💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_پنجاه_و_یکم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی و بلاخره مجید زبان گشود: «خیلی ممنون که به فک
#پارت_پنجاه_و_دوم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
مادر دمپایی لا انگشتیاش را پوشید و با حالی نه چندان مساعد قدم به حیاط گذاشت. به احترامش بلند شدم و همچنانکه به سمتش میرفتم، گفتم: «فکر کردم خوابیدید! » صورت مهربانش از چین و چروک پُر شد و با صدایی که بیشتر شبیه ناله بود، پاسخ داد: «خواب کجا بود مادرجون؟ از وقتی نهار خوردم دلم بدجوری درد گرفته! چند بارم حالم به خورده! »
خوب میدانستم که مادر تا جایی که بتواند و درد امانش دهد، از بیماری شکایت نمیکند، پس حالش آنقدر ناخوش بود که اینچنین لب به شِکوه گشوده و ابراز ناراحتی میکرد. به سختی لب تخت گوشه حیاط نشست و من هم کنارش نشستم، دستش را گرفتم و با نگرانی سؤال کردم:
«میخوای بریم دکتر؟ »
سری به علامت منفی جنباند و من باز اصرار کردم: «آخه مامان! این دل دردِ شما الان چند ماهه که شروع شده! بیا بریم دکتر بلاخره یه دارویی میده بهتر میشی! » آه بلندی کشید و گفت:
«الهه جان! من خودم دردِ خودم رو میدونم! هر وقت عصبی میشم این دل دردم شروع میشه! » و من با گفتن «مگه چی شده؟ » سرِ دردِ دلش را باز کردم:
«خیلی از دست بابات حرص میخورم! هیچ وقت اخلاق خوبی نداشت! همیشه تند و تلخ بود! حالا هم که داره همه محصول خرما رو از الآن پیش فروش میکنه، اونم به یه تاجر ناشناس که اصلاً معلوم نیس چه اصل و نسبی دارن! هر وقت هم میخوام باهاش حرف بزنم میگه به تو ربطی نداره، من خودم عقلم میرسه! میگم ابراهیم و محمد دلواپسِ نخلستون هستن، میگه غلط کردن، اونا فقط دلواپسِ جیب خودشون هستن!... یه عمر تو این شهر با آبرو زندگی کردیم، حالا سرِ پیری اگه همه سرمایهاش رو از دست بده... »
نمیدانستم در جواب گلایه هایش چه بگویم که فقط گوش میکردم تا لااقل دلش قدری سبک شود و او همچنانکه نگاهش در خطوطی نامعلوم دور میزد، ادامه میداد:
«تازه اونشب آقا مجید رو هم دعوت به کار میکنه! یکی نیس بهش بگه تو پسرهای خودت رو فراری نده، داماد پیش کش! »
سپس نگاهم کرد و با نگرانی پرسید:
«اونشب از اینجا که رفتین، آقا مجید بهت چیزی نگفت؟ از حرف بابا ناراحت نشده بود؟ »
شاید اگر مادر همچون من یک روز با مجید زندگی کرده و اوج لطافت کلام و نجابت زبانش را دیده بود، اینهمه دلواپس دلخوری اش نمیشد که لبخندی زدم و گفتم:
«نه مامان! هیچی نگفت! اخلاقش اینطوری نیس که گله کنه! » مادر سری از روی تأسف تکان داد و گفت: «بخدا هر کی دیگه بود ناراحت میشد! دیدی چطوری باهاش حرف میزد؟ هر کی نمیدونست فکر میکرد تو پالایشگاه از این بنده خدا بیگاری میکشن که بابات اینجوری به حالش دلسوزی میکنه! خُب اونم جوونه، غرور داره... »
که کسی به در حیاط زد و شکوائیه مادر را نیمه تمام گذاشت.
برخاستم و از پشت در صدا بلند کردم: «کیه؟ » که صدای همیشه خوشحال محمد، لبخند را بر صورتم نشاند. در را گشودم و با دیدن محمد و عطیه وجودم غرق شادی شد. عطیه با شکم برآمده و دستی که به کمر گرفته بود، با گامهایی کوتاه و سنگین قدم به حیاط گذاشت و اعتراض پُر مهر و محبت مادر را برای خودش خرید:
«عطیه جان! مادر تو چرا با این وضعت راه افتادی اومدی؟ »
صورت سبزه عطیه به خندهای مهربان باز شد و همچنانکه با مادر روبوسی میکرد، پاسخ داد: «خوبم مامان! جلو در خونه سوار ماشین شدم و اینجا هم پیاده شدم! » محمد هم به جمعمان اضافه شد و برای اینکه خیال مادر را راحت کند،
توضیح داد: «مامان! غصه نخور! نمیذارم آب تو دلش تکون بخوره! این مدت بنده کلیه امور خونه داری رو به عهده گرفتم که یه وقت پسرمون ناراحت نشه! »
بالشت مخملی را برای تکیه عطیه آماده کردم و تعارفش کردم تا بنشیند و پرسیدم:
«عطیه براش اسم انتخاب کردی؟ » به سختی روی تخت نشست، تکیه اش را به بالشت داد و با لبخندی پاسخ داد: «چند تا اسم تو ذهنم هست! حالا نمیدونم کدومش رو بذاریم، ولی بیشتر دلم میخواد یوسف بذارم! » که محمد با صدای بلند خندید و گفت: «خدا رحم کنه! از وقتی این آقا تشریف اُوردن، کسی دیگه ما رو آدم حساب نمیکنه! حالا اگه یوسف هم باشه که دیگه هیچی، کلاً من به دست فراموشی سپرده میشم! » و باز صدای خنده های شاد و شیرینش فضای حیاط را پُر کرد.
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#رمان_دختران_آفتاب
#فصل_نهم و ابتدای #فصل_دهم
#پارت_پنجاه_و_دوم
اينها حرفهاي دريفوس بود، ولي من بهش اضافه ميكنم كه اين يعني «فاجعه»، يعني «وقاحت»، يعني «جنايت» يعني كه غرب يه سيستم «برده داري نوين» راه انداخته كه انسانها رو در اون معامله ميكنند و اين انسانها ديگه هيچي از خودشون ندارن! اون چيزي كه در غرب اسمش رو گذ اشتن آزادي، در حقيقت آزادي مردهاي هرزه از زنها ميباشد.
عاطفه خنديد:
- پس اين همه شعار تساوي زن ومرد يعني كشك!
- اتفاقا ميخوام بگم كه اين تساوي فقط در وظايف و تكليفه! يعني اينكه هر كاري مرد ميكنه زن هم بايد بكنه. همون طور كه مرد عهده دار خرج خانواده است، زن هم بايد باشه. كار سنگين و سبك نداره! اون وقت كه زنها توي ميدون رقابت نابرابر بايد پابه پاي مردها كار كنن و به هر كاري هم تن بدن، حتي خشن ترين كارها. حالا انصاف بگين در اين تساوي مرد بيشتر ضرر ميكنه يا زن؟! به بركت آزادي زن مرد امكان نوع لذت و سوء استفاده جنسي را داره و به اسم تساوي زن ومرد، هيچ وظيفه اي هم نسبت به اون نداره!
راحله كلافه به نظر ميرسيد. اين سوالش به آخرين دست وپا زدنهاي يك غريق شبيه بود:
_ ولي شماها كدوم متفكر غربي رو سراغ دارين كه معتقد باشه زن از لحاظ ارزشهاي انساني كمتر از مَرده؟
_ هيچ متفكر و سياستمداري چنين چيزي رو نمي گه. چون اگه چنين حرفي رو بزنه، مورد اعتراض تمام دنيا قرار ميگيرن و كسي هم ديگه به حرفشون گوش نمي ده. ولي چيزي كه در عمل داره اتفاق ميافته، همينه! غربيها نه فقط در زمينه كار و فعاليتهاي صنعتي، بلكه در زمينه ادبيات هم به زن ظلم كردند. شما امروز در آثار هنري، داستا نها، رمان ها، نقاشيها و انواع كارهاي هنري نگاه كنين ببين چطوري به زنها نگاه ميكنن! آيا جنبههاي مثبت، ارزشهاي والا مثل روحيات مادرانه مورد توجه اند، يا جنبههاي منفي؟ عواطف رقيق و اخلاق مهر آميزي كه خداي متعال در وجود زن قرار داده مورد توجه اند يا جنبههاي شهواني و عشقي؟
راحله ديگر داشت در ميماند، اين از نحوه ي سوال كردنش هم پيدا بود:
- همه اين حرفها درست! من هم قبول دارم. ولي مي گم كه غلط عمل كردن يه گروهبا ن ارتش آمريكا، يا حتي تمام سياست مدارهاي كشورهاي غربي نمي تونه به لحاظ تئوري، ارزشهاي نهضت فيمينيسم رو رد كنه. ما هم كاري نداريم كه اونها خودشون چي كار كردن، ولي در تئوري كه ميتونيم از نظرهاي اونها استفاده كنيم وزن امروزمون رو از این وضع خارج کنیم.
✅ #فصل_دهم
فهيمه با نگاهي مشكوك پرسيد:
-منظورت چه نوع فمينيسته؟
راحله با بهت و حيرت خيره شده بود به فهميمه. انگار سوال فهميمه را نشنيده بود. يا اين كه كسي بديهي ترين سوال عالم را از او پرسيده بود. فهميه سعي كرد بيشتر توضيح دهد:
- منظورم اينكه كه كدوم فمينيسم؟ فمينيسم راديكال؟ فمينيسم فرامدرن؟ سوسيال فمينيسم؟ فمينيسم ليبرال؟
راحله كم كم داشت از گيجي بيرون ميآمد:
- حالا چه فرقي دارن؟ ميدوني كه بالاخره همه شون طرفدار آزادي زن و احياي حقوق اون هستن ديگه!
- نه! قضيه اين قدرها هم كه فكر
مي كني ساده نيست. عمده فمينيستها معتقدند كه تفاوتي بين زن و مرد وجود نداره يا اگه هم تفاوتيه صرفا نوعي تفاوتهاي فيزيكي است كه منشا تفاوتهاي روحي و روان شناسي نمي شه.
-درسته ديگه
- من نمي دونم. ولي فميميسم راديكال معتقده كه استعداد زن براي علم و تدريس و سايركارها نسبت به مرد بيشتره.
- اين هم درسته!
فاطمه مچ راحله و فمينيستها رو يكجا گرفت...
ادامه دارد....
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚