eitaa logo
به هوای سیل
82 دنبال‌کننده
1هزار عکس
203 ویدیو
41 فایل
سفر به پلدختر و چیزهای دیگر
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حلقه وصل
💠 هوالشافی 🔰 شفاخانه هیات 🔹آروم و قرار نداشت. انگار شده بود. به هم می‌پیچید. هر چند لحظه یه‌بار با خودش می‌گفت: و مسمومیت... نه! ...عجیبه... محاله... 🔸رسیدیم درمونگاه. کشیک اومد و یه گپی با بچه‌های پذیرش زد و رفت توی اتاق. گفت یکی یکی بفرستین داخل. نوبت ما که رسید، رفتیم توی مطب. 🔹 دکتر گفت: بگین، ... گفتم: سلام آقای دکتر، امشب دوستم تو هیأت غذا رو که خورد، شدید گرفت. دکتر گفت: چند نفر این طور شدند؟ گفتم: فکر کنم فقط ایشون. از روی حالاتش، خودمون حدس مسمومیت می‌زنیم. بعد رو کرد به رضا دوستم و گفت: بخوابین روی تخت تا شکم‌تون رو کنم... هرجا دست می‌ذارم، دارین بگین. 🔸چشم آقای دکتر 🔹غذای هیأت رو توی ظرفای پلاستیکی و یه بار مصرف می‌ریزن. همش مضره. خود این مسمومیت میاره. 🔸ولی آقای دکتر، ما همچنان سنتی و تر و تمیز پَز وتر و تمیز خوریم. همچنان تو دوری های سنتی غذا می خوریم. 🔹پس خوب رعایت پخت و پز نشده حتما؟ 🔸خدمت تون که گفتم آقای دکتر... معتقدیم غذای روضه رو با دقت فراوون باید بار آورد و پخت... اگه از غذای خونه مون بهتر مواظبتش نکنیم، حتما کمتر نیس. 🔹به هر صورت یه ایرادی اینجا ها هست... مگر نه دل درد نداشتی! 🔸چرا این طور می گین آقای دکتر! من معتقدم که گیر از خودمه، نه از هیأت و غذا و پخت و پزش... 🔹برای چی؟ 🔸آخه فقط من اینطور شدم. 🔹خب، اینم داره. بدن شما آماده بروز بوده، ریخته بیرون. (همونطور که داشت معاینه می‌کرد، دستش اومد روی صفرا. تا دست گذاشت، فریادی از ته دل در اومد) 🔹یه سونو براتون می‌نویسم، برین انجامش بدین... 🔸رفتیم سونوگرافی که طبقه بالای بود. یک سونوی کامل شکم از معده و روده و صفرا و کبد ... گفت: هیچی نیست. یه ساده س که با چند تا خوب می‌شه. 🔹بلند شدیم و جواب سونو رو برای دکتر آوردیم. دکتر با دقت عکسای سونو رو دید و روی برخی از اونا مکث معنی داری می کرد... انگار چیزی دیده باشه. بعدش، دوباره معاینه کرد و همونجاهای قبلی رو دست گذاشت و با همون عکس العمل مواجه شد. تلفن رو برداشت و زنگ زد به سونوگرافی: دقیق تر سونو کنین، من فکر می‌کنم که ... 🔸من دقیق دیدم جناب دکتر، چیزی نبود، حالا دوباره هم چک می‌کنم. بگین بیان بالا. 🔹این دفعه دقتش رو چند برابر کرد. از نوع نشستن و تمرکزش معلومه که می‌خواد با چند برابر دقت، حرف قبلی خودش رو تکرار و تائید کنه. یهو گفت: آها دیدم؛ اینجا یه چیزیه ... **** ❇️امروز دو هفته‌س که دوستم کرده و که حالا پیدا شده بود رو درآوردیم. دکتر می‌گفت: نباید به این زودیا این توده خودش رو نشون می‌داد و البته از نوعیه که وقتی که هم بروز می‌کرد دیگه راهی برای مقابله نبود و مریض رو زود می‌کرد. مادرش ‌می‌گفت: دائم می‌گه «من که گفتم غذای هیات، مسمومیت که نمیاره هیچ، آدمو صاف و صوف هم می کنه...» **** 📝بعد التحریر: همیشه هیات و حال و هوای هیات و بوده است. با اینکه ظاهر هیات، ذکر مصیبت است اما باطن آن، دادن به زندگی زیر پرچم حق گرائی و حقیقت طلبی است. این معنا، دل انسان هیاتی را قرص و محکم کرده و استواری، ایستادگی و استقامت بیشتری را در خود ذخیره می کند. وقتی در این ایام که به واسطه ضرورتهای بهداشتی توفیق زیر علیه السلام از ما سلب شده، توفیق دیگری نصیب مان شده و آن احیای هیاتها و است. هر خانواده ای می تواند دور سفره امام حسین علیه السلام جمع شود و با گفتن و خواندن چند دقیقه ای از کتابهای اخلاقی و دینی و تاریخی و استفاده از کتابهای مقاتل و ، خود را از حظ یک بهره مند کرده و با به آن بزرگان، خانه خود را معطر به نام و یادشان کند و دل و جان خود و خانواده اش را به حکمت خدا، محکم و استوار نماید تا در کوران حوادث و وقایع، صبور و شکور باشد که این دو از بهترین وسیله های عبور از حوادث و ان شاءالله قوت و ارتقاء روحی هستند. این فرصت کم نظیر را غنیمت شماریم برای قوی شدن. ایران قوی از خانه و خانواده قوی حاصل می آید... 🖊 به قلم 🆔 @hvasl_ir
ه سمت خیمه می‌دود و با پشت دست اشک‌هایش را پاک می‌کند به خیمه رسیده نفسش در سینه حبس می‌شود به پشت سرش نگاه می‌کند و دوباره اشکش جاری می‌شود دستانش مشت شده پرده را بالا می‌دهد مادر بالای سر پدر دعا می‌خواند، به پسر خیره می‌شود و از دیدن او با این حال نگران می‌شود پسر کنار بستر پدر می‌نشیند دست تب دارِ پدر را می‌بوسد سعی می‌کند او را بلند کند بغض می‌کند - بابایی، بابایی، پاشین بریم بیرون... ذوالجناح داره میاد... اما... بدونِ آقاجون! - رباب جان، حق داری گریه کنی، گریه کن تا آرام شوی، بیا این آب را بخور. + بی بی جان، برای خودم که گریه نمی‌کنم...آب نمی‌خواهم دیگر... خوردم... بس است... با این شیرِ رگ کرده بدونِ علی اصغر چه کنم؟ دلم تنگه دلم تنگه برای روضه دلم تنگه برای گریه کردن پایِ گاز، موقع ریختنِ چایِ روضه Hakime.Salmani: نَفَسِ یاران، به نفس حسین علیه السلام بند است و این تاریکی شب نیست که رفتن را آسان می‌کند! آنان که می‌دانند؛ نفس کشیدن بدون حسین، کابوسی است موهوم... ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: امشب زمین، تنگی نفس گرفته است. نمی‌دانم عباس کجا رفته‌است؟...‌‌..‌. رقیه‌جان، عمو را ندیدی؟...... سکینه جان، آرام بخواب.....آرام..... عباس هست.... ای ماه، تو از آسمان برو...‌. برای خیام آل عبا، همین یک قمر، کافی است...... 🏴 sarab.ო 🏴: غمت سنگین است حسین... ‌ این غصه تا قیامت قصه نمی‌شود... رآيـآ: دلتنگ توام! این غم بر قلبم سنگینی می‌کند. این حجم از درد را، فقط آغوش مهربان ضریحت آرام می‌کند. ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: شعر نمی‌گویم.......شعار هم نمی‌دهم..... عباس،آب شد، وقتی شمر، امان نامه آورد. رآيـآ: حضرت عباس علیه‌السلام به خاطر معرفت و جوانمردی بی‌دست شد. واژه‌ها در مقابل عزت و شکوه ساقی کربلا، سر تعظیم فرود آوردند. فائزه ڪمال الدینے: دلت که رفت، بگو یاقمر بنی هاشم باهم تکرار کنیم آقاجان؟ الهم عجل الولیک الفرج رآيـآ: آب فقط یک بخش است. کاش دو بخش بود. یک بخشش با عباس می‌آمد تا خیمه‌ها ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: عمه جان! امشب، در آسمان دنبال چه می‌گردی عمه.....؟ فائزه ڪمال الدینے: قصه قصه ی شهادت نیست قصه قصه ی عاشقیِ قصه ی مرادو مریدیِ مرادی که دل به مرادش بست تشنه ای که بر تشنه آب ننوشید سرداری که بر بی سر جان داد ... ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: نترس عزیزم......نترس میوه‌ی دلم.....غریبه نیست.....صدای پای عموست.......پشت خیمه‌ها نگهبانی می‌دهد....نترس دخترکم.....نترس..... فائزه ڪمال الدینے: حاج قاسم که رفت، یهو دلم لرزید یخ کردم! ترسیدم انگاری که چادر از سرم کشیده باشن زینب جانت چه میکند عباس؟ رقیه سه ساله ات؟ ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: رباب، چرا علی اصغر اینقدر بی تابی می‌کند؟......ها رباب؟......ها؟!