14 - TopSeda.ir.mp3
3.9M
🎧 تندخوانی جزء چهاردهم
استاد معتز آقایی
#رمضان
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🖼️ دعاکردن در همهحال از سنت انبیاست
#تکه_ای_از_آسمان
#ماه_رمضان
دعای مجیر رو یادمون نره
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
14.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تلاوت زیبای جوان بوشهری که رهبری را به وجد آورد!
💟بسیار زیبا
🎙 قرائتی زیبا و دلنشین آیاتی از سوره انبیاء و سوره نصر توسط آقای سید طاها حسینی از روستای چارک استان بوشهر
بخشی از آیات مربوط به #امام_زمان عج است
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت دوازدهم حینی که لبخند می زدم، نگاهمون در هم گره خورد. فوری سرش رو پایین اند
🍁
🔴 رمان ســارا
پارت سیزدهم
_ راستش من خودم ازشون خواستم که بیایم خواستگاریتون!
اینو که گفت، قند تو دلم آب شد...
ادامه داد:
_ میتونم از اعتقاداتتون بپرسم؟
وااای، باید چی میگفتم بهش؟ دروغ؟ راست؟ یه لحظه با این سوالش انگار مغزم فرمون نمیداد! خونواده معمولی بودیم، روزه میگرفتیم، نماز گهگاه میخوندیم، البته بابا نماز قضا نداره، اما منو مامان....
یه نفس عمیق کشیدم، الان اگه دروغ میگفتم، قطعا بعدا اگه میفهمید خییلی بد میشد! ترس رو گذاشتم کنار، با خودم گفتم هیچی مثله صداقت نیست!
_ حقیقت خونواده ما، معمولی هستن. اعتقاداتمون سفت و سخت نیست،
میخواستم از سره خودم باز کنم، گفتم:
_ مثلا پدرم یه رکعت نماز قضا نداره، روزه هامونو میگیریم...
وای چه حسه بدیه، یه لحظه بدم اومد، آخه چرا این سوالو کرد؟! چی باید میگفتم؟!
وقتی دید دارم گیج میزنم ، گفت:
_ خودتونو اذیت نکنید، متوجه شدم. نظرتون راجع به رهبر چیه؟ اگه موقعیتی پیش بیاد حاضرین خارج زندگی کنید؟
واای چی میگه؟ خارج؟ کیه که بدش بیاد! فوری جواب دادم:
_ خب مسلما اگر همسرم بخواد، باهاش میرم خارج، ایران و خارج نداره، مهم اینه کناره هم خوشبخت بشیم...
واای حس کردم داره منفجر میشه، اما جلوی خنده اش رو گرفته بود! با یه سرفه مصلحتی گفت:
_ نظرتونو راجع به رهبر پرسیدم!
ای بابا، چه گیری داده! آخه چی بگم؟ مگه گزینش اومدم، مگه میخواد استخدامم کنه؟! لب زدم:
_ خب رهبر جامعه است، بعنوان رهبر قبولش داریم
چه عجب، سرش رو آورد بالا، در همین حال بلند شد و...
ادامه دارد...
رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam
🟣 انجام روزه قضا در روزهای استحباب روزه داری
با داشتن روزه قضا روزه مستحبي نمیتوان گرفت اما میتواند در روزهايي که روزه آن مستحب است نيت قضا کند. انشاء الله از ثواب روزه مستحبي نيز بهرهمند خواهد شد.
#احکام
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🟣 سخن آسمانی (٣)
🟡 روزه ناقص
قال الباقر علیه السلام:
لا صیام لمن عصی الامام و لا صیام لعبد ابق حتی یرجع و لا صیام لامراة ناشزة حتی تتوب و لاصیام لولد عاق حتی یبر.
امام باقر علیه السلام فرمود:
روزه این افراد کامل نیست:
1 - کسی که امام (رهبر) را نافرمانی کند.
2 - بنده فراری تا زمانی که برگردد.
3 - زنی که اطاعت شوهر نکرده تا اینکه توبه کند.
4 - فرزندی که نافرمان شده تا اینکه فرمانبردار شود.
بحار الانوار ج 93، ص 295.
#روزه
#حدیث
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت سیزدهم _ راستش من خودم ازشون خواستم که بیایم خواستگاریتون! اینو که گفت، ق
🍁
🔴 رمان ســارا
پارت چهاردهم
ایستاد، دستی به کتش کشید...
منم متقابلا بلند شدم، که گفت :
_ ببخشید وقتتون رو گرفتم، ان شاء الله هم کفوتون رو پیدا میکنید...
چی؟ این الان یعنی چی؟ مگه حرفه بدی زدم؟ گیج بودم، اما خودمو بی تفاوت نشون دادم، لبخند ساختگی زدم و گفتم:
_ ان شاء الله، و همچنین
والا، فک کرده کیه!
رفتیم بیرون، از قیافه هامون یه جورایی انگار فهمیدن چه خبره، چون کسی دست نزد، مثله تو فیلما! تبریک نگفت!
عمه فقط نگام کرد و خندید...
نشستم سره جام. الان قراره چی بشه؟ کی تموم میشه این مجلس مسخره! دروغه بگم عینه خیالم نبود! دوست داشتم همه زودتر برن و یه دله سیر گریه کنم. حس کردم غرورم خرد شد. حس کردم بهم توهین شد. الان میرسم به حرف مامان، باید بیشتر فکر میکردم!
پدرش گفت:
_ خب حسین آقا، از قیافه هاتون مشخصه انگار به تفاهم نرسیدین! فقط چطوری اینقدر سریع به نتیجه رسیدین، جای تعجبه!
حسین سرخ شد، سرش رو انداخت پائین..
مادرش ادامه حرف شوهرش رو گرفت:
_ خب لا اقل یکی تون یه چیزی بگه، تکلیفمون رو بدونیم.
حسین سرش رو بالا آورد و لب زد:
_ بنده لیاقت ایشون رو ندارم! ان شاء الله هم کفوشون پیدا بشه.!
مادرش که انگار متوجه شد، دیگه اصرار نکرد. همون لحظه بلند شدن. با معذرت خواهی و لبخند ساختگی باهامون خداحافظی کردن.
اونا رفتن و عمه اینا موندن. شوهر عمه کلا مرد ساکتی بود، کناره بابا نشسته بود اما هیچ حرفی نمیزد!
منم فوری رفتم تو اتاقم، لباسامو عوض کنم. خیلی حالم گرفته بود! هی خودمو دلداری میدادم...
چقدر رویابافی کردم، چقدر خوشحال بودم که خانم خودم میشم..
لباسامو عوض کردم که...
ادامه دارد...
رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚