eitaa logo
حیات ابدی
228 دنبال‌کننده
837 عکس
1.1هزار ویدیو
21 فایل
#یادمرگ انسان سازهست.. خداوندکسانی که زیاد #یاد_مرگ می کنند دوست دارد #ابددرپیش داریم هستیم که هستیم... ارتباط با ادمین @mahdi_fatemeeee313
مشاهده در ایتا
دانلود
#روز_نورانی #عکس_نوشته 🌺مامان مهربانم از امروز به من یادآوری کن تا هر روز صبح به آقا امام زمانم سلام کنم تا #محبت_امام در دل من بماند و من با محبت آقا بیشتر آشنا شوم... #ابددرپیش داریم هستیم که هستیم التماس دعای #فرج #رسانه_باشید https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆ #حیات_ابدی
1398101401_1.mp3
9.9M
؟ { } حجت الاسلام و المسلمین داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
[هادی] گفت: نظر كن به جلوی راه، چه می‌بینی؟ نظر كردم در نزدیكی اُفُق، دود سیاهی مخلوط با شعله های آتش رو به آسمان می‌رود. دیدم بوستان‌هایی كه پُر از درختان یوه است، آتش گرفته.😦 به هادی گفتم: آن چیست؟ گفت: آب بوستان‌ها، از اذكار، تسبیح و تهلیل مؤمنی ساخته شده و حالا، از زبان آن مؤمن، دروغ و تهمتی و لغويّات (کارهای بیهوده) سرزده و آن به صورت آتشی در آمده و حسنات (نیکی‌ها) و باغ‌های او را دارد معدوم می‌كند. صاحب آن درختان اگر ایمان مستقرّ و ثابتی داشت، البتّه به آنها اهميّت می‌داد و چنین آتشی نمی‌فرستاد. وقتی به اینجا برسد می‌فهمد و دود حسرت از نهادش بیرون می‌آید، ولی سودی نخواهد داشت.😔 👈 از این جهت، ایمان به نتایج و ملكوت اعمال كه انبیاء به ما خبر دادند و از نظرها در جهان مادّی غایب است، حضرت حقّ اهميّت داده و در اوّل كتابش تقوا را ایمان به غیب تفسیر می‌كند: «هُديً لِلْمُتَّقینَ * اَلَّذینَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقیمُونَ الصَّلوةَ؛ 🌟این قرآن برای پرهیزكاران هدایت است، آن كسانی كه به غیب ایمان می‌آورند و به اقامه نماز بر می‌خیزند. / سوره بقره، 2و3 » وقتی كه رسیدیم به آن باغ‌های آتش‌خورده و خاكسترشده، دیدیم باد تندی وزیدن گرفت و خاكسترها را بلند نمود و پراكنده و نابود می‌ساخت. هادی قرائت نمود: «أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرّیحُ فی يَوْمٍ عاصِفٍ؛ 🌟اعمال كسانی كه به پروردگارشان كافر شدند، همچون خاكستری است در برابر تندباد در یك روز طوفانی./ سوره ابراهیم، 18» پس از این باغ‌های سوخته، باغ‌های سبز و خرّم پیدا شد كه پر از میوه و گل و ریاحین و آب‌های جاری و بلبلان خوش‌نوا بود.🌼🌷🌻🍄 با خود گفتم: «البتّه آن باغ‌های سوخته هم مثل این‌ها بوده و اگر صاحبش به این قصّه آگاه بود، از غصّه و حسرت می‌مرد.» هادی گفت: اینجا اوّلِ سرزمین وادی السّلام است كه امنيّت و سلامتی، سراسر آن را فرا گرفته و عصا و سپر را به اسب آویزان كُن و اسب را در چمن‌ها رها كن تا وقت حركت از این منزل، چرا كند. پس از این كارها رفتیم به در قصری رسیدیم. در خارج دروازه قصر، حوضی کاملاً از بلور و پُر از آب دیدم كه از صفای آب و لطافت حوض گویی آبی بی‌ظرف و حوضی بی‌آب بود. «رقّ الزُجاج وَ رقّت الخَمر | فَتَشابها فَتشاكَل الأمر | فَكأنّما خَمر و لا قَدَح | وَ كأنّما قَدَح و لا خَمر؛ 🌟ظرف بلورین و شراب به قدری شفّاف و صاف بودند كه به یكدیگر مشتبه شده بودند و مشخّص كردن هر یک از دیگری مشكل بود. پس گویا شراب است و قدحی در كار نیست و یا قدح است و شرابی در كار نیست.»😍 در اطراف حوض، میز و صندلی‌های مرغوب با لُنگ و حوله‌های حریر نهاده بودند. لخت شده در آن حوض غوطه خوردیم و ظاهر و باطن خود را از كدورات و غلّ و غشّ، صفا دادیم یعنی موهای ظاهر بشره (پوست)، حتّی ریش و سبیل و سایر عیب و نقص‌های دیگر، رفع شد. فقط موی سر و مژگان و چشم و ابروهای مشكین كه مزید بر حُسن است (بر زیبایی می‌افزاید)، باقی مانده و محاسن پوست، یك پرده افزوده شده (بر زیبایی آن افزوده شده) و كدورات و رذایل باطن نیز پاک گردید.☺️ «وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ؛ 🌟هرگونه غلّ (صفات رذیله) را از سینه آنان بر می‌كَنیم و روحشان را پاک می‌سازیم در حالی كه همه برادرند و بر تخت‌ها روبروی یكدیگر قرار دارند./ سوره حجر، 47» پرسیدم:اسم این چشمه چیست؟🤔 هادی گفت: «ص وَ الْقُرْآنِ الْحَكیم» یعنی: اسم این چشمه «صاد» است كه نام آن در قرآن كریم نیز آمده است.
1398101401_2.mp3
9.52M
؟ { } حجت الاسلام و المسلمین داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
1398101401_3.mp3
9.61M
؟ { حجت الاسلام و المسلمین داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
1398101401_4.mp3
10.45M
؟ { حجت الاسلام و المسلمین داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
🌸سلام سلام آی بچه ها 🍃سلام سلام آی غنچه ها 🌸روی زمین زیبا 🍃یه گوشه ای همین جا 🌸امید آخر ما 🍃امام و سرور ما 🌸ما رو نگاه می کنه 🍃 همه رو دعا می کنه 🌸اون صاحب زمونه 🍃آقا چرا پنهونه 🌸چون بیشتر آدما 🍃غافل ز یاد خدا 🌸با کارهای زشتشون 🍃شدن اسیر شیطون 🌸آقا امام زمان 🍃یار همه شیعیان 🌸وقتی که زشتی رو دید 🍃از دست اونها رنجید 🌸گفت که دیگه یار ندارم 🍃عاشق و غمخوار ندارم 🌸دیگه غریب و تنهام 🍃غایب شد از نظرها 🌸بچه ها بیدار شوید 🍃با همدیگر یار شوید 🌸باید غوغا کنیم 🍃 آقا رو پیدا کنیم داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
حیات ابدی
رسول اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم ): بهشت خانه ی اهل سخاوت است. سلام وقت بخیر طرح ماهیانه ک
سلام وقت بخیر مبلغ تومن توسط یکی از اعضاء محترم گروه و کانال برای کمک به نیازمندان به حساب مورد نظر واریز گردید ان شا الله قبول باشد بزرگواران حتما بعد از واریز مبلغ از فیش عکس بگیرید و پی وی بنده بفرستید
حیات ابدی
سلام وقت بخیر مبلغ #ده_هزار تومن توسط یکی از اعضاء محترم گروه و کانال برای کمک به نیازمندان به حساب
سلام علیکم ضمن عرض تسلیت بمناسبت ایام شهادت بی بی دو عالم و نیز آسمانی شدن سردار دلها ب محضر دوستان نیک اندیش عارضم ک مبالغ دریافتی و کمکهای خیر خواهانه شما بزرگواران از ابتدا ب نیت کمک ب برادر و خواهر یتیم و بی سرپرست و فاقد اقوام و فامیل، جمع آوری و در طول ماه، ب حساب آنان واریز میشود محمد صادق اصغری 98/10/22
4_5774032901779752771.mp3
3.23M
خیلیا میگن دروغه... داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
🤔پرسیدم اسم این چشمه چیست؟ هادی گفت: ص والقرآن الحکیم. پس از صفای بدن، لباس فاخری که در آنجا بود پوشیدیم. لباسهای من از حریر سبز بود و هادی از سفید، به آیینه نظر کردم، به قدری خود را با بهاء و جلال و کمال دیدم که به خود عاشق شدم و من با این همه خوبی به هادی که نظر کردم در حسن و بهای او فرو ماندم و غبطه می‌خوردم. برخاستم، هادی حلقه را گرفته دق الباب نمود، جوان خوشرویی در را گشود و گفت تذکره عبور خود را بدهید. 📄 تذکره را دادم امضاء آن را بوسیده با تبسم گفتم: ادخلوها بسلام آمنین تلکم الجنة التی اورثتموها بما کنتم تعلمون.☺️ ما داخل شدیم و در آن هنگام به زبان جاری نمودیم: الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هذانا الله لقد جائت رسل ربنا بالحق.🙏 هادی جلو و من از عقب داخل غرفه ای شدیم که از یک پارچه بلور بود، تخت های طلا در او گذارده و تشکهای مخمل قرمز بر روی آنها انداخته بودند و پشتی ها و متکاهای ظریف و نظیف روی آن چیده بودند و عکس ما در سقف و دیوار غرفه افتاد، با آن حسن و جمالی که داشتیم از دیدن خود لذت می‌بردیم و در وسط غرفه میز غذاخوری نهاده بودند که در روی آن اغذیه و اشربه چیده شده بود و دختران و پسرانی برای خدمت به صف ایستاده بودند و ما به روی تخت ها نشستیم، 🌟علی سرر موضونه متکین علیها متقابلین یطوف علیهم ولدان مخلدون باکواب و اباریق و کأس من معین لا یصدعون عنها و لا ینزفون و فاکهة مما یتخیرون و لحم طیر مما یشتهون و حور عین کامثال اللؤلؤ المکنون جزاء بما کانوا یعملون لا یسمعون فیها لغواً و لا تأثیما الا قلیلاً سلاماً سلاما. بعد از صرف غذا و شراب های طاهره و میوه، به روی تخت ها لمیدیم. ساعتی نگذشت که صداهای زیر و بم سازها بلند شد و صورت های خوش با الحان و مقامات موسیقی که انسان را از هوش بیگانه و از جاذبه های روحی دیوانه می‌ساخت به گوش می‌رسید که ناگهان صوتی به لحن حجاز ممزوج به کرشمه و ناز که تلاوت سوره هل اتی می‌نمود بلند شد که بسیار دلربا بود و دیگران احتراماً خاموش شدند و من همانطور که لمیده بودم چشم روی هم گذارده بودم 😴که هادی خیال کند خوابم و حرف نزد و نیز مرثیات مبادا مرا از استماع غافل کند و لکن دو گوش داشتم و چهار گوش دیگر قرض نموده شش دانگ حواسم مشغول استماع تلاوت آن سوره مبارکه بود تا که سوره تمام شد و آن صوت نیز خاموش گردید.🌟 من نشستم و هادی نیز نشست پرسیدم که این شهر را چه نام است گفت یکی از دهات دارالسرور است، گفتم قربان مملکتی که ده او این است پس شهر عاصمه و پایتخت او چگونه خواهد بود.😍 پرسیدم صاحب آن صوت و قاری آن سوره مبارکه کیست که دلم را از جا کنده بود، چون این سوره را در جهان مادی بسیار دوست داشتم به ویژه که در این عالم روحانی و به این لحن دلنواز مرا حیات تازه و شوری در سر انداخت و این قاری را باید بشناسم و ببینم. گفت نمی‌دانم ولی بزرگ این مملکت گاهی برای سرکشی از مسافرین می‌آید و ما لازم است که به خدمت او برسیم برای امضاء تذکره و گویا صاحب این صوت با او آمده باشد و شاید هم او را در آنجا ببینیم. 🤔گفتم هادی ممکن است تذکره را امضا نکند و اگر نکند بر ما چه خواهد گذشت؟ گفت امکان عقلی که دارد و در صورت امضاء نکردن معلوم است که کار، زار خواهد بود ولی بعید است که امضاء نکند و تو این سؤال را از باطن خود بکن؛ ان الانسان علی نفسه بصیره.
حیات ابدی
رسول اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم ): بهشت خانه ی اهل سخاوت است. سلام وقت بخیر طرح ماهیانه ک
سلام وقت بخیر مبلغ #هفتاد_هزار تومن توسط یکی از اعضاء محترم گروه و کانال برای کمک به نیازمندان به حساب مورد نظر واریز گردید ان شا الله قبول باشد بزرگواران حتما بعد از واریز مبلغ از فیش عکس بگیرید و پی وی بنده بفرستید
حیات ابدی
رسول اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم ): بهشت خانه ی اهل سخاوت است. سلام وقت بخیر طرح ماهیانه ک
سلام وقت بخیر مبلغ #پنجاه_هزار تومن توسط یکی از اعضاء محترم گروه و کانال برای کمک به نیازمندان به حساب مورد نظر واریز گردید ان شا الله قبول باشد بزرگواران حتما بعد از واریز مبلغ از فیش عکس بگیرید و پی وی بنده بفرستید مبلغ جمع آوری شده تا این لحظه 130هزار تومن
4_5825546541959481501.mp3
1.86M
حاج آقا داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
مداحی آنلاین - فراق یار - حجت الاسلام عالی.mp3
838K
حجت الاسلام داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
🌸هر روز و شب دعا کنیم 🌱خدا تو را صدا کنیم 🌸دعای ما اثر داره 🌱خدا به ما نظر داره 🌸خدای خوب و دانا 🌱خالق آب و دریا 🌸کاشکی که آقا بیاد 🌱صاحب دنیا بیاد 🌸جانِ پیامبرِ ما 🌱تو را به جانِ مولا 🌸اجازه ده ظهورش 🌱پر کن جهان ز نورش داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
93-09-22 rafiee.mp3
2.55M
داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
اتل متل پروانه  نشسته روی شانه صدا میاد چه نازه می­گه وقت نمازه به این صدا چی می­گن اذان و اقامه می­گن شیطونه ناراحته دنبال یه فرصته می­گه آهای مسلمون نماز رو بعدا بخون هر کسی که زرنگه با شیطونه می جنگه وقت نماز که می­شه هر کاری تعطیل می­شه نماز چه قدر شیرینه اول وقت همینه داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
🤔گفتم: هادی! ممكن است تذكره را امضاء نكند؟ و اگر نكرد بر ما چه خواهد گذشت؟ گفت: امكان عقلی كه دارد و در صورت امضا نكردن، معلوم است كه كار، زار خواهد بود. ولی بعید است كه امضا نكند و تو این سؤال را از باطن خود بكن. «بَلِ الْإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصیرَةٌ؛ بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است. / سوره قیامت،14» 😒پشتم از حرف هادی به لرزه درآمد و وجود خود را كه مطالعه نمودم، دیدم كه در بین بیم و اُمید، مرددم. 🌟«لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللَّه.» گفتم: هادی! عجب، اینجا دارالسّرور است، تو كه بیت الاحزان كردی! برخیز برویم كه اضطراب من دقیقه به دقیقه افزوده می‌شود. عاقل، از خطر امری كه ترسان است باید هرچه زودتر اقدام كند. «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً؛ خواه شاكر باشد یا ناسپاس. / سوره انسان،3» رفتیم، یك میدان به عمارت و قصر سلطنتی مانده بود. دیدیم از دو طرفِ خیابان جوان‌های خوش صورت، به یك سنّ و سال، در دو طرف صف كشیده و شمشیرهای برهنه به روی دوش نهاده، ساكت و بی‌حركت ایستاده‌اند. 👆هادی از بزرگ آنها اجازه خواست، از میان آنها عبور نمودیم. بسیار بر خود خائف (ترسان) بودیم كه این تذكره به امضای این پادشاه خواهد رسید یا خیر؟😢 به درِ قصر كه رسیدیم، دیدیم چند سوار مسلّح و عبوس از قصر بیرون آمدند و صدای با هیبتی به «العجل! العجل! ؛ فوری فوری» از قصر بلند بود و این سواران به تاخت رفتند و از آن صدا، اندام همه می‌لرزید. از كسی كه از قصر بیرون آمد، پرسیدیم: چه خبر است؟🤔 گفت: ابوالفضل (ع) بر یكی از علمای بد كه می‌بایست در زمین شهوت محبوس بماند و با اشتباه كاری، داخل زمین وادی السّلام شده، غضب نموده، سواره فرستادند كه او را برگردانند. و ما، «خائفاً يَترقَّب؛ بیمناك و نگران» وارد قصر شدیم كه دیدیم صورت، برافروخته و رگ‌های گردن، از غضب پُر شده و چشم‌ها چون كاسه خون گردیده می‌گفت: «علاوه بر اینكه عذاب اینها دو مقابل باید باشد، با این حال آزادانه وارد این سرزمین طيّب و طاهر شده و كسی هم جلوگیر آنها نشده. چه فرق است بین اینها و شُرَیح، قاضی كوفه كه فتوای قتل برادرم را داد؟» از هیبت آن بزرگوار، نَفَس‌ها در سینه‌ها گره شده، مانند مجسّمه‌های بی‌روح، مردم ایستاده‌اند و ما هم در گوشه‌ای خزیده، 😧مثل بید می‌لرزیدیم تا آنكه سواران برگشتند وعرض نمودند كه آن عالم را به «چاه ویل» محبوس كردیم و موكّلین را نیز تنبیه نمودیم.
13019d38a005f4a3906c5d9dbdb981ba66ecb87f.mp3
2.77M
نیکی به داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
✨پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم )فرموده اند: خود رابا پوشش اندام وجسم،ازدیدار بازدارید،که زنان هرچه ترباشند، ترهستند. 📚سفینه البحار،ج۲،ص۲۹۸ داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
داریم هستیم که هستیم التماس دعای https://eitaa.com/hayateabad حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
كم كم آن بزرگوار (حضرت ابوالفضل علیه‌السلام) تسكین یافته، من و هادی جلو رفته، تعظیم و سلام نمودیم. هادی تذكره را داد، ایشان امضای علی (علیه‌السلام) را بوسیده، ردّ نمود😍. من از خوشحالی سر از پا نشناخته، خود را به قدم‌های مباركش انداختم و زمین را بوسیده و اشك شوق و خوشحالی جاری بود.😢 فرمود: «چطور بر شما گذشت؟»🤔 عرض كردم: الحمدللَّه عَلی كُلّ حال. اُمید ماها به شما، در همه عوالم بوده و خواهد بود. 🌟 «أَنْتُمُ السَّبِیلُ الْأَعْظَمُ والصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ و الْوَسِيلَةُ الْكُبرَی؛ شما بزرگترین راه هدایت و راه استوار [خدا] و وسیله بسیار بزرگ الهی هستید.» 🤩مجدّداً خود را به قدم‌های ایشان انداختم؛ بوسه دادم و ایستادم. فرمودند: «اگرچه دستوری جاری نشده است كه از شماها در همه عوالمِ برزخی وساطت و شفاعت بشود، بلكه باید به زاد و توشه‌ی خود، این مسافرت را طيّ نمایید، مگر در آخر كار و سفر جهنّم، الّا آن‌كه مددهای باطن ما با شما است و فتوّت (جوانمردی) من اقتضا می‌کند كه از امثال شما مساكین كه بارها در راه زیارت برادرم تشنه بوده و رفته‌اید و اقامه عزای او را داشته‌اید، دستگیری و نگاهداری نماییم.» در این میان می‌دیدم جوانی كم سنّ، در پهلوی ابوالفضل(ع) نشسته و مثل خورشید☀️ می‌درخشد كه طاقت دیدار نورانيّت او را نداریم. بسیار جلالت و بزرگواری از او تراوش می‌نماید و ابوالفضل(ع) نسبت به او با تأدّب و فروتنی، گاهی سخن می‌گوید.🌸 معلوم بود كه در نظر بزرگوارش، مهمّ است. از هادی پرسیدم، گفت: نمی دانم، ولی آن صاحب صوت خوش كه تلاوت سوره «هَلْ اَتی» می‌نمود، گویا همین باشد. از دیگری كه از ما جلوتر بود، پرسیدم، گفت: گویا، علی اصغر، حجّت كبرای حسینی است. دلیل بر این، آن خطّ سرخی كه مثل طوق در زیر گلوی انورش دیده می‌شود كه آن گلوی مبارک را زینت دیگری داده است.🍃🌸 گفتم: خیلی سزاوار و لازم است رجعت ما برای انتقام، ای كاش كه ما را رجعت دهند. ابوالفضل (علیه السلام) ملتفت گفتگوی سرّی ما شده، فرمود: «ان شاءاللَّه به زودی خواهد شد.» «وَاُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَریبٌ؛ و نعمت دیگری كه آن را دوست دارید به شما می‌بخشد و آن یاری خداوند و پیروزی نزدیك است. / سوره صفّ،13» و من یقین نمودم كه جوان، عليّ بن الحسین (علی اصغر) است. 😢😍 در جلال و جمال او مبهوت بودم و مرا به قدری مجذوب نمود كه توانایی در من نماند كه از او نظر بردارم. تُند نظرنمودن به بزرگان، شاید خلاف ادب باشد و با آنكه جلال و بزرگواری او، «دورباش» و «كورباش» می‌نمود، جلالش می‌راند و جمالش می‌خواند. در بین این دو محظور متضادّ واقع شدم.😟 بدنم به شدّت می‌لرزید، كه خودداری نمی‌توانستم نمود. توجّه به من فرمود، گویا حال مرا دریافت. خلعتی فرستاد. به دوش من انداختند و من كه این مرحمت را دیدم كه عشق و علاقه مرا نسبت به خودش توجّه نموده و لذا زمین را بوسیدم و قلبم از آن اضطراب تسكین یافت كه محبّت طرفینی (دو جانبه) است و بی‌دردسر شد.
👌هادی گفت: بیا برویم به منزل خود استراحتی بنماییم و یا اینكه در میان این باغات، سیاحتی كرده باشیم. تذكره كه امضاء شده، خلعت هم كه گرفتی.☺️ با خود گفتم: این بیچاره از سببی كه طَورِ او ورای طَورِ عقل است، خبر ندارد و نمی‌داند كه من چنان علاقمند به این مجلس و اهل آن هستم كه توانایی جدایی ندارم.🙁 گفتم: «هادی! در این مجلس، من زبان سخن ندارم. بپرس این خلعت را چرا به من داد و حال آن‌كه من خود را قابل نمی‌دانم كه نظری به من كند، تا چه رسد به این موهبت عُظمی!»😰 هادی این عرض حال را به وكالت از من اظهار داشت. فرمودند: «وقتی در منبر پس از عنوان آیه 🌟«یا اَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ* قُمْ فَأَنْذِرْ؛ ای جامه خواب به خود پیچیده! برخیز و انذار كن. /سوره مدّثّر،1و2» بیان شأن نزول او را بر من تطبیق نمود، در حالی كه پدرم تنها در میدان كربلا صدای «هل من ناصر؛ آیا یاری كننده ای هست؟» بلند نمود و من در میان خیمه گریان شدم، این تطبیق مرا خشنود نمود؛☺️👌 بلكه پیغمبر خدا نیز خوشش آمد. برای این، آن خلعت را دادم و این ولو در خور او نیست، ولی در خور این عالَم هست. 👌 چه آنچه در این عالَم از حُسن و بها و زیبایی است، رقیق‌شده‌ی آن حقیقت و سایه‌ی آن شاخه گُل است. و از این جهت برزخ است و چنانچه به موطن اصلی و آن حقایق صِرف و کامل رسید، چیزهایی به او خواهد رسید که «مَا لاَ عَيْنٌ رَأَتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ؛ نعمت‌هایی كه نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب بشری خطور كرده است.»😍 😕ناگهان برخاستند و بر اسب‌های خود سوار شدند و اسبها پرواز نموده، از این شهر بیرون رفته و به مقام شامخ خود رهسپار شدند. 😢 من دست هادی را گرفته، با حسرت تمام رو به منزل آمدیم و هرچه نظر كردیم، آن نمایشی كه اوّل داشتند دیگر نداشتند و آن دلبستگی به آنها از هم گسیخته گردید.