eitaa logo
به هوای سیل
82 دنبال‌کننده
1هزار عکس
203 ویدیو
41 فایل
سفر به پلدختر و چیزهای دیگر
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کفرناحوم
از بیابانی در حال گذر بودند ، که بسیار کم آب و علف بود . یوحنا پیش از همه چشمش به لاشه ی سگی افتاد که لاشخور ها شکمش را دریده بودند ، و مگس ها دور و برش بسیار بودند...بی آنکه بفهمد به حالتی که اشمئزاز از لب هایش بیرون میریخت داد زد : استاد... چه قدر مگس ... و هر کدام چیزی گفتند ... یکی گفت : بوی بدی دارد ... آنیکی گفت : چیزی ازش نمانده ، شیرازه ی حیوان از هم پاشیده و دیگری بینی اش را گرفت و رد شد و عیسا تاملی کرد و گفت : مگس ، زخم را میبیند و فقط بر آن مینشیند ... شما ، چون او نباشید ... زیبایی های هر چیز به فطرت شما نزدیک تر است ، آنرا ببینید و خود را به هیچ و پوچ میازارید... یهودا که پیش از همه گام بر میداشت ، برگشت دستش را سایه بان چشمش کرد ، همین که عیسا به او رسید با صدایی بلند که بی شباهت به فریاد (اعتراض) نبود گفت : استاد... زیبایی این لاشه ی متعفن در چیست ..!؟ و عیسا همانطور که عصا به زمین میزد و میرفت ، لاشه پشت سرش بود ، و بی آنکه به جسد نگاهی کند گفت : دندانهایش ... ببین یهودا ، چه قدر سپید و مرتب است ... آیا این دندانهای زیبا چیزی جز آن یگانه را بخاطرت میآورد تا روح یک سرگشته را به او رهنمون سازد...؟ چند لحظه ای گذشت و یهودا دید متّی صدایش میکند ، همه رفته بودند ولی او غرق در سپیدی و نظم دندان های حیوان بود ... http://eitaa.com/joinchat/3624665109C1c9acdb484
هدایت شده از قصه آنلاین
مهمون ناخونده.قسمت اول.mp3
11.54M
📢 داستان جدید رسید...😍😁 👌در ماه مبارک رمضان با داستانی جذاب و مرموز مهمون خونه هاتون هستیم😅😊 💠 داستان 🔹 ➕ همراه با مسابقه هفتگی با جایزه شگفت انگیز🤩🤩😎 ✅با همراه باشید 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2446131248C87644f01e4