eitaa logo
هوادار حسین
88.8هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
32 فایل
حرف دلاتون رو سوالاتتون رو همکاریتون رو و بالاخره هرچی که دوست دارید ما بخونیم و بشنویم رو اینجا بفرستید @hoseiniyan ❤️ 🚨 تبلیغات نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
16.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ ای مادر خوبی‌های عالم مادر بچه‌های ایران مادر کودکان غزه مادر بچه های لبنان... مداحی زیبایی از میثم مطیعی فاطمیه ۱۴۰۳ | عضوشوید 👇 https://eitaa.com/havadar_hosein
Ya yuma.mp3
2.35M
+انا‌لله‌و‌انا‌الیه‌راجعون...💔 امشب‌‌دیگه‌وقتشه‌گوش‌بدید‌و‌بسوزید. @havadar_hosein
43.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩🏴 لحظاتی از روضه‌خوانی آقای محمود کریمی در مراسم عزاداری شب شهادت حضرت ‌زهرا سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۳/۹/۱۴ 🖤 | عضوشوید 👇 https://eitaa.com/havadar_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 مادرجان، ما فرزندان شما، پناهی جز آغوشتان نداریم. شبتون فاطمی هوادار_حسین | عضوشوید 👇 https://eitaa.com/havadar_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page056.mp3
1.03M
📖روزمان را با قرآن آغاز کنیم، هر روز قرائت یک صفحه از 🍃صفحه 56 قرآن کریم 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. | عضوشوید 👇 https://eitaa.com/havadar_hosein
میگفت ایشالا روایت ۷۵ روز درست باشه.. ۲٠ روز خیلیه.. یک روزم کمتر درد بکشی یک روزه.. بلافاصله گفت نه کاش ۹۵ روز درست باشه.. ۲٠ روز بیشتر دیدن فاطمه برا علی خودش یه دنیاست..😭😭😭😭😭 @havadar_hosein
مولاعلی واردِ منزل شد دید بسترِ بیماریِ همسرش خالیه! تعجب کرد.. دید خاتونِ دو عالَم آردها رو خمیر کردن. ظرفِ آب حاضر کردن و میخوان فرزندانشون رو بشورن و لباسِ اون ها رو بشورن. تنور هم به طبع حاضر بود. چه خونی به دلِ ما کرده این تنور.. @havadar_hosein
مولاعلی خب همسرش رو در این سه ماه دیده بود. نوشتن خانم جان هیچ دستش موقعِ ایستادن آزاد نبود! یک دستش به پهلویِ شکسته بود چون نمیتونست نفس بکشه و قامتش رو قائم کنه.. یک دستش هم به دیوار بود که تعادلش بهم نخوره و به زمین نیوفته.. مولاعلی پرسید چرا مشغولِ این کارا شدی؟ خانم جان با گریه فرمود وقتِ جداییِ من و تو فرا رسیده علی جان.. دیشب پدرم رسولِ خدا رو خواب دیدم که بر بالایِ بلندی ایستاده بود و به چپ و راستش نگاه میکرد و انگار منتظرِ کسی بود. به پدرم گفتم پدرجان رفتی و تنهام گذاشتی؟ شب و روز و هر ساعت برات گریه میکنم و از هیچ غذایی لذت نمی برم و خوابِ راحتی ندارم! خانم جان در ادامه فرمود: پدرم پیامبر بهم فرمود دخترم من اینجا منتظرِ تو هستم! چون زمانِ دوری زیاد شده و شب هایِ انتظار و غم تموم شده و زمانِ وفاتِ تو نزدیکه! فرداشب وقتِ رسیدنِ تو به منه دخترم.. @havadar_hosein