انیمیشن شهر بی پایه 💢
این وضعیّتی که آمریکاییها دچارش شدند، عامل بلندمدّت دارد؛
اینها در طول تاریخ وضعیّتی را به وجود آوردندکه نتیجهاش همین است
و به این آسانیها علاج شدنی نیست
#افول_آمریکا
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_چهل_و_ششم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی حسابی از دست پدر دلخور بود و ظاهراً برای شکایت ن
#پارت_چهل_و_هفتم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
در میان زَر ورق، جعبه کوچکی قرار داشت که به نظر جعبه جواهرات میآمد و وقتی جعبه را گشودم با دیدن پلاک طلا حیرت زده شدم. پلاک طلایی که به زنجیر ظریفی آویخته شده و در میان حلقه باریکش، طرحی زیبا از نام "الهه" میدرخشید. برای لحظاتی محو زیبایی چشمنوازش شدم و سپس با صدایی که از شور و شعف به لکنت افتاده بود، گفتم:
«مجید! دستت درد نکنه! من... من اصلاً فکرش هم نمیکردم! وای مجید! خیلی قشنگه! »
کاغذ کادو را از دستم گرفت و در جواب هیجان پُر ذوقم، با متانت پاسخ داد: «این پیش قشنگیِ تو هیچی نیس! » نگاهش
کردم و با لحنی که حالا پیوندی از قدردانی و نگرانی بود، پرسیدم: «مجید جان! این هدیه به این گرونی فقط برای یه شب تنهاییِ منه؟ » چشمانش را به زیر انداخت، لحظاتی سکوت کرد و بعد با حیایی لبریز مهربانی پاسخ داد:
«هم آره هم نه! راستش هدیه روز زن هم هست! » و در مقابل نگاه پرسشگرم، صادقانه اعتراف کرد: «خُب امروز تولد حضرت زهراست که هم روز مادره و هم روز زن! »
سپس چشمانش در غمی کهنه نشست و زمزمه کرد:
«من هیچ وقت نتونستم همچین روزی برای مامانم چیزی بخرم! ولی همیشه برای عزیز یه هدیه کوچیک میگرفتم! »
و بعد لبخندی شیرین در چشمانش درخشید:
«حالا امسال اولین سالی بود که میتونستم برای همسر نازنینم هدیه بخرم! »
میدانستم که بخاطر تسننِ من، از گفتن مناسبت امروز اینهمه طفره میرفت و نمیخواستم برای بیان احساسات
مذهبی اش پیش من، احساس غریبی کند که لبخندی زدم و گفتم:
«ما هم برای حضرت فاطمه احترام زیادی قائل هستیم. » سپس نگاهی به پلاک انداختم و با شیرین زبانی زنانه ام ادامه دادم: «به هر مناسبتی که باشه، خیلی نازه! من خیلی ازش خوشم اومد! »
و بعد با شیطنت پرسیدم: «راستی کِی وقت کردی اینو بخری؟ »
و او پاسخ داد: «دیروز قبل از اینکه برم پالایشگاه، رفتم بازار خریدم! »
سپس زنجیر را از میان انگشتانم گرفت و با عشقی که بیش از سرانگشتانش از نگاهش میچکید، گردنبند را به گردنم بست. سپس با شرمندگی عاشقانه ای نگاهم کرد و گفت:
«راستی صبح جایی باز نبود که شیرینی بخرم! شرمنده عزیزم! » که به آرامی خندیدم و گفتم:
«عیب نداره مجید جان! حالا بشین تا من برات چایی بریزم! »
ولی قبل از اینکه برخیزم، پیش دستی کرد و با گفتن «من میریزم! » با عجله به سمت آشپزخانه رفت و همچنان صدایش از آشپزخانه می آمد : «امروز روز زنه! یعنی خانمها باید استراحت کنن! » از اینهمه مهربانی بیریا و زیبایش، دلم لبریز
شعف شد! او شبیه که نه، برتر از آن چیزی بود که بارها از خدا تمنا کرده و در آرزوی همسری اش، به سینه بسیاری از خواستگارانم دست رَد زده بودم!
* * *
نماز مغربم که تمام شد، سجاده ام را جمع کردم و از اتاق خارج شدم که دیدم مجید تازه نمازش را شروع کرده است. به گونه ای که در دیدش نباشم، روی یکی از مبلها به تماشای نماز خواندنش نشستم. دستهایش را روی هم نمیگذاشت، در پایان قرائت سوره حمد «آمین » نمیگفت، قنوت میخواند و بر مُهر سجده میکرد. هر بار که پیشانیاش را بر مُهر می گذاشت، دلم پَر میزد تا برای یکبار هم که شده، تمنا کنم تا دیگر این کار را نکند. سجده بر تکهای گِل، صورت خوشی نداشت و به نظرم تنها نوعی بدعت بود.
اما عهد نانوشته ما در این پیوند زناشویی، احترام به عقاید یکدیگر و آزادی ادای آداب مذهبیمان بود و دلم نمیخواست این عهد را بشکنم، هرچند در این یک ماه و نیم زندگی مشترک، آنقدر قلبهایمان یکی شده و آنچنان روحمان با هم آمیخته شده بود که احساس میکردم میتوانم از او طلب کنم هر چه میخواهم!
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💌 #قلبهای_پاک
دوستت دارم 😍
دوستت دارم 😍
دوستت دارم ❤️
دوستت دارم 😍
... اما حرفت رو گوش نمیدم 😊🙄
.
میگفت:
خلاصهی رفتار اونایی
که خدا رو دوست دارند،
اما ...
🍃 نماز نمیخونن
⛅️ حواسشون به پوششون نیست
یا 🍁 به پدر و مادرشون
احترام نمیذارن،
همینه...
اینکه: دوستت دارم
اما کاری ندارم چی ازم میخوای..!
.
🌸 خدای مهربون
خودش توی قرآن گفت:
#قل_إن_کنتم_تحبون_الله
#فاتبعونی_یحببکم_الله
.
ینی:
بندهی خوب من،
اگه من که پروردگار و
دوستتـم رو دوست داری،
حرف پیامبرت رو گوش بده و
دستوراتش رو تبعیت کن
تا خدا هم
دوستت داشته باشه . . . 💚💜💚
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
📗 #قرآن_کریم . سوره آل عمران. آیه ۳۱
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
.
بنر جالب فارسی معترضین آمریکا
.
۴۰ میلیون بیکار، اوضاع آشفته آمریکا
.
#جورج_فلويد
#افول_آمریکا
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🔴 #والدین حتما ببینند !
اگر کسی دختر و پسری رو ببینه که دچار #انحرافات جنسی شدن و کمک نکنه که آنها #خانواده تشکیل بدهند،
آن فرد جهنمیست
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🔴 #والدین حتما ببینند ! اگر کسی دختر و پسری رو ببینه که دچار #انحرافات جنسی شدن و کمک نکنه که آنها
این روزهای خیلی دیده میشه که
بخاطر سخت گیری مامان و بابا ها
خیلی از دخترا و پسرا به گناه می افتن
و قطعا این والدین در گناه فرزندانشون شریک هستند.
سخت گیری بی مورد
تعصبات نابجا
آمال و آرزوهای شخصی
توجه نکردن به خواسته فرزند
توجه نکردن به علایق فرزند
عدم تربیت برای جامعه امروز
تربیت برای ذهن والدین
انتظارات عجیب از خواستگار ها
انتظارات عجیب از دخترها
و....
اگر این سخت گیری های بی مورد نباشه
خیلی از دختر ها و پسر ها به راحتی با هم ازدواج می کنند و زندگی تشکیل می دهند.
نقش حمایتی یعنی:
کمک کنی که فرزندان راهی که میرن بدون اشتباه باشه، یا با کمترین اشتباه
نه اینکه کلا اراده و اختیار رو از فرزندان بگیریم.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#آقایان_بخوانند
💯یک نکته میگم به مردها در حد المپیک
اقای محترم هروقت امدی توخونه به خانومت بگو چقدر خوشگل شدی این کار دوحالت به وجود میاره😍
1️⃣ اگر کاری کرده باشه و واقعا تغییر کرده باشه کلی حال میکنه👱♀️👧👩
2️⃣اگر کاری نکرده باشه به شما میگه من که کاری نکردم اونوقت شما بگین کاری نکردی و اینقدر خوشگل شدی 😉
*در هر دو صورت شما برنده اید😁
✍️ واقعیته لطفا آقایون انجام بدید نتیجه ش رو ببینید خانمها نیاز به ابراز عشق کلامی دارند کوتاهی نکنید😊👌
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
تعبیرزیبایمقاممعظمرهبری
ازازدواج:
💍ازدواج💍
💐پیوندجانها💐
و
💐پیونددلها💐
و
💐پیوندسرنوشتها💐
است.
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💔♨️
♨️
#همسرداری
خانواده
😶 بایـد مراقب باشیـم هرگـز و تحت هیــچ شرایطـی رنجـش خـود را از همسـر پـوشیـده نداریـم.
😖 زیـرا رنجـشهای کوچـک در روحمـان انبـاشتـه میشود و سرانجـام به آستـانه انفجـــار میرسـد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_چهل_و_هفتم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی در میان زَر ورق، جعبه کوچکی قرار داشت که به نظ
#پارت_چهل_و_هشتم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
میدانستم که او بنا بر عادت شیعیان، نماز مغرب و عشاء را در یک نوبت میخواند و همین که سلام نماز مغرب را داد، صدایش
کردم: «مجید! » ظاهراً متوجه حضورم نشده بود که سرش را به سمتم برگرداند و با تعجب گفت: «تو اینجا نشستی؟ فکر کردم سرِ نمازی. » لبخندی زدم و به جای جواب، پرسیدم:
«مجید! اگه من ازت یه چیزی بخوام، قبول میکنی؟ »
از آهنگ صدایم، فهمید خبری شده که به طور کامل به سمتم چرخید و با مهربانی پاسخ داد:
«خدا کنه که از دستم بر بیاد! » نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «از دستت بر میاد! فقط باید بخوای! » و او با اطمینان پاسخ داد:
«بگو الهه جان! » از جایم بلند شدم، با گام هایی آهسته به سمتش رفتم، خم شدم و از میان جانماز مخملی سبز
رنگش، مُهر را برداشتم و مقابلش روی زمین نشستم. مثل اینکه منظورم را فهمیده باشد، لبخندی مهربان زد و با نگاهش منتظر ماند تا حرفم را بزنم. با چشمانی که رنگی از تمنا گرفته بود، نگاهش کردم و گفتم:
«مجید جان! میشه نماز عشاء رو بدون مُهر بخونی؟ »
به عمق چشمانم دقیق شد و من با لحنی لطیفتر ادامه دادم:
«مجید! مگه زمان پیامبر (ص) مُهر بوده؟ مگه پیامبر(ص) از مُهر استفاده میکرده؟ پس چرا تو روی مُهر سجده میکنی؟ »
سرش را پایین انداخت و با سر انگشتانش تار و پور سجاده اش را به بازی گرفت تا با اعتماد به نفس ادامه دهم:
«آخه چه دلیلی داره که روی مُهر سجده کنی؟ آخه این یه تیکه گِل... »
که سرش را بالا آورد و طوری نگاهم کرد که دیگر نتواستم ادامه دهم. گمان کردم از حرفهایم ناراحت شده که برای چند لحظه بی آنکه کلامی بگوید، تنها نگاهم میکرد. سپس لبخندی لبریز
عطوفت بر صورتش نقش بست. دستش را روی زمین عصا کرد و با قدرت از جایش بلند شد، رو به قبله کرد و به جای هر جوابی، دستهایش را بالا برد، تکبیر گفت و نمازش را شروع کرد در حالی که مُهرش در دستان من مانده و روی جانمازش جز یک تسبیح سرخ رنگ چیزی نبود. همانطور که پشتش نشسته بودم، محو قامت مردانه اش شده و نمیتوانستم باور کنم که به این سادگی سخنم را قبول کرده باشد.
با هر رکوع و سجودی که انجام میداد، نگاه مرا هم با خودش میبُرد تا به چشم خود ببینم پیشانی بلندش روی مخمل جانماز به سجده میرود. یعنی دل او به بهانه محبت من اینچنین نرم شده بود؟ یعنی ممکن بود که باقی گامهایش را هم با همین صلابت بردارد و به مذهب اهل تسنن درآید؟ یعنی باید باور میکردم که تحقق آرزو و استجابت دعایم در چنین شبی مقدر شده است؟ حتی پلک هم نمیزدم تا لحظه ای از نمازش را از دست ندهم تا سلام داد. جرأت نداشتم چیزی بگویم، مبادا رؤیای شیرینی که برابر چشمانم جان گرفته بود، از دستم برود.
همچنانکه رو به قبله نشسته بود، لحظاتی به جانمازش نگاه کرد، سپس آهسته به سمتم برگشت. چشمانش همچنان مهربان بود و همچون همیشه میخندید. به مُهرش که در دستانم مانده بود، نگاهی کرد و بعد به میهمانی چشمان منتظر و مشتاقم آمد و آهسته زمزمه کرد: «الهه جان! من... من از این نمازی که خوندم هیچ لذتی نبردم! »
شبنم شادی روی چشمانم خشک شد. سرش را پایین انداخت، به اندازه چند نفس ساکت ماند، دوباره نگاهم کرد و گفت:
«الهه! من عادت کردم روی مُهر سجده کنم... ببین من نمیدونم زمان پیامبر (ص) مُهر بوده یا نه، ولی من یاد گرفتم برای خدا، روی خاک سجده کنم! » که میان حرفش آمدم و با ناراحتی اعتراض کردم:
«یعنی برای تو مهم نیس که سنت پیامبر (ص) چی بوده؟ فقط برات مهمه که خودت به چه کاری عادت کردی، حتی اگه اون عادت خلاف سنت پیامبر (ص) باشه؟ » نگاهم کرد و با لحنی مقتدرانه جواب داد:
«من نمیدونم سنت پیامبر (ص) چی بوده و این اشتباه خودمه که تا حالا دنبالش نرفتم! ولی اینو میدونم که سنت پیامبر (ص) نباید خلاف فلسفه دین باشه! » به احترام کلام پُرمغزش سکوت کردم تا ادامه دهد:
«اگه فلسفه سجده اینه که در برابر خدا کوچیک بودن خودتو نشون بدی، سجده روی خاک خیلی بهتر از سجده روی فرش و جانمازه! »
گرچه توجیهش معقول بود و منطقی، اما این فلسفه بافیها برای من جای سنت پیامبر (ص) را نمیگرفت که من هم با قاطعیت جوابش را دادم: «ببین مجید! پیامبر (ص) روی مُهر سجده نمیکرده! پس چه اصراری داری که حتماً روی مُهر سجده کنی؟ »
لبخندی زد و با آرامش پاسخ داد:
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#انگیزشی
#تلنگر
🎈بادکنکم دست کیه؟؟؟
🤔 شخصی میگفت:
سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود به هر یک از دعوت شدگان بادکنکی🎈 دادند
👨🏻💻سخنران بعد از خوشامدگویی از حاضرین، که ۵۰ نفر بودند، خواست که با ماژیک🖍 اسم خود را روی بادکنک🎈 نوشته و آنرا در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند.
❇️ سپس از آنها خواست در مدت ۵ دقیقه⏳به اتاق بادکنکها 🎈رفته و بادکنک🎈 نام خود را بردارند و بیاورند 🤔🤔🤔
❇️همه حضار دیوانهوار به جستجو پرداختند. یکدیگر را هل میدادند، زمین میخوردند و هرج و مرجی به راه افتاده بود.
⌛️ مهلت ۵ دقیقهای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید، اما هیچکس نتوانست بادکنک🎈 خود را بیابد.😳😳😳
❇️ این بار سخنران همه را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد:
هرکس بادکنکی🎈 را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد.
❇️ بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه ⏳همه به بادکنک🎈 خود رسیدند.👌👌👌
❇️ سخنران ادامه داد:
این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد. دیوانهوار در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که
🌱سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است🌱
🌹با یک دست سعادت آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید🌹
💐امام زمان فرمود: برای تعجیل در فرج [من] زیاد دعا کنید که آن فرج شماست💐
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرانه
#زندگی_خودتو_شیرین_کن😋
با زنت شوخی کن…👻
سر به سرش بگذار …💑
از غذایش بچش…🍟🍔🍜
از دستپختش تعریف کن…👌
و
بدان که اگر گاهی هم ظرف ها را تو بشوری🚿
آسمان خدا به زمین نمی آید…!🌍
.
آخر می دانی⁉️
او همان دختر رویاهای دیروزت است👰
که به آشپز خانهء زندگی امروزت آمده…!
باور کن بدون او
اجاق خانه ات حسابی کورکور است
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚