#تلنگر✋
سـرِ دوراهی گُـناه و ثـواب؛
به حُبّ شهادت فڪر ڪن؛
به نگاهِ امام زمانت فڪرڪن ...
ببين مۍتونۍ ازگناهبگذرۍ؟!
ازگناه ڪهگذشتی،از جونتم به راحتی مےگذری...
#زندگیتوامامزمانۍڪن🌱
✍🏻فاطمه قیاسوند
ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸
#آرامش چادرم
#محجبه_ها_فرشته_اند✨
#لبیڪیاخامنہاے
#چادرمراعاشقم❤️
#یازینبکبرے
#dokhtaranahhayeman🍒
ࢪمان جذاب و واقعی📚
عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️
#قسمت_شانزدهم
.
از هواپیما که پیاده شدم پدرم توی سالن منتظرم بود … صورت مملو از خشم … وقتی چشمش به من افتاد، عصبانیتش بیشتر شد … رنگ سفیدش سرخ سرخ شده بود … اولین بار بود که من رو با حجاب می دید …
.
.
مادرم و بقیه توی خونه منتظر ما بودند … پدرم تا خونه ساکت بود … عادت نداشت جلوی راننده یا خدمتکارها خشمش رو نشون بده … .
.
وقتی رسیدیم همه متحیر بودند … هیچ کس حرفی نمی زد که یهو پدرم محکم زد توی گوشم … با عصبانیت تمام روسری رو از روی سرم چنگ زد … چنان چنگ زد که با روسری، موهام رو هم با ضرب، توی مشتش کشید … تعادلم رو از دست داد و پرت شدم … پوست سرم آتش گرفته بود … .
.
هنوز به خودم نیومده بودم که کتک مفصلی خوردم … مادرم سعی کرد جلوی پدرم رو بگیره اما برادرم مانعش شد … .
اون قدر من رو زد که خودش خسته شد … به زحمت می تونستم نفس بکشم … دنده هام درد می کرد، می سوخت و تیر می کشید … تمام بدنم کبود شده بود … صدای نفس کشیدنم شبیه ناله و زوزه شده بود … حتی قدرت گریه کردن نداشتم … .
.
بیشتر از یک روز توی اون حالت، کف اتاقم افتاده بودم … کسی سراغم نمی اومد … خودم هم توان حرکت نداشتم … تا اینکه بالاخره مادرم به دادم رسید … .
.
چند تا از دنده ها و ساعد دست راستم شکسته بود … کتف چپم در رفته بود … ساق چپم ترک برداشته بود … چشم چپم از شدت ورم باز نمی شد و گوشه ابروم پاره شده بود … .
.
اما توی اون حال فقط می تونستم به یه چیز فکر کنم … امیرحسین، بارها، امروز من رو تجربه کرده بود … اسیر، کتک خورده، زخمی و تنها … چشم به دری که شاید باز بشه و کسی به دادت برسه …
.
ادامه دارد...
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم پاک؛
✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی
ࢪمان جذاب و واقعی📚
عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️
#قسمت_هفدهم
.
حدود دو ماه بیمارستان بستری بودم … هیچ کس ملاقاتم نیومد … نمی دونستم خوشحال باشم یا ناراحت … حتی اجازه خارج شدن از اتاق رو نداشتم .
دو ماه تمام، حبس توی یه اتاق … ماه اول که بدتر بود … تنها، زندانی روی یک تخت … .
.
توی دوره های فیزیوتراپی، تمام تلاشم رو می کردم تا سریع تر سلامتم برگرده … و همزمان نقشه فرار می کشیدم … بالاخره زمان موعود رسید … وسایل مهم و مورد نیازم رو برداشتم … و فرار کردم … .
.
رفتم مسجد و به مسلمان ها پناهنده شدم … اونها هم مخفیم کردن … چند وقت همین طوری، بی رد و نشون اونجا بودم … تا اینکه یه روز پدرم اومد مسجد …
.
پاسپورت جدید و یه چمدون از وسایلم رو داد به روحانی مسجد … و گفت: بهش بگید یه هفته فرصت داره برای همیشه اینجا رو ترک کنه … نه تنها از ارث محرومه … دیگه حق برگشتن به اینجا رو هم نداره … .
.
بی پول، با یه ساک … کل دارایی و ثروت من از این دنیا همین بود … حالا باید کشورم رو هم ترک می کردم …
.
.
نه خانواده، نه کشور، نه هیچ آشنایی، نه امیرحسین … کجا باید می رفتم؟ … کجا رو داشتم که برم؟ … .
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم پاک؛
✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی
ࢪمان جذاب و واقعی📚
عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️
#قسمت_هجدهم
.
اون شب خیلی گریه کردم … توی همون حالت خوابم برد … توی خواب یه خانم رو دیدم که با محبت دلداریم می داد … دستم رو گرفت .. سرم رو چرخوندم دیدم برگشتم توی مکتب نرجس … .
با محبت صورتم رو نوازش کرد و گفت: مگه ما مهمان نواز خوبی نبودیم که از پیش مون رفتی؟ … .
.
صبح اول وقت، به روحانی مسجد گفتم می خوام برم ایران … با تعجب گفت: مگه اونجا کسی رو می شناسی؟ … گفتم: آره مکتب نرجس … باورم نمی شد … تا اسم بردم اونجا رو شناخت … اصلا فکر نمی کردم اینقدر مشهور باشه … .
.
ساکم که بسته بود … با مکتب هم تماس گرفتن … بچه های مسجد با پول روی هم گذاشتن … پول بلیط و سفرم جور شد … .
کمتر از هفته، سوار هواپیما داشتم میومدم ایران … اوج خوشحالیم زمانی بود که دیدم از مکتب، چند تا خانم اومدن استقبال من … نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم … از اون جا به بعد ایران، خونه و کشور من شد …
ادامه دارد...
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم پاک؛
✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی
#تلنگرانہ☘
یہ تلنڲــر قـدیمـی ڪه میگہ
گاهـــی وقتــــا
خیلــــی 🕐
ز و د 🕑
دیــــــر 🕒
ݦی شـــوڌ...🕓
اندڪے تامݪ جایــز اســٺ....🧠
ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸
#لبیڪیاخامنہاے
#یازینبکبرے
#چادرمراعاشقم❤️
#dokhtaranahhayeman🍒
رفیقٺان مے شوݦ🤝
ٺا شبیهٺــاں شوݦ👥
شبیهٺــاں ڪہ شدݦ👥
شهــ🕊ــید میشوݦ❤️
ــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸
#رفیڨشهیدݦ🕊
#یازینبکبرے
#لبیڪیاخامنہاے
#چادرمراعاشقم❤️
#dokhtaranahhayeman🍒
دختر یعنی ایستادگی🤚🏻
یعنی کوه✨
یعنی مثل سرو سرفراز🌲
یعنی جنگ ✊🏻
یعنی غوغا🗣
یعنی ارام😌
یعنی مروارید💎
پس دختر باش همیشه👌🏻❄️
ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸
#یازینبکبرے
#لبیڪیاخامنہاے
#چادرمراعاشقم❤️
#dokhtaranahhayeman🍒
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
سلام عزیز جان☘ انشالله توے این چند روزه قرار میدیم توے کانال📲 البتہ آیدی خادم تبادل☺️ نظرات،انتق
منتظر ⇩
سوالات ↻
پیشنهادات↻
نظرات ↻
انتقاداتتون↻⇦⇦ هستیم ☺️