📚نام کتاب : #روز_آزادی_زن
✒️نویسنده : #سمیه_ذوقی
🔓ناشر : #راهیار
تعداد صفحات : ۱۸۱
هدیہ کتاب :20/000 تومان
🔰 #معرفی_کتاب :
این کتاب تاریخ شفاهی قیام ۱۷ دی زنان مشهد علیه بی حجابی است .
✂️برشی از کتاب :
همه آمده بودند از مغازه ها بیرون ! مردم ایستاده بودند و آنها را نگاه می کردند ... می گفتند : اینها چه میخواهند🤔 این ماجرا خیلی عجیب در مشهد صدا کرد . همه جا پیچید ... اذهان مردم را به خود مشغول کردند که این چه حادثه ای بوده ؟ اصلاً سابقه نداشته است ! واقعه ای که حقیقتاً در سکوت وَهم آور آن زمان مشهد و خراسان فریاد بسیار رسا و گرم و گیرا ای بود که خانم ها توانستند ایجاد کنند ...
ــــــــــــــــــــــــــــ
⸤ Eitaa.com/hasebabu ⸣
📚نام کتاب : #داستان_رویان_
✒️نویسنده : #محمدعلی_زمانیان
🔓ناشر : #راهیار
تعداد صفحات : ۲۰۰
هدیہ کتاب : 45/000تومان
قیمت مــا به همراه تخفیف ویژه :36/000تومان🦋
🔰 #معرفی_کتاب :
این کتاب تاریخ شفاهی #_شهید دکتر سعید کاظمی آشتیانی در پژوهشگاه رویان است
✂️#برشی_از_کتاب :
اگر داستان آرش واقعیت دارد این آدم آرش بود ... آرش جان خود را توی تیر گذاشت تا تیر کوتاه ننشیند تا مرزهای ایران کوچک نشود💙 این آدم هم جان خودش را در مجموعههای گذاشت که داشت آنها را بزرگ می کرد تا این مجموعه ها بزرگ شوند ..💪🏻
ــــــــــــــــــــــــــــ
⸤ Eitaa.com/hasebabu ⸣
📚 نام کتاب : #راض_بابا
(روایت زندگی و خاطرات شهیده #راضیه_کشاورز)
✒️نویسنده : طاهره کوه کن
🔖ناشر : شهید کاظمی
تعداد صفحات : ۱۲۰
💸قیمت کتاب : 35/000 تومان
🏷️باتخفیف 31/000 تومان
📌 #درباره_کتاب:
راضیه ۱۱ شهریور ۱۳۷۱ در مرودشت شیراز به دنیا آمد و تا قبل از بهار شانزدهسالگیاش موقعیتهای چشمگیری را در زمینۀ ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصیل کسب کرد. دختری که تمام تلاشش را به کار میبندد تا در زندگی اول باشد. در شانزدهمین بهار عمرش حادثهای رخ میدهد و او را در رسیدن به خواستهاش کمک میکند؛ بر اثر انفجار بمب در حسینیۀ کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی وابسته به غرب، بعد از تحمل هجده روز درد و رنج ناشی از جراحت، به جمع شهیدان سرفراز و سربلندی پیوست که ره صدساله را یکشبه پیمودند.
✂️برشی از کتاب:
یکدفعه در خود فرو رفت انگار میخواست حرفی را به زبان بیاورد. نگاه مختصری به من کرد و گفت: «مامان، من یه آرزویی دارم... دعا میکنین برآورده بشه؟» التماس دعایش، هنگام تحویل سال از یادم نرفته بود. خندان پرسیدم: «دختر من چه آرزویی داره؟» از پنجرۀ آشپزخانه، بیرون را نگاه کرد. «مامان، دعا کنین بشم جراح قلب و خدا یه مطبی بهم بده که پنجرهش رو به کعبه باز بشه.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
@hasebabu
#معرفی_کتاب
همین قدر عادی. همین قدر سریع، مثل یک چشمبههمزدن. ساک جمعکردن آن روز، ولی زمین تا آسمان با همیشه فرق داشت. همهچیز برایش مثل تصویر رعدوبرق بود؛ طوفانی و تند و ترسناک. روحالله از در که آمد تو، چشمهایش سرخ بود: «من باید زودتر برم زهره. ساکم رو ببند.» این را توی بدوبدوکردنهایش برای جمعکردن وسایلش گفت. زهره سر جایش میخکوب شد. تازه چند شب پیش رضایت داده بود. انتظار نداشت به همین زودی مأموریت عراق روحالله جور بشود. نفسش بالا نیامد. رفت توی اتاق. دنبال ساک گشت.
#قلبی_برایت_می_تپد
#شهید_روح_الله_قربانی #بریده_کتاب
ــــــــــــ
قیمت کتاب :65/000ت
خـــرید از مــــا:58/000ت
@hasebabu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی رهبر انقلاب با جوانهایی که اهل کتاب نیستند!😉
⭕️ دلم میخواد شماها واقعاً کتاب بخوانید!
#سایه_ات_مستدام_حضرت_جان
#سیدعلی
#کتابخوانی
@hasebabu
🚀 دوستان عزیــــز ثبت سفارشاتتون فقط تا اخر امشب ارسال رایگانـــــــه
بشـــــرط واریزی😊
چشمهایش را دوخت به قالۍ و گفت:
ــ یاد دوستم افتادم. وقتی راه میریم،
کتونیهاش اینقدر پارهان کہ ته کفش
جدا میشه، بابا ندارن .
یخ کردم. اولین جملهاۍ را که به فکرم
میرسید، گفتم:
ــ اینکه غصه نداره محمدم. خیلی هم
خوبہ که به فکر رفیقتی، خبـ اونکفش
قبلیهاتو ببر بده بهش.
چشمش را از قـالي گرفت و دوخت بھ
من. صدایش، لحن سوال کردنش، حتۍ
دو دو زدن مردمک چشمهـایش هنوزم
یادم مانده. غصهدار نگاهم کرد . .
• با صداقتۍ که تهِ تهش میرسید بھ
جایی کہ میدانستم، از من پرسید:
ــ خدا راضیه؟
به خودم آمدم! توی دلم گفتم، ساداتـ !
دیدی اینبچه چه قشنگ بهت درسداد.!