقای حسیبایی صبحتون متبرک به نگاه خـــــدای مهربون❥ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•

#تصویری_در_بند 📌کتاب "تصویری در بند" به قلم مونس عبدی زاده روایتگر خاطرات #جاویدالاثر_کاظم_اخوان، از اولین عکاس خبرنگاران جنگ تحمیلی می باشد که توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است.📗 @hasebabu

پس از پایان عملیات #بیت_المقدس با سردار #حاج_احمد_متوسلیان، زندگی #کاظم در گره‌ای بسته می‌شود. 🖇زندگی جدید او، با فرستاده شدن به سوریه – لبنان، رنگ و بوی دیگری می‌گیرد. علیرغم توصیه دوستان و فرماندهان ستاد جنگ‌های نامنظم، او به صورت داوطلبانه به یک مأموریت خارجی فرستاده می‌شود. 📌با اسارت کاظم، حاج احمد متوسلیان، تقی رستگار مقدم و سید محسن موسوی که با عنوان چهار دیپلمات شناخته می‌شوند، خاطرات او را پر از انتظار می‌کند. 📍انتظاری کشنده، که خانواده هر چهار دیپلمات را از این نهاد سیاسی به نهاد دیگر سیاسی می‌کشاند. این انتظار تا به حال ادامه داشته است. 🖌باید ذکر شود که در این مدت، شایعاتی در مورد زنده بودن یا شهادت چهار دیپلمات مذکور وجود داشته است که در این کتاب سعی شده است از منابع موثق استفاده شود 🟡 قیمت کتاب 100/000ت 🟢 قیمت با تخفیف 90/000ت @hasebabu

#گزیده_ای_از_کتاب🦋 💢یک ماه از مرحله اول عملیات کرخه کور گذشت. در این مدت پیشنهاد کار در واحد عکاسی خبرگزاری پارس به‌واسطه فریدون به کاظم داده شد. باد خنک کولرآبی در میان موهای مشکی او بازی می‌کرد. تعدادی از تصاویر دکتر چمران رو به روی صمدیان چیده شده بود. تصویر اول، دکتر چمران دست‌به‌کمر به همراه دونیروی ارتشی در کنار صخره خاکی ایستاده و چشم به جبهه مقابل دوخته بود. تصویر دوم، دریکی از سنگرها اسلحه به دست، به لنزِ دوربینِ کاظم لبخند زده بود. تصویر سوم، دکتر منطقه عملیاتی را برای سرگرد فرتاش، محمدنخستین و محسن الهی تشریح می‌کرد. در این چند عکس دکتر کانون عکاسی کاظم بود. صمدیان مدتی طولانی به یکی از عکس‌ها خیره شد. کاظم لبخند زد: «این عکس تو اوج جنگ گرفتم. دکتر این گل‌ها به من نشون داد. گفت« از این شقایق‌هایی که براثر صدای شلیک گلوله داره می‌لرزه بگیر.» کاظم لنز دوربین را روی گل‌های شقایق تنظیم کرده بود. لرزش بعضی از آن‌ها واضح دیده می‌شد. دو رزمنده در میان گل‌های شقایق و دشت سرسبز سنگر گرفته بودند. سر اسلحه آن‌ها دشمن بعثی را نشانه گرفته‌بود.» @hasebabu

#سر_مـــــــــــشق📚 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در زندگی اش هر گاه با مشکل مواجه می شد، با کتاب آن مشکل را برطرف می کرد. یکی از تأسفاتی که همیشه می خورد، این بود که می گفت: « من از سال ۸۵ که وارد مؤسسه شهید کاظمی شدم، دنیای جدیدی به روی من باز شد. پشیمان هستم که چرا از بچگی کتابخوان نبودم.» #شهید_محسن_حججی #سرمشق ـــــــــــــــــــــ ✓قیمت کتاب 80/000ت ♡قیمت با تخفیف 75/000ت ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•

 •° |﷽|°• جـایـش خـالی خـواهد مـاند..💔 و جای خالی او از تــمام آن‌هایی که هستند، زیباتر است...(:🌹 #سالروز_شهادت🕊 #شهید_محمد_بلباسی🥀 🌱۱۴صلوات‌سهم‌شما‌هدیه‌به‌شهید .

#پرواز_از_مدار37درجه📚 📍برشی از زندگی شهید مدافع حرم اکبر زوار جنتی🦋 شهید «اکبر زوّارجنتی» یکی از شهدای مدافع حرم فرماندهی پدافند هوایی نیروی هوافضای سپاه و استان آذربایجان شرقی‌ست که در منطقۀ «تی‌فور سوریه» به‌دست شقی‌ترین دشمنان اسلام به شهادت رسید. این مجموعه، برگ کوچکی از خاطرات بزرگ‌مردی‌ست که در کمال فروتنی و گمنامی به دعوت حق لبیک گفت و شربت شهادت نوشید. کتاب «پرواز از مدار سی‌وهفت‌درجه»، حاصل مصاحبه با ۲۵ نفر، از جمله: خانواده، دوستان و هم‌رزمان شهید اکبر زوارجنتی است که پس از پیاده‌سازی پَروَنجاهای صوتی به رشتۀ تحریر درآمد. ـــــــــــــــــــــ قیمت کتاب 80/000 ت قیمت با تخفیف 75/000ت ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قلب حاج علی لرزید. به یاد روزهایی افتاد که به جبهه می رفت و نرگس خانم و اکبر تا راه آهن بدرقه اش می کردند. اشک در چشم هایش حلقه زد. بغضش را خورد و سر امیرعلی را بوسید. بوی اکبر توی ریه هایش رفت. خودش را جمع کرد و نفس عمیقی کشید. گریه های کودکی اکبر جلوی چشمشش آمد. سیما جای نرگس خانم ایستاده بود و زمان, امیر علی را به جای اکبر توی دست هایش گذاشته بود. یاد تمام لحظه هایی افتاد که دور از زن و بچه در جبهه ها و کنار هم رزمانش جنگیده بود و آن روز و در آن سن و سال, اکبرش را برای جهاد به جبهه دیگری می فرستاد. ــــــــــــــــــــــــــــــ #بریده_ای_از_کتاب #پرواز_از_مدار37درجه📚 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•