🍂🍃🍂🍃
📜 #رمان_اعتراض
📌پارت دوازدهم
من باید همه راه ها رو میرفتم، دو تومن که پولی نیست! تو این راه ۱۰۰میلیون هم بخوان خرج میکنم، فقط برم...
برم جایی که آزاد باشم، راحت، هرجادوست داشتم برم، مرداشون بدون نگاه بد و هوس بازی بهم کمک کنن! 😒
اونجا من پیشرفت میکنم! اینجا واسه من جایی برای پیشرفت نیست!😌
به شرکت رسیدم، یه نگاه به تابلوی شرکت انداختم؛🚪 شرکت تولید و پخش درب های ضد سرقت .
وارد حیاط شدم ، آقای رحیمی،نگهبان، باچشماش میخواست بخوره منو!😏
البته شاید با اینهمه آرایش منو نشناخت!
وای اگر فلاح منو اینجوری ببینه!😌
همینجوریش درسته قورتم میداد با نگاهش.
افکار افسار گسیخته امو پس زدم،یه [ به دلت بد راه نده ] به خودم گفتمو وارد شدم.🙂
🏢 شرکت
الهی بگردم، ریحانه منو دید، از تعجب دهنش باز موند!😦
از پشت میز بلند شد و اومد سمتم، خداروشکر وقت ناهار بود، کسی تو اتاقها نبود.😞
ریحانه دستی به موهام کشید .
_ همیشه اینجوری میای شرکت؟🫤
_ نه بابا، جایی بودم.😏
ریحانه به حالت گله صورتش رو در هم کرد.😠
_ با کسی قرار داشتی؟🤔
دستش رو پس زدم و رفتم سمت میزم و پشت صندلی نشستم.
_ نه بابا دلت خوشه، کدوم خری آخه با من قرار میذاره! 😬
ریحانه اومد سمت میز و دستاش رو گذاشت روی میز و صورتش رو نزدیکم آورد.
_ همون خری که بخاطرش قیافه اتو اینجوری کردی! پاشو تا وقت ناهاره برو سرویس، پاکشون کن، واقعا گیر نمیدن بهت؟🤔
_ خیلی هم دلشون بخواد منشی شون اینجوری به خودش رسیده، حالا ببین امروز چقد فروش داشته باشن، کله تهران میان از اینجا "در " سفارش میدن.😜
ریحانه وقتی تیپ بد میزنم مثله الان، خیلی سرخ و سفید میشه، احساس میکنم خجالت میکشه، همیشه بهم میگه تو رفاقت جون میذارم، اما به شرطها و شروطها....
یکی از شرطهاش این بود که وقتی باهم بیرون میریم خیلی تیپ ناجور نزنم و آرایش نکنم. منم خدایی چون قلبا دوسش دارم به دلش راه میام. حرص رو تو چشماش میدیدم. با حالتی که متوجه شدم خیلی از دستم ناراحته کیفش رو از زیر میز برداشت .😔
_ من باید برم، خداحافظ🙁
حتی صبر نکرد جوابش رو بدم، با سرعت از شرکت خارج شد.
از دست خودم ناراحت بودم. اون از خواب و استراحتش زد، اومد به دادم رسید. از دلش درمیارم، حتما واسش جبران میکنم.
آخه تا الان همه پیشرفتامو مدیون ریحانه و مامان و باباش بودم. شهریه نیم بهای کلاس خصوصی زبان، معرفی به این شرکت برای کار که احمدآقا ردیف کرده بود و خود ریحانه مثل یه خواهر کنارم بوده قلبا دوسش دارم
همه اینا که از ذهنم رد شد گفتم نا رفیقیه بخوام سرافکندهاش کنم فعلا تا وقتی ایران هستم آبرو داری کنم
آرایشمو پاک کردم و خودمو مرتب کردم و نشستم پشت میز. یه نفس عمیق کشیدم و کاربرگ رو برداشتم که بیینم امروز چه خبر بوده...
ادامه دارد...
📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#رمضان
#ماه_رمضان
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
🍂🍃🍂🍃
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
AUD-20220407-WA0014.mp3
3.89M
🎧 تندخوانی جزء سیزدهم ، قرآن کریم
🎧 همچنین میتوانید به صورت آنلاین گوش بدید:
http://j.mp/2bFTiKQ
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
#رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
1_977055886.mp3
7.69M
📖دعاے مجیر
🎙با صداے : سماواتے
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
May 11
#یکشنبه_های_اخلاقی 🌺
⭐️
🚩 اخلاق روزه داری
عَنِ النَّبِيِّ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه قالَ:
ما مِنْ عَبْدٍ صائِمٍ يُشْتَمُّ فَيَقُولُ إنِّي صائِمٌ، سَلامٌ عَلَيْكَ لا أشْتُمُكَ كَما تَشْتُمَنِي إلّا قالَ الرَّبُّ تَعالي إسْتَجارَ عَبْدِيِ بِالصَّوْمِ مِنْ شّرِّ عَبْدِيِ قَدْ آجَرْتُهُ النَّارَ
هيچ روزه داري نيست كه در برابر ناسزا و فحش ديگران بگويد:
"درود بر شما من روزه دار هستم و بر عكس تو, از ناسزا گفتن خود داري مي كنم"
جز آن كه خدا مي گويد: بنده ام به روزه پناه برد و از ناسزا گفتن لب فروبست من هم او را در برابر جهنم پناه مي دهم.
🔹«الکافي، ج 4، ص 88»
#ماه_رمضان
#روزه
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
💞دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
#یکشنبه_های_اخلاقی 🌺
9⃣ #رمضان_ماه_تربیت
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ
🖊 جمله:
﴿أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾
(روزه در) روزهایی معدود و اندکی
است.
🔹 بقره، آیه 184
🔰 نيز، يك لطف و عنايت ديگر است
و دلجويي از بنده است تا روزه دار، با معرفت زحمت روزه را بزرگ و زمان آن را ديرسپر نشمارد.
📚 آیت الله صافی گلپایگانی
#ماه_رمضان
#روزه
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
💞دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚