eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
770 ویدیو
5 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
با تشکر از عزیزانی ‌که در مسابقه شرکت کردند، به عرض می‌رساند مهلت شرکت در امشب پایان می یابد https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
سوال اول: این جمله در متن کتاب متعلق به کیست _ببینید بچه ها وقتی راپل کار می‌کنید فرود لذت خاصی داره. شما از لبه یک ارتفاع خودتون رو به سمت پایین پرتاب می‌کنید....اما شما لحظه فرود میتونید فرشته باشید... الف. فرید ب. رسول ج. آقا مرتضی سوال دوم: رسول آیه (و فدیناه بذبح عظیم) را در جواب چه کسی گفت و خودش رافدایی کدام یک از چهارده معصوم علیهم السلام دانست؟ الف. رضا، امام حسین علیه السلام ب. فرید، حضرت زهرا سلام الله علیها ج. امین، امام زمان علیه السلام https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
یک جاهایی از قصه شهدا را که مینویسی، خودت می‌نشینی اول سیر گریه میکنی. آن وقت حالا حالاها نه یادت می رود نه دلی که سوخته است آرام می‌شود. وقتی قصه سجاد را می‌نوشتم خیلی جاها همین حال آمد سراغم. یک بارش وقتی بود که خاطره حرم امام رفتن سجاد و خواهرش فیروزه را می‌نوشتم. اصلا دلم خیلی گرفت. از تنهایی بچه ها. اما از این که سجاد چه خوب تکیه گاهی بود در این پیاده روی دو نفره، آرام گرفتم و اقتدارش را توی دوازده سالگی ستودم.... شاید مشتاق شدید شما هم بخوانید.... 🌱🍃☘🌱🍃☘🌱🍃☘ https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
کتاب *شب بی قراری من* زندگی نامه شهید مدافع حرم به قلم شیرین زارعپور توسط نشر ۲۷ بعثت به چاپ رسید https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
13.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 خواستم پر بکشم بال و پرم سوخت عمو از غریبی تو قلب پدرم سوخت عمو از عطش دم نزدم از غم تو داد کشم خواستم مثل تو باشم جگرم سوخت عمو (ع) https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
می گفت از همه جا بریده بودم. رو نداشتم پیش کسی سرمو بلند کنم. کس و ناکس بهم کنایه میزدن که بچه ش معتاده. کارم رسید به جایی که سرگشته تو خیابونا راه میرفتم که چشمم افتاد به یه عکسی که انگار چشماش باهام حرف می‌زد. لازم نبود تو ذهنم دنبال اسمش بگردم. وایستادم نگاه کردم به چشماش، سرمو خم کردم و گفتم _بچه مو بهم برگردون.... چه زود گذشت. بعد مدت کوتاهی بچه ی من اعتیادشو ترک کرده و شده بود یه پارچه آقا؛ حرف نداشت. کار خود حاج بود. بچه مو بهم برگردونده بود، صحیح و سالم، آقا..... حاج ، سلام ما رو به امام حسین عليه السلام برسون https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc