eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) ❤️شعار ما: خانواده امن و آرام. مهارت همسرداری تحت اشراف مشاور ازدواج و خانواده: #مهدی_مهدوی نوبت‎دهی مشاوره: (صبورباشید) @Admin_hava گروه تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت هجدهم تااینکه انگار رسیدیم به قبری که متعلق به خودم بود... از اعماق وجودم
🍁 🔴 رمان ســارا پارت نوزدهم با دیدنم تو اون حال، جیغ بلندی کشید، گیج شده بود و اینو با تمام وجودم حس میکردم! فوری شماره اورژانس رو گرفت، تو ذهنش درگیر بود که به بابام خبر بده یا نه! بعد با خودش گفت، حالا ببرمش بیمارستان اگه چیزه مهمی نبود، خبر نمیدم نگران بشه! تو این فاصله، لباس تنم کرد. با دستمال دهنم رو تمیز کرد و مدام گریه میکرد. اورژانس اومد. منو بردن بیمارستان.. فوری معده ام رو شست و شو دادن... تو تمامی مراحل من مثله یه بیننده که داره فیلم میبینه، همه رو میدیدم. بعد حس کردم از نوک انگشتای پام یه چیزی واردم شد. حس گرما میگرفتم، تا اینکه انگار این انرژی به ملاجم رسید! هینِ بلندی کشیدم و نشستم رو تخت! گیج بودم از اتفاقاتی که برام افتاده بود، احساس میکردم ساعتها و شاید روزها داشتم عذاب میکشدم اما در نهایت خیلی خوشحال بودم که برگشتم و حال عجیبی داشتم. مامان که رو صندلی کنارم بود، از تعجب و شوک بهم خیره شده بود! _ چی شد؟ خوبی عزیزم! _ نمیدونم، نمیدونم! انگار زبونم قفل شده بود، مغزم قفل شده بود! حالا که یه فرصت دیگه خدا بهم داده بود، احساس خیلی خوبی داشتم! حس میکردم خوشبخت ترینم! لحظه شماری میکردم برم خونه امون، برم تو اتاقم، خودمو خدا، خلوت کنیم... مامان گفت: _چیزی میخوای برات بیارم؟ در عینه اینکه هم گشنه بودم هم تشنه، اما اصلا دوست نداشتم لب به چیزی بزنم! _نه، فقط بریم خونه _ بذار دکتر بیاد، بپرسم ازش، اگه مشکلی نیست، بریم خونه! _ساعت چنده؟ _یک و نیم شب! _بابا کجاست؟ _رفته کمپوت بگیره _فهمیده...؟ _نه، نذاشتم بفهمه، گفتم مسموم شدی! سکوت کردم، ازشون خجالت میکشیدم! مامان چشماش پر از سوال بود، که خودم میدونم سوالاشو، اما نمیخواستم هیچوقت ازم بپرسه، چون جوابی براش نداشتم! چی میگفتم، میگفتم برای چه دلیل مسخره ای خودکشی کرده‌بودم...! ادامه دارد... رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 تصویری هوایی از اجتماع بزرگ احیا شب بیست و یکم ماه رمضان در حرم مطهر رضوی 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای شب‌های قدر ❤️ یادتون نره.. 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼 دعاکردن در همه‌حال از سنت انبیاست 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
21 - TopSeda.ir.mp3
4.1M
🎧 تندخوانی جزء بیست و یکم استاد معتز آقایی 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت نوزدهم با دیدنم تو اون حال، جیغ بلندی کشید، گیج شده بود و اینو با تمام وجود
🍁 🔴 رمان ســارا پارت بیستم یک ماهی از اون اتفاق وحشتناک گذشت. اون شبی که با مامان اینا از بیمارستان برگشتم خونه ، وضو گرفتم و چادر نمازی که خیلی وقت بود تاشده ته ته کمدم بود رو سر کردم و تا صبح سره سجاده ام نشستم! انگار عاشق خدا شده بودم... توبه کرده بودم، از گذشته ام... انگاری تو این یک ماه، بیست سال بزرگ تر شده بودم! انگار به یه معرفتی رسیده بودم که نمیدونستم از کجاست، چجوریه! تشنه نماز و مناجات شده بودم! قرآن خوندن آرامش عجیبی بهم میداد! تمام اطرافیان از این تغییر رفتارم متعجب شده بودن! الان که تو این جایگاهم اصلا سارای قبل از این اتفاق رو نمیشناسم! اصلا درکش نمیکنم، چقدر بیهوده زندگی می‌کرده! حس کردم، تازه دارم زندگی میکنم! از رشته ام تو دانشگاه دیگه خوشم نمیومد. انصراف دادم، میخواستم برم حوزه. آره الان حوزه تنها چیزیه که با روحیات الانم سازگاره. تو اینترنت گشتم تا حوزه نزدیک خونمون پیدا کنم. اون سالها برای ورود به حوزه هم باید کنکور مخصوص میدادیم. پرس وجو کردم و درس خوندن رو شروع کردم. 7،8ماهی وقت داشتم واسه درس خوندن. چند شب دیگه ماه رمضونه، روزشماری میکردم تا زودتر برسه ماه محبوب خدا.. چقد حسه قشنگی داشتم، تقريبا از چند روز بعد از اون اتفاق، حالم که جا اومد. روزه گرفتن رو شروع کردم! اما روزه تو ماه رمضون انگار یه جوره دیگه به دله آدم میچسبه! دیگه هر کاری که میکردم، فقط خدا رو میدیدم! اصلا برام مهم نبود، مردم ببینن تا تحسینم کنن! فقط و فقط رضایت خدا برام مهم بود... با رسیدن ماه رمضون تا سحر بیدار میموندم، یا نماز میخوندم، یا دعا و قرآن... عجیب حاله دلم عوض شده بود، شبهای قدر رسیدن، قدرِ این روزها و شبها، قدرِ این نفسی که میاد و میره ارو باید میدونستم! از امام علی (علیه السلام) خواستم این حال قشنگمو ازم نگیره، معرفتم رو بیشتر کنه... یکسال و چهار ماه از اون اتفاق گذشت، من یک سال وچهار ماهه متولد شدم. 2ماهه دارم میرم حوزه، عربی اصلا دوست نداشتم قبلا، اما حالا شیرین ترین درس بود برام! تابستون اومد و معمولا برای خوندن نماز به مسجد میرفتم، یه شب بعد از نماز مغرب تو مسجد موندم تا قفسه کتابهارو مرتب کنم ک... ادامه دارد... رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻خدا برای ما نشونه گذاشته. چرا توجه نداریم؟ صیحه آسمانی در شب ٢٣ رمضان که فرداش هم جمعه باشه رخ می‌ده. ❗️خواهشاً خواهشاً این ویدیو رو ببینید. به‌سادگی از کنارش عبور نکنید و با فرستادن این ویدیو برای دیگران قدم کوچکی برای ظهور امام زمان‌مون بردارید.❗️ 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 «پیام شهید مدافع حرم بابک نوری ما اینجا هستیم تا از ناموسمونیم دفاع کنیم از اعتقاداتمون دفاع کنیم مدافعان حرمیم مدافعان ناموس کشورمونیم 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚