دقت کردین جملات وارونه چگونه است ؟ (( گنج )) (( جنگ)) می شود ، (( درمان)) (( نامرد)) و (( قهقهه)) (( هق هق )) !!! ولی (( دزد)) همان (( دزد)) است (( درد )) همان (( درد )) است و (( گرگ)) همان (( گرگ)) ... اری نمی دانم چرا (( من )) (( نم)) زده است و (( یار )) (( رای)) عوض کرده است (( راه)) گویی (( هار )) شده ، و (( روز )) ب (( زور )) میگذرد ، (( اشنا)) را جز در (( انشا )) نمی بینی و چه (( سرد)) است این ((درس)) زندگی ، اینجاست ک (( مرگ)) برایم (( گرم )) میشود چرا که (( درد )) همان (( درد )) است یا صاحب الزمان دلم (( آرامش)) «وارونه» می خواهد... دلم ((شما را)) میخواهد.... ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨

سلام رفقای جان ان شاءالله که حال دلتون عالی باشه عذرخواهی میکنم یه کم کسالت داشتم شرایط برا فعالیت مساعد نبود 🦋 ولی تموم سفارشای دیروزتون ثبت و ارسال شدن🎁🌹 همیشگی باشین مهربونا♡

(لینک ناشناســمون☺️👇) https://abzarek.ir/service-p/msg/1212962 شما بگین چخبــــــرا؟!

لطفا برا جواب سوالاتتون رجوع کنید به لینک🦋

#عرش_ارشیا📚 کتاب عرش ارشیا، زندگی‌نامه و خاطرات زنده یاد کربلایی ارشیا (رضا) مداحی از دوست‌داران شهید ابراهیم هادی است که به همت انتشارات شهید ابراهیم هادی جمع‌آوری و تدوین شده است. ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🟠قیمت کتاب 28/000تومان ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•

کتاب عرش ارشیا زندگینامه و خاطرات نوجوانی از خمین که خیلی شبیه #شهدا بود ارشیا مداحی +مادر! اجازه میدهی یکی از پیراهن هایم را برای دوستم ببرم؟ باتعجب گفتم: مگه دوست شما پیراهن نداره؟ گفت: چرا داره، اما تمام لباس هاش آستین کوتاهه، ما قراره از طرف مسجد بریم اردوی مشهد، بهش گفتم با لباس آستین کوتاه خوب نیست بیای زیارت. او هم گفت: من لباس آستین بلند ندارم. حالا اجازه می دهی پیراهن خودم را برای او ببرم؟ یاد شهید ابراهیم هادی افتادم. قبلا همین داستان را از ارشیا شنیده بودم. گفته بود ابراهیم هادی بارها لباس های آستین بلند خودش را به دیگرانی که پیراهن مناسب نداشتند هدیه می داد. ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•

#مهاجـــــر_سرزمین_آفتاب نویسنده: حمید حسام - مسعود امیرخانی ناشر: سوره مهر تعداد صفحات : 248 صفحه نوع جلد: شومیز قطع: رقعی — — — — — — — — — — — —🟢قیمت کتاب 75000 🎁قیمت با تخفیف 70/000 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•

•••جرعه ای از کتاب همین که پا به اتاق گذاشتم، برادرم، هیداکی، با توپ پُر به سراغم آمد و درحالی‏که پدر و مادرم می‏شنیدند، سرم داد زد و با صدای بلند گفت: «تو هیـــــچ می‏فهمی زندگی با یک مسلمان چه سختی‏هایی دارد؟! آن‏ها هر گوشتی نمی‏خورند! شراب نمی‏خورند! اصلاً تو می‏دانی ایران کجای دنیاست که می‏خواهی خاک آبا و اجدادی‌ات را به ‏خاطرش ترک کنی؟!» ... بغض کردم و رفتم توی اتاقم؛ همان‏جا که اتسوکو نشسته بود و با غیظ و غضب نگـــاهم می‏کرد. ناامیدی و دلتنگی بر سرم آوار شد ... ــــــــــــــــــــــــــــــــ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•

🎥تیزر مهاجر سرزمین آفتاب📚 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•

♡✓

رفیـــــــق... ❥ مثل یک پروتون فکــــر کن🙂 همیشـــــــه مثبــــت+😉 ــــــــــــــــــــ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•

#واریزی🌱 #مجموعه_ادب_الهی📚 مشتری همیشگی مون از #مازندران 🍃 عمرتون پربرکت 🦋 @hasebabu