eitaa logo
فرهنگی و سیاسی هوای تازه
103 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
58 فایل
« افضلُ اَعمالٍ اُمّتی اِنتظارُ الفَرَج » ( افضل اعمال امت من انتظار فَرَج و ظهور امام زمان علیه‌السلام است ) الشِّهاب فی‌الحِکَم و الآداب، ص ١٦ روشنگری های فرهنگی و سیاسی هوای تازه ...........❁ @hawayetazeh ❁......
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای وصیت پیامبر خدا(ص) در لحظات آخر عمر مسلم این است كه پیامبر اكرم(ص) در حضور مسلمانان، امیرمؤمنان را وصى خود قرار داده و على(ع) نیز این وصایت را پذیرفته است و عهد كرده است كه به آنچه رسول خدا(ص) مى‏فرماید عمل نماید. امیرمؤمنان(ع) در این باره مى‏فرماید: وقتى رسول خدا(ص) در مریضى آخر خود در بستر بیمارى افتاده بود، من سر مبارك وى را بر روى سینه خود نهاده بودم و خانه آن حضرت(ص) پر از مهاجر و انصار بود و عباس عموى پیامبر(ص) رو به روى او نشسته بود و رسول خدا(ص) زمانى به هوش مى‏آمد و زمانى از هوش مى‏رفت. اندكى كه حال آن حضرت بهتر شد، آن حضرت خطاب به عباس فرمود: «اى عباس، اى عموى پیامبر(ص)! وصیت مرا در مورد فرزندانم و همسرانم قبول كن و قرض هاى مرا ادا نما و وعده‏هایى كه به مردم داده‏ام به جاى آور و چنان كن كه بر ذمه من چیزى نماند. عباس عرض كرد: اى رسول خدا(ص) من پیرمردى هستم كه فرزندان و عیال بسیار دارم و دارایى و اموال من اندك است [چگونه وصیت تو را بپذیرم و به وعده‏هایت عمل كنم] در حالى كه تو از ابر پرباران و نسیم رها شده بخشنده ‏تر بودى [و وعده‏هاى بسیار داده‏اى] خوب است از من درگذرى و این وظیفه بر دوش كسى نهى كه توانایى بیشترى دارد! رسول خدا(ص) فرمود: آگاه باش كه اینك وصیت‏ خود را به كسى خواهم گفت كه آن را مى‏پذیرد و حق آن را ادا مى‏نماید و او كسى است كه این سخنان را كه تو گفتى نخواهد گفت! یا على(ع) بدان كه این حق توست و احدى نباید در این امر با تو ستیزه كند، اكنون وصیت مرا بپذیر و آنچه به مردمان وعده داده‏ام به جاى ‏آر و قرض مرا ادا كن. یا على(ع) پس از من امر خاندانم به دست توست و پیام مرا به كسانى كه پس از من مى‏آیند برسان. امیرمؤمنان(ع) می گوید: «من وقتى دیدم كه رسول خدا(ص) از مرگ خود سخن مى‏گوید، قلبم لرزید و به خاطر آن به گریه درآمدم و نتوانستم كه درخواست پیامبر(ص) را با سخنى پاسخ گویم.» پیامبر اكرم(ص) دوباره فرمود: «یا على آیا وصیت من را قبول مى‏كنى!؟» و من در حالتى كه گریه گلویم را مى‏فشرد و كلمات را نمى‏توانستم به درستى ادا نمایم، گفتم: آرى اى رسول خدا(ص)! آن گاه پیامبر رو به بلال كرد و گفت: اى بلال! كلاهخُود و زره و پرچم مرا كه «عقاب‏» نام دارد و شمشیرم ذوالفقار و عمامه‏ام را كه «سحاب‏» نام دارد برایم بیاور. [ سپس رسول خدا(ص) آنچه كه مختص خود وى بود از جمله لباسى كه در شب معراج پوشیده بود و لباسى كه در جنگ احد بر تن داشت و كلاه هایى كه مربوط به سفر، روزهاى عید و مجالس دوستانه بود و حیواناتى كه در خدمت آن حضرت بود را طلب كرد] و بلال همه را آورد مگر زره پیامبر(ص) كه (به خاطر بدهی به یک یهودی) در گرو بود. آن گاه رو به من كرد و فرمود: «یا على(ع) برخیز و اینها را در حالى كه من زنده‏ام، در حضور این جمع بگیر تا كسى پس از من بر سر آنها با تو نزاع نجوید.» من برخاستم و با این كه توانایى راه رفتن نداشتم، آنها را گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روى پیامبر(ص) ایستادم، به من نگریست و بعد انگشترى خود را از دست ‏بیرون آورد و به من داد و گفت: «بگیر یا على این مال توست در دنیا و آخرت!» بعد رسول خدا(ص) فرمود: «یا على(ع) مرا بنشان.» من او را نشاندم و بر سینه من تكیه داد و مى‏دیدم كه رسول خدا(ص) از بسیارى ضعف سر مبارك را به سختى نگاه مى‏دارد و با وجود این، با صداى بلند كه همه اهل خانه مى‏شنیدند فرمود: «همانا برادر و وصى من و جانشینم در خاندانم على بن ابى‏طالب است. اوست كه قرض مرا ادا مى‏كند و وعده‏هایم را وفا مى‏نماید. اى بنى‏هاشم! اى بنى‏عبدالمطلب! كینه على(ع) را به دل نداشته باشید و از فرمان هایش سرپیچى نكنید كه گمراه مى‏شوید و با او حسد نورزید و از وى برائت نجویید كه كافر خواهید شد.» سپس به من گفت: «مرا در بسترم بخوابان.» و بلال را فرمود كه حسن(ع) و حسین(ع) را نزد او بیاورد. بلال رفت و آنها را با خود آورد. پیامبر(ص) آن دو را به سینه خویش چسباند و آنها را مى‏بویید. على(ع) مى‏گوید: من پنداشتم كه حسن(ع) و حسین(ع) باعث‏ شدند كه اندوه و رنج پیامبر(ص) فزونى یابد، خواستم آن دو را از حضرت(ص) جدا سازم. فرمود: «یا على(ع) آنها را واگذار تا مرا ببویند و من هم آنها را ببویم! بگذار تا آن دو از وجود من بهره گیرند و من نیز از وجود ایشان بهره گیرم! به راستى كه پس از من مشكلات بسیار خواهند داشت و مصایب سختى را تحمل خواهند كرد، پس لعنت ‏خداوند بر آن كس باد كه حق حسن(ع) و حسین(ع) را پست ‏شمارد. پروردگارا! من این دو را و على صالح ‏ترین مؤمنان را به تو مى‏سپارم!» منبع: کتاب امالي، شیخ طوسي؛ ص 600 @hawayetazeh