•• مبر باری حقیقت را به جرمِ تلخی از خاطر
اگر زهر است باشد ، چارهای غیر از چشیدن
نیست !
داشتم دلتنگیامو مرور میکردم که یهو درِ گوشم
زمزمه کردن ، " اسْمَعْ افْهَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلان " :)!
اگر براتون مقدوره لطفا به نیتِ خوب شدن ِ
حال ِیه نفر واسش دعا کنید ؛
ان شاءالله که نور بشه به قلب ِخودتون !🌹
- مَنْ كٰانَ يَرْجُوا لِقٰاءَ اللّٰهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللّٰهِ لَآتٍ
- كسى كه اميد ِديدار و لقاء ِخدا را داشته باشد
پس بطور ِحتم زمان ِسرآمد ِديدار ِخدا خواهد
آمد ..!
[ عنکبوت ⁵ ] .
•• ای سراپا معصیت بس کن دگر بدباختی
خویش را در منجلابی از گنه انداختی
•• هرچه تو بد کرده ای من پرده پوشی کرده ام
این منم که دوستت دارم ولی نشناختی
•• آنقدر دلواپست بودم که دور از من شدی
بردی از یادم به دنیای خودت پرداختی
•• تنگ یا رب گفتنت بود این دلم بی معرفت
کاش چشمی سوی من یک لحظه می انداختی
•• هی تو را خواندم بیایی بین آغوشم ولی
پشت کردی بر من و بی وقفه هی میتاختی
•• من فقط خیر تو را میخواستم ای بی وفا
با همه دنیا به غیر از عاشق خود ساختی
•• یک بغل احسان برای تو مهیا کرده ام
گرچه بد بودی ولی باتو مدارا کرده ام
[ علی اکبر نازک کار ]
حَیـّان
-
گاهی که مابینِ زندگی حفاری میکنیم توی اعماقِ
اشتباهاتمون غرق میشیم ؛
ثمره ی این خودخوری دور شدن از زندگی میشه
که نه توانِ درست کردنش رو داریم نه اراده ی به
فراموشی سپردنش رو ؛
همین جاها یهو یادمون میاد یه اوستا کریمِ
رئوفی هست که دستش به خِیره تو کم بیاری ها
و بد بیاری هااول از همه گَرد و غبار شونه هامونو
میتکونه و دست ، رو سرِ پایین افتادمون میکشه
گاهی یادمون میره اوستا رو ، نمیگیم نکنه دلِ
اونم برای بنده هاش تنگ بشه ، نمیگیم نکنه مایِ
حقیر میبایست یه نیم نگاه کنیم ببینیم کی بجای
اینکه مچمونو بگیره دستمونو گرفته .
یا أَنیسَ مَنْ لا أَنیسَ لَه ، بی هیچ سوالی و جوابی
بغلم کن ، خسته تر از آنم که بگویم به چه علّت :)✋🏻
[ تراوشاتِ ذهن اِف اِچ ] .