eitaa logo
حیات طیبه
162 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
10.7هزار ویدیو
151 فایل
🔆خانواده، کلمه‌ای طیبه است. ↫ کلمه‌ی طیبه هم خاصیتش این است که وقتی یک جایی به وجود آمد، مرتب از خود برکت و نیکی می‌تراود . (مقام معظم رهبری) کانال حیات طیبه، کانالی است برای ترویج سبک زندگی اسلامی - ایرانی ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Smh14
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 آیت الله بهجت : ما برای اوقات خواب خود افسوس میخوریم که چرا برای نماز شب بیدار نمی شویم،در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت می گذرانیم!زیرا اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم،توفیق بیداری شب را نیز برای تهجد و خواندن نافله ی شب و تلاوت پیدا میکردیم. 📕در محضر بهجت،کتاب سوم،صفحه۱۴ به بپیوندید👇 ╭┅──────┅╮ 🌺 @relax313🌺 ╰┅──────┅╯
💚 نحوه نماز خواندن حضرت مسیح (ع) پشت سر امام مهدی (علیه السلام ) ❤️ پیامبر اکرم (صلوات الله علیه ) فرمودند: 💜 عیسی (علیه السلام ) در گردنه ای به نام افیق در سرزمین مقدس فرود می آید وارد بیت المقدس می شود در حالی که مردم برای نماز صبح صف کشیده باشند. پس امام ( حضرت مهدی عج ) عقب می رود ولی عیسی (ع) او را جلو می اندازد و خود به او اقتدا کرده پشت سرش طبق شریعت محمدی نماز می خواند و می فرماید: شما اهل بیتی هستید که احدی نمی تواند بر شما پیشی بگیرد 📚 منتخب الاثر ص۳۱۶ 📚 الزام الناصب ص۵۳ 📚 یوم الخلاص ص۳۴۴
✨﷽✨ ✍ آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم بخوانم. کاروان دار گفت: بی‌بی! دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت : نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر . الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت:نگه‌دار. او گفت: اگر پیاده شوید ، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت : بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم .کاروان حرکت کرد . وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم ومادرم ؛ دیگر کاروانی نیست ؛ شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند؛ ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت ، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد ؛ *رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند؛* لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد؛ در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلّل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت : گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم.بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا ؛ ماندن شما اینجا خطر دارد؛ کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت؛ آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت: مادر بیا بالا ؛ اینجا دیگر کسی ننشسته است . مادرم توی درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم. دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. 👌 اگر انسان بنده‌ ی خدا شد ، بيمه مى‌شود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مى‌كند. «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶ ✍آیت الله بهلول، سخنران مسجد گوهرشاد و یکی از شاهدان عینی کشتار مردم معترض به در دوران بود.