فردا برای من و عدهای روز مهمیست
اگر میشود دعایمان کنید،
مسیر زندگیمان از این به بعد
تغییراتی خواهد داشت،
مسئولیت، تکلیف، تعهد، و..
دعایمان کنید خلاصه، بسیار..
حقیقتا محتاجش هستم
از چند دقیقه پیش که خبر را خواندهام همینطور مبهوت به دیوار رو به رو نگاه میکنم و با خود میگویم که: او دیگر حالا در اسارت تن و پیکر ضعیف آدمی نیست، و بماند صدایی در سرم میگوید چه بسا قبلتر هم نبوده.
اسماعیل هنیه را یک مدت کوتاهیست که به جدیت میشناختم، برنامه حضورش در بیت رهبری را دنبال میکردم، یادم هست آن روزی که خبر شهادت نوههایش را گذاشتند، تسلای خاطرم این بود که خودش را ببین، گویی کوه ایمان جلویت راست شده، خودش هنوز زندهست. الان هم البته همین را میگویم، علاوه بر زندهی "ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا.."، عقیدهی او نیز زندهست، اصلا شاید یکی از معنای آیه همین باشد، مفسر نیستم که بدانم. در هر حال، در هر لحظه از تاریخ شمری روی سینهی حسینی نشسته و عدهای با جان و مال در خدمت حسین اند و عدهای به طمع جاه و مال بر پیکرش اسب میتازند و هل هله میکنند. پیرمردان قربت الی الله عصا بر پیکر حسین میکوبند و زنان آزادهی نصرانی به میان میدان با چند ده مرد جنگی نبرد تن به تن میکنند، چه داستان آشناییست، همان حکام عرب و جوانان بیدار شدهی اروپایی.
اذا غاب سید
قام سید..
هر گاه مردی بزرگ غایب شود
مرد بزرگ دیگری برمیخیزد..
- شهید اسماعیل هنیه..
بعضی از امتحانها حقیقتا در یک سطح دیگری پدر درار است، یک جور جگرسوزتر و میخ به چشم کنتری.
آدم میماند شکر کند، استغفار کند..
بگوید بس است، در رحمتی که بواسطه این آزمون الهی باز شده را میبندد، هیچ نگوید، خودش خرد میشود، البته که آدم خرد نمیشود، جا میافتد..