eitaa logo
حاصل عمر
5 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
216 فایل
حاصل عمر از جهان یک دل بدست آوردن است مقصد غواص از ۹ بحر یک گوهر بود(دل امام زمان را بدست آوریم) آیدی مدیر کانال @mohsen508
مشاهده در ایتا
دانلود
22.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پاسخ به تمام شایعات و دروغ‌هایی که در مورد فلسطین به ما گفتند 🔰 دروغ‌هایی مثل:👇 1️⃣ فلسطینی‌ها در کنار داعش با ما می‌جنگند!! 2️⃣ فلسطینیا خون اهدایی هلال احمر ایران رو پس دادن!! 3️⃣ فلسطینی‌ها برای مرگ صدام عزا گرفتن!! 4️⃣ حماس اسرائیل رو به رسمیت شناخت!! 5️⃣ چراغی که به خونه رواست به مسجد حرام است! مگه خودمون فقیر نداریم که به اونا کمک کنیم! 6️⃣ فلسطینی‌ها خودشون خونه‌هاشونو به صهیونیست‌ها فروختن!!! 7️⃣ تیم فوتبال فلسطین با تیم فوتبال ما بازی نکرد!! 8️⃣ فلسطینی‌ها سنی و ناصبی و مخالف شیعیان هستند!! 9️⃣ فلسطینی‌ها هدایای ایرانیا رو آتش زدند!! 🔟 رقص و شادی فلسطینی‌ها اونوقت ما برای اینها گریه می‌کنیم!!! 1️⃣1️⃣ ازدواج نیروهای حماس با دختران ۹ساله!! 2️⃣1️⃣ مردم اسرائیل از دولت اسرائيل جدا هستند!! 👈 لطفا ببینید و برای دیگران ارسال نمایید. همت فرهیختگان ، کانالی متفاوت 👇 https://eitaa.com/hemmat7399
14.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥«خدا می‌دونه وقتی رو دستش می‌نویسم می‌شه منو بغل کنی چقد خوشحال می‌شه» 🔹شب گذشته تصویری از احیای ناشنوایان در حرم رضوی بازنشر دادیم که در آن دختری برای مادر ناشنوا و نابینای خود عبارات دعا را روی دستش می‌نوشت؛ این مستند کوتاه روایتی از زندگی این دختر و خانواده اوست که عاشقانه کنار هم زندگی می‌کنند. @mesbaherahpuyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - امام زمان (عج) ما را مےبیند - آیت الله بهجت.mp3
5.92M
♨️امام زمان(عج) ما را مےبیند! ♥️⃟🌾༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بسیار شنیدنی 🎙آیت الله 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥⃟☆҉‿➹⁀🍃☆҉‿➹⁀☆🍃
12.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 هرکه میخواهد تمام فضائلی که انبیاء داشتند را نظاره کند، به ابو الفضائل، امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام بنگرد. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥⃟☆҉‿➹⁀🍃☆҉‿➹⁀☆🍃
قسمت اول 🌸ملاقات در صاریا وقتی امام زمان ارواحنافداه ۱۳ ساله بودند🌸 سال ۲۶۸ هجري قمری بود. سيزده سال از ولادت حضرت صاحب الزمان عليه السلام مي گذشت. دوستان خاص و شيعيان با اخلاص آن حضرت متوجه شدند امام از عراق به مدينه رفته و در ناحيه‌ی «صاريا» سكونت نموده است. صاريا دره و منطقه‌ای بود كه بين كوههای اطراف مدينه قرار داشت. يكي از شيفتگان آن حضرت كه سخت مشتاق زيارت آن بزرگوار بود و براي ديدار امام بار سفر بست، عيسی بن مهدی جوهری بود. به بهانه‌ی حج، رهسپار مدينه شد و در صاريا كرامات بزرگ و امور خارق العاده‌ای از مولا مشاهده كرد و به حضور پرفيضش شرف‌ياب گرديد. وي داستان اين ملاقات و آن معجزات شگفت انگيز را چنين تعريف نموده است. در سال 268 هجري، ديارم را به سوي مكه ترك كردم تا حج بگزارم. در حقيقت، انگيزه و قصدم از اين سفر، توقف در مدينه و رفتن به ناحيه‌ی صاريا براي تشرف به خدمت امام زمان عليه السلام بود. چون طبق اخبار محرمانه اي كه به ما رسيده بود می‌دانستم حضرت از عراق خارج شده و آنجا ساكن گرديده و شيعيان خاص و مورد اعتمادش را به حضور می‌پذيرد. گرچه من سي بار حج رفته بودم، آن سال نيز به شوق ديدار حضرت بقیة الله عليه السلام آهنگ كعبه نمودم و راهي مكه شدم تا بدين عنوان قبل از مناسك حج، مولايم را ملاقات كنم. متاسفانه در راه، دچار بيماری شدم. با آنكه ضعف و مرض بر من چيره شد، از پاي نشستم و همچنان با اشتياق فراوان، به حركت ادامه دادم تا هر چه زودتر به ديدار جان جهان و محبوب جهانيان نايل گردم. انسان در حال بيماري، گاهی نسبت به همه چيز بي رغبت و بي اشتها می شود، اما گاهي نسبت به بعضی از ميوه ها يا خواركها تمايل پيدا می كند و مخصوصا هنگام ناتوانی بدن و بروز امراض ضعف آور، دلش می خواهد غذاهای مقوی و نيروبخش بخورد. وقتی از قلعه‌ی «فيد» گذشتم، ضعف و بيماری احساس نمودم. در همان حال، ماهي و شير و خرما هوس كردم و با خود گفتم كاش اين غذاها برايم مفيد بود و از آنها مي خوردم. ولی چون فكر می كردم ماهی و شير و خرما برايم خوب نيست در صدد تهيه اش برنيامدم و از خواسته‌ی دل، چشم پوشی نمودم.
قسمت دوم 🌸ملاقات در صاریا وقتی امام زمان ارواحنافداه ۱۳ ساله بودند🌸 عیسی بن مهدی جوهری مي گويد: بالاخره رنج سفر را تحمل كردم و درد و بيماري را بر جان خريدم تا خوشبختانه به مدينه رسيدم. وقتي وارد شهر شدم، نخست به ديدار بعضي از برادران ايماني و دوستان صميمي شتافتم و از آنها سراغ مولايم را گرفتم. به من نويد دادند كه صاحب الامر عليه السلام در صاريا تشريف دارند. با يك دنيا اميد و آرزو براي ديدار امام از مدينه بيرون تاختم و راهي كوهستان شدم. غروب بود كه نزديك آن وادي رسيدم. وقتي آخرين گردنه را پشت سر گذاشتم و از فراز كوه بر دره اشراف پيدا كردم، ناگاه نگاهم به آن سراي نور افتاد. اشك شوق در ديدگانم حلقه زد. مي خواستم پرواز كنم و هر چه زودتر مولايم را ببينم و بر دستهايش بوسه زنم. جلوتر كه رسيدم ايستادم. هنوز چند قدمي با جايگاه امام فاصله داشتم كه از مركب پياده شدم و به فكر فرو رفتم. با خود مي گفتم: خدايا چه مي شود؟! آيا به من اجازه ي ملاقات خواهند داد؟! آيا سراغم را مي گيرند؟! از چه كسي بپرسم؟ خورشيد غروب كرد و من همچنان غرق در اين افكار، با خدا راز و نياز داشتم. پيوسته از مهر يزدان، ديدار امام زمان عليه السلام را آرزو مي كردم و در انتظار اجازه ي ورود و تشرف به محضر امام، لحظه شماري مي نمودم. كم كم سرخي وسط آسمان، به طرف مغرب كشيده مي شد. وقت نماز شده بود. همان جا نماز مغرب و عشا را خواندم و باز مشغول دعا و نيايش شدم. مخلصانه به درگاه الهي مي ناليدم و زاري مي كردم. عاجزانه از او مي خواستم كه مرا شايسته ي لقاي حجت خويش قرار دهد و به ديدار آن جلوه ي رباني و فروغ ايزدي موفق نمايد. همچنان كه اشك مي ريختم و تضرع مي نمودم، ناگهان ديدم شخصي فرياد زد و مرا به نام خواند و گفت: اي عيسي بن مهدي جوهري جنبلاني. بعد دانستم وي خادم حضرت است و اسمش بدر مي باشد. همين كه صدايم زد زبان به شكر و ستايش خدا گشودم و پي در پي حمد و ثناي الهي گفتم. مثل مرده اي كه زنده شده باشد. گويي روح در كالبدم دميده شده بود. مثل پرنده اي بال درآورده بودم و در حاليكه الله اكبر و لا اله الا الله، زير لب داشتم به سوي كعبه ي مقصود شتافتم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت سوم 🌸ملاقات در صاریا وقتی امام زمان ارواحنافداه ۱۳ ساله بودند🌸 وقتي وارد شدم و به صحن خانه رسيدم، ديدم خواني نهاده شده و غذايي آماده است. بدر به درون سرا راهنمايي ام كرد. نخست مرا به سمت طبق غذا برد و كنار ظرف غذا قرارم داد و گفت: مولايت مي فرمايد از آنچه موقع بيرون آمدن از قلعه ي فيد، در حال بيماري، بدان ميل پيدا كرده بودي تناول كن. با خود گفتم همين يك برهان كه نشانه اي روشن و اعجازي بزرگ مي باشد برايم بس است. اما چگونه دست به غذا ببرم و مشغول خوردن شوم حال آنكه هنوز به حضور آقا و مولايم شرفياب نشده و لياقت ديدارش را نيافته ام؟! در اين لحظه، صداي آن حضرت را شنيدم كه به من فرمود: عيسي، بخور؛ مرا خواهي ديد. آنگاه كنار آن مايده ي آسماني نشستم. ديدم ماهي گرم و خرماي تازه و ظرفي پر از شير درون آن نهاده اند و به گونه اي بسيار جالب و دلپذير آراسته مي باشد. ناگهان به فكر مرضي كه دامن گيرم شده بود افتادم و از روي تعجب به خود نهيب زدم: بيمار و ماهي و شير و خرما؟!! اين انديشه به ذهنم خطور كرد، بار ديگر صداي امام به گوشم رسيد كه بر من بانگ زد: اي عيسي، آيا در كار ما ترديد مي كني؟ مگر تو به سود و زيان خود از ما داناتري؟ اين اعجاز ديگر، روحم را به تلاطم انداخت و انقلاب عجيبي در من پديد آورد. از پندار ناروايم پشيمان شدم. بي اختيار چشم هايم پر از اشك گرديد. در حالي كه قلبم سخت به هيجان آمده و عقلم سراسر مات و حيران گشته بود، گريستم و از خداي مهربان، طلب عفو و آمرزش نمودم. سپس از تمام غذاها خوردم. عجيب بود وقتي لقمه اي برمي داشتم جاي آن در ظرف غذا خالي نمي ماند! هر چه خوردم چيزي از آن غذا كم نشد و بدون كاستي باقي ماند. از جهت كيفيت نيز اصلا با خوراكهاي دنيا قابل مقايسه نبود؛ طعم و بوي ديگري داشت. از تمام غذاهايي كه در دنيا خورده بودم لذيذتر، گواراتر، پاكيزه تر و بهتر بود. بدين جهت خيلي زياد خوردم تا آنجا كه ديگر شرم نمودم و با آنكه هنوز اشتها داشتم، دست از غذا برداشتم. براي سومين بار، صداي دلنشين مولا را شنيدم كه با مهرباني و آهنگ ملايمي مرا ندا داد و فرمود: حيا نكن عيسي. اينها از غذاهاي بهشت است؛ دست هيچ مخلوقي پديدش نياورده و ساخته و پرداخته ي بشري نيست. مقداري ديگر خوردم اما گويي سير نمي شدم. مثل اينكه هر چه بيشتر مي خوردم، بيشتر مي خواستم و اشتهايم افزون مي گشت. سرانجام دست كشيدم و عرضه داشتم: مولاي من، مرا بس است؛ به اندازه ي كفايت خوردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهارم 🌸ملاقات در صاریا وقتی امام زمان ارواحنافداه ۱۳ ساله بودند🌸 عیسی بن مهدی جوهری می گوید: در اين هنگام صداي حضرت در صحن منزل طنين افكند كه: نزد من بيا. از جا بلند شدم اما همين كه خواستم حضور امام شرفياب گردم، متوجه شدم دستم را نشسته ام. در دل گفتم: آيا با اين دست نشسته به ملاقات حضرت بروم؟! ناگاه حجت خدا بر من بانگ زد: اي عيسي، آيا در دستت چركي هست؟ نگاهي به دستم انداختم و آن را بوييدم. تميز و پاكيزه بود با چنان عطري كه از مشك و كافور، خوشبوتر. شگفت زده و خوشحال به سوي امام رفتم. وقتي حضورش رسيدم و چشمم به رخسار ملكوتي و چهره ي نوراني اش افتاد، ديدگانم از فروغ روي تابناكش، خيره و مبهوت گشت و از هيبت و عظمتش چنان خود باخته و حيران شدم كه پنداشتم عقل از سرم پريده است. آنگاه رو به من نمود و فرمود: اي عيسي، اگر تكذيب كنندگان نبودند، و اگر آنها كه مرا باور ندارند از روي انكار به شما نمي گفتند: او كجاست؟ كي به وجود آمده؟ در كجا متولد شده؟ چه شخصي او را ديده؟ چه پيامي فرستاده و چه فرماني از ناحيه ي وي برايتان صادر گرديده؟ شما را از چه چيز آگاه ساخته و كدام خبر را به شما ابلاغ نموده؟ چه اعجازي از او ديده ايد و چه كار خارق العاده و معجز نمايي به شما نشان داده است؟ اگر چنين منكر نمي شدند و اين سخنان باطل را نمي گفتند و به تكذيب من نمي پرداختند، هيچيك از شما به ديدارم نايل نمي شديد و (چون زمان غيبت و دوران زيستي من است) ملاقاتم برايتان حاصل نمي گشت. هشيار و آگاه باش به خدا سوگند، از ياري امير مومنان عليه السلام دست برداشتند. او را از خود راندند. حقش را غصب نمودند. ظالمان را بر آن حضرت مقدم داشتند. با وي مكر و نيرنگ نمودند و سرانجام به قتلش رساندند، با آنكه كرامات فراواني از او مشاهده كردند. نسبت به ساير نياكان و اجدادم نيز به ستم رفتار نمودند. به امامت و مقام كرامتشان ايمان نياوردند. آن بزرگواران را جادوگر خواندند و كاهن قلمداد كردند و به ارتباط با جن متهم ساختند!! سپس فرمود: اي عيسي، كرامات و نشانه هايي را كه از وجود ما و مقام امامت و ولايت ما ديدي به دوستانمان خبر بده و مراقب باش تا دشمنانمان را از اسرار ما آگاه نسازي كه اگر از احوال و اخبار ما به دشمنان و بدخواهانمان گزارش دهي، ايمانت سلب شود و جلوه ي هدايت و نور لياقت در وجودت خاموش گردد. وقتي سخن امام به اينجا رسيد، برخود لرزيدم و ملتمسانه عرضه داشتم: مولاي من، دعا كنيد كه ثابت قدم بمانم و از خدا بخواهيد ايمانم را استحكام و استواري بخشد. حضرت فرمود: اگر خداوند، تو را استوار و ثابت قدم قرار نداده بود، به فيض ديدارم نمي رسيدي و از ملاقاتم محروم مي ماندي. اكنون رهسپار حج باش، هدايت و رشد همراهت باد. گفتار امام كه تمام شد، چنانكه فرمان داده بود، بي درنگ آهنگ مكه نمودم و براي انجام مناسك حج، از خدمت سراسر نور و شرافتش مرخص شدم. هنگامي كه از ديدار حضرت برگشتم و از سراي پاك و پرفروغش بيرون آمدم، خرم و شادمان بودم. به پاس اين نعمت بزرگ، پياپي شكر و سپاس الهي بر زبان راندم چندان كه پنداشتم از همه ي مردم بيشتر ثنا و حمد خدا گفتم و فراوان تر به ستايش و شكرش پرداختم. اين رويداد كه در كتاب «النجم الثاقب» ثبت گرديده كرامات متعددي در بردارد كه هر يك به تنهايي، گواه روشن و سند گويايي بر مقام رباني و امامت و ولايت آسماني حجت الهي حضرت مهدي عليه السلام است.