هدایت شده از استاد محمد شجاعی
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۴
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز چهارم | مالک بن نضر ارحبی
※ مالک به حضور امام حسین علیه السلام رسید.
این دیدار ظاهراً در کربلا صورت گرفت. امام پس از خوشامدگویی علّت حضور مالک را جویا شد.
مالک گفت: برای عرض سلام خدمت رسیدم و از خدا عافیت و سلامت شما را خواستارم. مردم برای جنگ با شما جمع شده اند! نظر شما در اینباره چیست؟
امام پاسخ داد: «حسبی الله و نعم الوکیل؛ خدا مرا کفایت می کند و چه نیکو وکیلی است».
او برای امام دعا کرد....
آنگاه حضرت فرمود: چرا مرا یاری نمیکنی؟ مالک بن نضر گفت: من مقروض هستم و عیال وارم، اهل من بدون من چگونه روزگار بگذرانند؟
✘ مالک دعوت امام را رد کرد و رفت !
ــــــــــــــــــــــ پ . ن :
※ به داستان مالک بن نضر که رسیدم، با خودم گفتم؛ ببین آدمها قربانیِ ترسهایشان میشوند!
و ترسهای تو، سقف توحید تو را مشخص میکنند. و همینطور سقف استقامتت را !
ترسها درست همان نقطههاییاند که ما به آنها بندیم و تعلق داریم، و از دست دادنشان، میترساندمان.
یکی ترس دارد از فقر خانوادهاش،
یکی ترس دارد از باختن محبوبیتش،
یکی ترس دارد از فنا کردن جایگاه اجتماعیاش ...
یکی ترس دارد از تنهایی ! و ....
• همراهی با امام، مسیرِ سر بریدنِ ترسهاست!
یکی یکی یکی، باید همه را ذبح کنی، وگرنه امام را به چشم سر هم که ببینی، ترسهایت کورت میکنند و مانع همراهیات خواهند شد.
رسانه رسمی #استاد_محمد_شجاعی
@ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۵
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز پنجم | ضَحّاک بن عبدالله مشرقی
※ ضحاک از "گزارشگران" واقعه کربلا در کوفه است. طبری نقل کرده است ضحاک در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین(ع) ملاقات کرد.
امام حسین(ع) او را به یاری خود خواند. وقتی ضحاک عذر خواست، امام علیهالسلام علت عدم همراهیاش را جویا شد.
• ضحاک دعوت امام را ✘ #مشروط ✘ قبول کرد و گفت: «من فردی عیالوارم و به مردم مقروض هستم؛ اما اگر به من اجازه دهی، هنگامی که هیچ جنگجویی که از تو د فاع کند - در کنارت - نیافتم، بازگردم و فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم». امام علیهالسلام پذیرفت. (اوج رحمت امام برای نجات یک نفر)
• ضحاک در صبح روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و شجاعتهای بسیاری از خود به نمایش گذاشت و نماز ظهر را همراه امام به جای آورد.
او وقتی که دید سپاه بنیامیه به دستور عمر بن سعد اسبهای یاران امام (ع) را هدف قرار داده و با پی کردن از پای درمیآورند، اسب خود را در خیمهای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت.
• ضحاک خود نقل کرده که در مقابل امام علیهالسلام، دو نفر از دشمن را که پیاده میجنگیدند، به قتل رسانده و دست یکی دیگر را از تنش قطع کرده که حضرت هم در حق او دعا کردند و فرمودند: «سست نگردی، دستت بریده نشود. خداوند از اهل بیت پیامبر صلواتاللهعلیه، بهترین پاداشها را به تو ارزانی دارد.»
※ وقتی دیدم یاران امام حسین(ع) کشته شدهاند و نوبت به وی و خاندانش رسیده و با وی به جز "سوید بن عمرو خثعمی و بشیر بن عمرو حضرمی" باقی نماندهاند، خدمت اباعبدالله آمدم و گفتم: یابن رسول الله! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟
حضرت فرمود: آری، من بیعت خود را از تو برداشتم؛ ولی تو چگونه میتوانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ (رحمت امام به کسی که از میدان میگریزد)
• ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمهای پنهان کردهام و به همین جهت بود که پیاده میجنگیدم.»
پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت.
ـــــــــــــــــــــ پ . ن :
تسلیم، شرط عشق است!
و عاشق، شرط نمیگذارد!
اگر شرایط اینطور باشد هستم!
و اگر آنطور باشد، من نیستم!
تسلیم، شرط امنیت امام است، و ما در نقطهای، دیگر برای امام خطرناک نیستیم، که به عشق میرسیم!
عاشق چیزی به نام #شرط نمیداند!
اینجا را میتوانم، آنجا را نمیتوانم ندارد!
عاشق میماند و "ماندن" برایش موضوع اصلی است ... "ماندن" تمامِ شرط است برای او!
من فقـــط میخواهم که باشم زیر سایهات همین!
هر طور که باشد / هر کجا که باشد /
فقـــط باشم ! (فمعکم، معکم، لا مع غیرکم)
اگر اهل شرطیم!
اهل "با این کمبود نمیتوانم"
اهل "با این اوضاع نمیمانم"
اهل "انتخاب نحوهی ماندن"
امام را به چشم سر هم که ببینیم، ضحاک درونمان شرط میگذارد برایش!
و بالاخره از همراهی امام، میگریزیم!
✘ آری #همه_نمیرسند !
فقط آنهایی میرسند که قصدِ رسیدن دارند در هر حال و اوضاع و شرایطی!
رسانه رسمی #استاد_محمد_شجاعی
@ostad_shojae
تکلیف کار هر کسی را، تکلیف دل اوست که مشخص میکند /
در میان جمعی که با محبت و عقاید و سبکِ زندگی ما همسو نیستند، حالمان از اینکه ما اهل رعایت حدود شرعی هستیم چطور است؟
افتخار میکنیم و سر بالا میگیریم و پای محبتمان میایستیم؟
یا سعی میکنیم کمتر دیده شویم و از آنچه هستیم، در جمعی که شبیه ما هستند، رضایت نداریم!
※ میزان استقامت هر انسان را عشق او مشخص میکند.
عشق وزن میدهد!
سنگینی و ثبات و ریشه میدهد به انسان!
حزب باد، این ریشه را ندارند که با هر پیشنهادی، میتوان آنان را خرید!
کمی فکر باید کرد:
قیمت ما چند است؟
همین الآن قیمت ما معلوم است!
پرداختن به چه چیزی، مانع ما برای وقف شدن برای اماممان است؟ همان همهی قیمت ماست ...
و همان تعیین کنندهی انتخاب ماست، حتی اگر امام را با چشم سر ببینیم.
#استاد_محمد_شجاعی #استاد_شجاعی
آدرس کانال:
@ostad_shojae
@hashtag_agahi
فتنه، الک است!
الک خدا، برای وعدهی حقش در قرآن: "حتیٰ یمیز الخبیث من الطّیب"
فتنه الک است تا اهل یقین،
آنان که بدبینی عادتشان نیست،
آنان که دم به ساعت شک نمیکنند،
آنان که وقتی نمک معرفت از جان کسی خوردند، آن را تف نمیکنند،
آنان که وقتی جنس حق را یکبار برای همیشه شناختند دیگر سنگ هم از آسمان ببارد باز خاضع و آرام میایستند تا خدا جریان را به پیش برد،
آنان که اگر جایی دیده نشدند و حمایت نشدند و مورد جفایی قرار گرفتند، لگد نمیزنند به امام و زیر دندانِ خشم، او را لِه نمیکنند،
• از آنان که اَمنند برای امام ... جدا شوند.
✘ فتنه الک است!
و ابزار فتنه فقط یک چیز است: #شک
آنجاست که حقانیت لبیک کسی مشخص میشود.
※ پناه بر خدا که مرضهای نهفته در قلبمان، در طوفان فتنهها کورمان کند، آنوقت:
ـ یا امام را تنها میگذاریم!
ـ یا روبرویش میایستیم!
ـ یا علاوه بر ایستادن روبروی امام، خود فتنهگر میشویم و سعی میکنیم دیگران را نیز با خود همراه کنیم.
مینویسم و دوباره میخوانم: از من و پلیدی های درون من، هیچ کدامِ اینها بعید نیست.
#استاد_محمد_شجاعی
آدرس کانال:
@ostad_shojae
@hashtag_agahi