eitaa logo
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
272 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
349 ویدیو
44 فایل
انقلاب‌نوجۆانۍ،یڪ تحول اساسی بࢪاے نوجۆان دهه هشتادےست...(: ོکانال وقف حضرت زینب  از شروط بخـۅان↯ @iffffff ناشناسیجـــاٺ↯ payamenashenas.ir/havalichadoram ོ پشـٺ سنگــر↯ @gomnamsoall
مشاهده در ایتا
دانلود
✋ سـرِ دوراهی گُـناه و ثـواب؛ به حُبّ شهادت فڪر ڪن؛ به نگاهِ امام زمانت فڪرڪن ... ببين مۍتونۍ ازگناه‌بگذرۍ؟! ازگناه‌ ڪه‌گذشتی،از جونتم‌ به راحتی مےگذری... 🌱 ✍🏻فاطمه قیاسوند ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸 چادرم ❤️ 🍒
ࢪمان جذاب و واقعی📚 عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️ . از هواپیما که پیاده شدم پدرم توی سالن منتظرم بود … صورت مملو از خشم … وقتی چشمش به من افتاد، عصبانیتش بیشتر شد … رنگ سفیدش سرخ سرخ شده بود … اولین بار بود که من رو با حجاب می دید … . . مادرم و بقیه توی خونه منتظر ما بودند … پدرم تا خونه ساکت بود … عادت نداشت جلوی راننده یا خدمتکارها خشمش رو نشون بده … . . وقتی رسیدیم همه متحیر بودند … هیچ کس حرفی نمی زد که یهو پدرم محکم زد توی گوشم … با عصبانیت تمام روسری رو از روی سرم چنگ زد … چنان چنگ زد که با روسری، موهام رو هم با ضرب، توی مشتش کشید … تعادلم رو از دست داد و پرت شدم … پوست سرم آتش گرفته بود … . . هنوز به خودم نیومده بودم که کتک مفصلی خوردم … مادرم سعی کرد جلوی پدرم رو بگیره اما برادرم مانعش شد … . اون قدر من رو زد که خودش خسته شد … به زحمت می تونستم نفس بکشم … دنده هام درد می کرد، می سوخت و تیر می کشید … تمام بدنم کبود شده بود … صدای نفس کشیدنم شبیه ناله و زوزه شده بود … حتی قدرت گریه کردن نداشتم … . . بیشتر از یک روز توی اون حالت، کف اتاقم افتاده بودم … کسی سراغم نمی اومد … خودم هم توان حرکت نداشتم … تا اینکه بالاخره مادرم به دادم رسید … . . چند تا از دنده ها و ساعد دست راستم شکسته بود … کتف چپم در رفته بود … ساق چپم ترک برداشته بود … چشم چپم از شدت ورم باز نمی شد و گوشه ابروم پاره شده بود … . . اما توی اون حال فقط می تونستم به یه چیز فکر کنم … امیرحسین، بارها، امروز من رو تجربه کرده بود … اسیر، کتک خورده، زخمی و تنها … چشم به دری که شاید باز بشه و کسی به دادت برسه … . ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم پاک؛ ✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی
ࢪمان جذاب و واقعی📚 عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️ . حدود دو ماه بیمارستان بستری بودم … هیچ کس ملاقاتم نیومد … نمی دونستم خوشحال باشم یا ناراحت … حتی اجازه خارج شدن از اتاق رو نداشتم . دو ماه تمام، حبس توی یه اتاق … ماه اول که بدتر بود … تنها، زندانی روی یک تخت … . . توی دوره های فیزیوتراپی، تمام تلاشم رو می کردم تا سریع تر سلامتم برگرده … و همزمان نقشه فرار می کشیدم … بالاخره زمان موعود رسید … وسایل مهم و مورد نیازم رو برداشتم … و فرار کردم … . . رفتم مسجد و به مسلمان ها پناهنده شدم … اونها هم مخفیم کردن … چند وقت همین طوری، بی رد و نشون اونجا بودم … تا اینکه یه روز پدرم اومد مسجد … . پاسپورت جدید و یه چمدون از وسایلم رو داد به روحانی مسجد … و گفت: بهش بگید یه هفته فرصت داره برای همیشه اینجا رو ترک کنه … نه تنها از ارث محرومه … دیگه حق برگشتن به اینجا رو هم نداره … . . بی پول، با یه ساک … کل دارایی و ثروت من از این دنیا همین بود … حالا باید کشورم رو هم ترک می کردم … . . نه خانواده، نه کشور، نه هیچ آشنایی، نه امیرحسین … کجا باید می رفتم؟ … کجا رو داشتم که برم؟ … . ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم پاک؛ ✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی
ࢪمان جذاب و واقعی📚 عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️ . اون شب خیلی گریه کردم … توی همون حالت خوابم برد … توی خواب یه خانم رو دیدم که با محبت دلداریم می داد … دستم رو گرفت .. سرم رو چرخوندم دیدم برگشتم توی مکتب نرجس … . با محبت صورتم رو نوازش کرد و گفت: مگه ما مهمان نواز خوبی نبودیم که از پیش مون رفتی؟ … . . صبح اول وقت، به روحانی مسجد گفتم می خوام برم ایران … با تعجب گفت: مگه اونجا کسی رو می شناسی؟ … گفتم: آره مکتب نرجس … باورم نمی شد … تا اسم بردم اونجا رو شناخت … اصلا فکر نمی کردم اینقدر مشهور باشه … . . ساکم که بسته بود … با مکتب هم تماس گرفتن … بچه های مسجد با پول روی هم گذاشتن … پول بلیط و سفرم جور شد … . کمتر از هفته، سوار هواپیما داشتم میومدم ایران … اوج خوشحالیم زمانی بود که دیدم از مکتب، چند تا خانم اومدن استقبال من … نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم … از اون جا به بعد ایران، خونه و کشور من شد … ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم پاک؛ ✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘ یہ تلنڲــر قـدیمـی ڪه میگہ گاهـــی وقتــــا خیلــــی 🕐 ز و د 🕑 دیــــــر 🕒 ݦی شـــوڌ...🕓 اندڪے تامݪ جایــز اســٺ....🧠 ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸 ❤️ 🍒
رفیقٺان مے شوݦ🤝 ٺا شبیهٺــاں شوݦ👥 شبیهٺــاں ڪہ شدݦ👥 شهــ🕊ــید میشوݦ❤️ ــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸 🕊 ❤️ 🍒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیز جان☘ انشالله توے این چند روزه قرار میدیم توے کانال📲 البتہ آیدی خادم تبادل☺️ نظرات،انتقادات و سوالاتتون رو از طریق لینک ناشناس اعلام بفرمایید😊 در صورت نیاز آیدی توے کانال قرار میگیرد☘
دختر یعنی ایستادگی🤚🏻 یعنی کوه✨ یعنی مثل سرو سرفراز🌲 یعنی جنگ ✊🏻 یعنی غوغا🗣 یعنی ارام😌 یعنی مروارید💎 پس دختر باش همیشه👌🏻❄️ ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸 ❤️ 🍒