🍂🍃🍂🍃
📜 #رمان_اعتراض
📌پارت بیست و چهار
همونی شد که ریحانه گفت، اصلا نتونستم باهاش صحبت کنم. اما بالاخره ساعت ۷ شد، دیگه کم کم باید پیداش بشه و بریم خونشون...
با گوشیم بازی میکردم تا زمان بگذره.
ساعت حدودا ۷ونیم بود که اومد تو اتاق...
در حالیکه دکمه های مانتوشو باز میکرد گفت :
_ حسابی حوصله ات سر رفت ، ببخشید
_ نه بابا، خودم خواستم..
_ پس قبول داری😅
_ بجای خندیدن زودتر بپوش بریم.
دل تو دلم نبود واسه شروع بحث، عالی شد.
ریحانه گوشی شو به دست گرفت و یه کارایی کرد، با خودم گفتم شاید داره به مامانم پیام میده اما وقتی گذاشتش رو میز، متوجه شدم داره اسنپ میگیره..عینه برق گرفته ها از جام بلند شدم و "لغو سفر" رو زدم.
ریحانه چشماش گرد شد و داشت چادرش رو سرش میکرد که گفت:
_ وا، چرا اینجوری میکنی، چرا اسنپ رو کنسل کردی!
_ خوشم نمیاد، سه ساعت باید وایسیم تا بیاد، دست آخر که اومد، باید بدوبدو کنیم کُنتر نندازه!
خودم هم میدونستم دارم حرف بیخود میزنم اما واقعا ترسیده بودم، گفته بودن با اسنپ جایی نرم!
_ نه تو یه چیزیت شده، تو که دم به دقیقه اسنپ میگرفتی حالا...
_ ول کن دیگه، میریم بیرون با کمال آرامش دربست میگیریم
_ من که از کارات اصلا سر در نمیارم..! خیلی خب بریم...
از اتاق که اومدیم بیرون، با هرکس که خداحافظی میکرد میپرسیدم که کیه!
یکی سرپرستار بود، یکی دکتر ، یکی مسئول بخش... همه ارو به خاطر سپردم.
گوشیمو گرفتم دستم که تا نشستیم تو تاکسی شروع کنم به پرسش..
رفتیم بیرون و تو خیابون وایستادیم.
دو سه تا ماشین رفتن، تا یکی ایستاد.
سوار شدیم و من صحبتهامو شروع کردم.
🚙 تاکسی
_ راستی چرا از بابات پرسیدم گفتی ادامه نده؟
خیلی آهسته بیخ گوشم گفت :
_ بابا شغلش حساسه، هر جایی نباید درباره اش صحبت کنم
گوشی گذاشتم رو ضبط صدا،اما اگر قرار باشه اینجوری آهسته حرف بزنه که چیزی ضبط نمیشه.
هندزفری رو از کیفم درآوردم، زدم به گوشی، آره، بهترین راه همینه، بند هندزفری رو انداختم دور گردنم. به حالتی که مثلا دارم آهنگ گوش میدم، گهگاهی درمیآوردم از تو گوشم و سمت ریحانه میگرفتم و با این ترفند صداشو راحت تر ضبط میکردم.
مجدد شروع کردم اما به حالتی که انگار بهم برخورده..
_ یه جوری باهام حرف میزنی انگار من میخوام جاسوسیتونو بکنم..کنجکاو شدم که این چه شغلیه که دور روز میاد پیشتون و دو ماه میره...فک نمیکردم اینقدر منو غریبه بدونی...
_ دیونه شدی! من تورو میشناسم ، اونایی که تو اتاق بودنو که نمیشناسم..
بابا سوریه میره، فرمانده است، تو عملیاتهای مهم حتما باید باشه، در غیر این عملیات هم خودش دوست داره بره
_ واقعا؟ چرا هیچی راجع به بابات تاحالا بهم نگفتی؟
_ سوال نکردی، منم دلیلی نمیدیدم بگم
به نفس راحتی کشیدم و ضبط گوشی رو خاموش کردم.
چشمامو بستم تا رسیدن به خونه ریحانه اینا یکم تمرکز کنم، ببینم چی بپرسم ازشون، چیکار کنم!
ادامه دارد...
📚رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#رمضان
#ماه_رمضان
#بندگی_عارفانه_زندگی_عاشقانه
🍂🍃🍂🍃
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🌸
مشترک گرامی🕊
بسته سی روزه شما رو به اتمام است...
پس از پایان حجم باقیمانده
عبادات شما با نرخ عادی محاسبه میشود
دیگر قرائت یک آیه قرآن ، برابر با ختم قرآن نخواهد بود‼️
دیگر نفس هایتان تسبیح پروردگار محاسبه نمیشود‼️
دیگر خوابتان عبادت شمرده نمیشود‼️
تمدید این بسته تا سال دیگر امکان پذیر نیست
از فرصت باقیمانده استفاده کنید✅
و هرگز ناامید نباشید
هیچکس تنها نیست
همراه اول و آخر ، خدا...
«ممنون که همراهید»
#ماه_رمضان
#روز_قدس
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
Joze 25.mp3
4.01M
🎧 تندخوانی جزء بیست و پنجم ، قرآن کریم
🎧 همچنین میتوانید به صورت آنلاین گوش بدید:
http://j.mp/2brImlf
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
#رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
14.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شب اعدام به امام رضا علیهالسلام گفتم من ترسیدم؛ تو که فقط امام خوبا نیستی
🔸قصه عجیب «فری دیوونه» که شب اعدام با زیارت پرچم گنبد امام رضا علیهالسلام شد شیخ فرشید
#ماه_رمضان
بفرست واسه اونی که نا امیده..
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌
چنین روایتی نداریم👇
هر کس نماز قضا بر ذمه اش باشد پیش از ظهر جمعه آخر ماه رمضان 4 رکعت نماز بخواند و در هر رکعت پس از قرائت سوره حمد یک مرتبه آیه الکرسی و 15 مرتبه سوره کوثر را قرائت نماید ثواب 200 سال نماز قضا را کفایت میکند.”
هیچچیزی نماز قضا را،
به جز خود نماز قضا
جبران نمیکند
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚