💖 همسرانه حوای آدم 💖
#پارت 38 #رمان #_تنهایی_های_من ........................باران.................. از شوک زیاد نمیتون
خلاصه تا #پارت 38
#رمان #_تنهایی_های_من
#خلاصه ی کوتاه:
باران با امیر ازدواج کرده بود
عاشق هم بودن اما امیر شروع به اذیت و آزار باران میکنه.
و حرف از زن دیگری میزنه و باران رو کتک میزنه.
امیر همسر باران، پلیس بود و این رو باران وقتی فهمید که دزدیده شده بود.
اونجا می فهمه که دو نفر دیگه که با دیدن باران عاشقش شدن سعی داشتن که باران رو از دست امیر در بیارن!
و میفهمه که امیر رو کشتن!
یکی از اون دو نفری که عاشق باران بوده به پلیس اطلاع میده و از دست اون گروه پلید نجات پیدا میکنه و به زندگی خودش برمیگرده در حالی که امیر نیست.
فاطمه دوست باران ، در کنارش می مونه تا دانشگاهش تموم بشه و یک اردو میرن.
در این اردو ، باران رو بعلت قتل میگیرن
و به زندان می افته
در زندان امیر به ملاقات باران میاد و در عین ناباوری می فهمه که امیر زنده است
حکم به اعدام می کنند
در لحظه های آخر، باران از خانواده مقتول عفو و گذشت رو میگیره و بخشیده میشه.
و میره با امیر زندگی اش رو ادامه میده و صاحب یک دختر به اسم نرگس میشن
اما اتفاقات جدیدی در زندگی باران می افته که حتی فکرشم نمی کنه!
در قسمت بعدی بخونید
ڪآناڷ #همسرداری حــۏاے آدݦ
❤️ @havayeadam 💚