eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
651 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
سوفیا لبخند زد‌‌ و با تمسخر و ادا گفت: «اوه! نامزد! آره خودت را برسون تا ندزدیدنش. پس بذار اقلا یه سلفی بگیریم.» و در کنار سارا ایستاد و عکس گرفت.. باز هم با خنده، دستی به بلوز سارا کشید و گفت: بلوز آبی آستین بلند یقه دار....با شلوار کتون!.. اوهوم... بهت میاد! یه مدل خاصی شدی. سارا با بی میلی کنار میز ایستاد و سوفیا از او عکس گرفت. بالاخره از هم خداحافظی کردند. سوفیا یک لحظه برگشت و از سارا که در حال رفتن بود باز هم عکس گرفت. عکس ها را انتخاب کرد و گزینه ارسال را برای دیبا زد. و نوشت: «داره میره فرودگاه. حتما جلوی ورودی فرودگاه پیاده میشه. زمانی که وارد ساختمان اصلی فرودگاه نشده تموم بشه.) سارا به ایستگاه مقابل فرودگاه رسید. همان لحظه فرهاد از سالن فرودگاه بیرون آمد و به سمت ایستگاه تاکسی روانه بود که ناگهان سارا را دید. صدا زد: "ساراجان! اینجا!" سارا به سمت صدای فرهاد برگشت و ذوق زده، قدمی بلند به طرف پیاده رو برداشت. همان لحظه ماشین تویوتایی با سرعت بالا سر رسید و در کمال ناباوری محض چشمان فرهاد، محکم به سارا زد و او را چند متر آن طرف تر پرتاب کرد. فرهاد كيف و چمدانش را انداخت و در حالی که فریاد میکشید: «سارا!!!!! به سمت او دوید. سر سارا به جدول خورده بود. روسری اش غرق خون بود و از زیر خون بیرون می زد، فرهاد شوکه شده بود. سارا کف پایش را به کف آسفالت می کشید و صدای نامفهوم و ضعیف از گلويش خارج میشد. دسته گلی که سارا خریده بود افتاده بود زمین ودر اطراف پخش شده بود. فرهاد کنار او روی دو زانو افتاد؛ سر سارا را بلند کرد و روی پایش گذاشت....
🦋 💠دانستنی‌هایی مهم و کاربردی برای دختران +۱۵ 🔸پیشنهاد ویــــــژه کتاب 🎁 🔸 شاید از ابتدای انقلاب تا کنون واژه‌های ، و جامعه اسلامی درهم‌تنیدگی بسیاری داشته‌اند و متفکران بسیاری هم‌چون و دکتر آثاری ارزشمند مانند و ( است) را در این حوزه‌ها تألیف کرده‌اند. 🔸کتاب کوششی زیبا و خواندنی در همین راستا است @hasebabu
" "📚 👈یه قـــاچ از ابتــــدای کتاب 😍 🧕من یک دختــــــرم! زیبا و جذاب! در من نهفته است به نام ، انگار باید اوقاتی از روزم را دلربایی کنم. 🦋من زیبــــا هستم، می‌خواهم عالم و آدم زیباییم را ببینند،😊 🦋 می‌خواهم با دیدنم انگشت‌به‌دهان شوند! 🦋 من اصلاً کاری به دین ندارم، من عقل دارم، چرا باید خودم را با یک چادر مشکی بپوشانم؟😒 ✅ سعی کرده است به این ، بیست پاسخ و بدهد. ▫️نویسنده:عماد داوری ▫️ناشر:سابحات ▫️رده سنی/مخاطب:بانوان دختران ▫️قالب کتاب:تحقیق ✅بالا ۱۵ سال 🦋قیمت پشت جلد:55000 🎁خــرید از ما با تخفیف:49500 ❌تعـــــداد محدود❌ @hasebabu
رویای نیمه شب نوشته مظفر سالاری است. سالاری در این کتاب با زمینه‎ی را روایت می‌کند. او در این اثر حکایت دلدادگی جوانی از اهل سنت به دختری شیعه مذهب را روایت می‌کند. راه وصال این دو جوان با موانع و اتفاقاتی تلخ و شیرین مواجه می‌شود. شخصیت محوری داستان پسری به نام هاشم است که پدربزرگ او کفالتش را بر عهده دارد. ابونعیم زرگر، تاجر بزرگ جواهرات است. ابوراجح حمامی دوست پدربزرگ هاشم است که دختری به نام ریحانه دارد. هاشم علشق ریحانه می‌شود و داستان ادامه می‌یابد. هاشم می‌داند با شکافی که مذهب بین او و ریحانه به وجود آورده، هرگز امکان رسیدن به ریحانه برایش وجود ندارد. به همین خاطر نیز جرات ابراز عشق را ندارد. در ادامه داستان، حاکم حله سعی می‌کند با سرکوب شیعیان و ایجاد نفرت میان سنی مذهب‌ها و شیعیان، جایگاه خود را محکم کند. در این زمان اصلی‌ترین اتفاق داستان برای ابوراجح حمامی رخ می‌دهد؛ اتفاقی که باعث دگرگونی اعتقادی در حله می‌شود. 💠 قیمت این رمان عاشقونه: 99/000تومان خرید از ما با تخفیف89/000 @hasebabu
مطالعه این کتاب رو به علاقه مندان داستانهای پیشنهاد میکنیم. @hasebabu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این مجموعہ‌ۍ 7 جلدۍ طعم شیرین خدا بنا دارد با تکیہ بہ آیات قشنگ قرآن و احادیث پر نور اهل بیت (ع) خداوند را معرفـے کند و از معرفـے خدا بہ معرفـے ابعاد مختلف دین هم برسد . در این کتاب مـےخواهیم بگوییم اگہ ما بہ وجود خدا اعتقاد داشته باشیم ، اما بہ بزرگـے خدا ایمان نیاریم ، اون اعتقاد نمیتونہ تاثیر زیادی تو زندگی ما بذاره . 「 تیکہ کتـٰاب 💙🌚 」 -خیلیا فکر میکنن این زیبائیہ کہ عامل اصلـےِ شدت پیدا کردن عشقہ ، درحالـے کہ عظمت و بزرگـے، تو عاشقـے بیش از زیبایـے موثره . زیبایـے میتونہ جرقہ‌ۍ عشق رو بزنہ ؛ اما تداوم عشق با درکِ بزرگـےِ معشوقھ 🌿' امروز این حقیقت رو اون طرفیا فھمیدن ؛ ولـے ما ازش غافلیم . خیلـے از شخصیتاۍ محبوبـے کہ تو داستانا و افسانہ هاۍ غربـے خلق میشن زیبایـے ندارن ؛ ولـے عظمت دارن . حتـے گاهـے وقتا از زیبایـے ظاهری این‌شخصیتا کم میکنن تا بتونن جلوه‌ۍ عظمت و بزرگیش رو زیاد کنن .آدم هر چے بیشتر بھ هیچ بودن خودش و بزرگ بودن خدا پـے میبره ، بیشتر عاشق میشہ : )♥️.
. . 「 تیکہ کتـٰاب🍕 🤎 」 یک شب نزدیکـےهاۍ اذانِ صبح خواب دیدم کہ حمید گفت : خانوم خیلـے دلم برات تنگ شده پاشو بیا مزار . معمولاً عصر‌ها بہ سر مزارش می‌رفتم ، ولـے آن روز صبح از خواب کہ بیدار شدم راهـے گلزار شدم ، همین کہ نشستم و گلھا را روۍ سنگِ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریهـ من را بغل کرد ، هق‌هقِ گریه‌هایش امان نمیداد حرفـے بزند ، کمـے کہ آرام شد گفت: عکس شھیدتون رو توۍ خیابون دیدم بہ شهید گفتم من شنیدم شما‌ها براۍ پول رفتید ، حق نیستید . باهات یہ‌قراری میزارم ، فردا صبح میام سر مزارت ، اگر همسرت رو دیدم می‌فھمم من اشتباه‌ کردم ، تو اگه بہ حق باشـے از خودت بہ من یہ نشونہ میدے . -کتـٰابِ یادت باشد🫀'
. . من فکر می‌کنم ما باید فقط کتاب‌هایی بخوانیم کھ زخمی‌مان کند ؛ اگر کتابی که می‌خوانیم ما را با ضربه‌ای محکم از خواب بی‌خبری بیدار نکند ، در اصل چرا آن را خوانده‌ایم ؟! کتاب باید مانند تبری، یخ درون ما را بشکند 🧊'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کودکان رو مادرانی میسازن که حرف زدن با فرزندشون رو بلدن. 🌀توماس ادیسون در خاطراتش مینویسه 🔻 تنها عامل موفقیت من نبود بلکه اصلی ترین عامل موفقیت من بود که هروقت چیز ساده ای میساختم با ذوق مرا نابغه خطاب میکرد.😍 ـــــــــــــــــــــــــــــــــ @hasebabu
همه جا به جستجوی برآمدم🚶‍♂ و آن را نیافتـــــــم؛😒 مــــگر نشسته در کنجــــی 🙇‍♂ تـــــــک و تنـــــــها😇 با کوچک...📖😍 💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖 ــــــــــــــــــــــ @hasebabu روز بارونیتون بخیر😍