حیـّان🇵🇸
- موکب بهبهان، بخش دوم.
در رابطه با این عکس؛
یک نکته:
یادم میآید آن زمانی که داشتیم تصمیم میگرفتیم در ابتدا ادامه سیرمان را در حوزه پیش ببریم یا دانشگاه، استادمان یک جملهای گفتند که الان دقیقا متوجه صحبتشان شدم. بحث سر تاثیرگذاری و اینها، من معتقد بودم اگر فرد در قالبی غیر از قالب یک حوزوی به یک سری مسائلی بپردازد، اثرگذاری آن روی قشر خاکستری _که اصل کارند_ صد مرتبه بیشتر است و بحث حول محور همینها بود؛ که این گفته شد که اگر در فضای علمی بگویند یک کارگروه طلبه عهدهدار فرضا مجموعه ایکس است، اعتبار آن مجموعه و انتظاری که ازش میرود به طبع بیشتر از این است که همان مجموعه دست یک کارگروه دانشجو باشد.
البته این یک تکه صحبت توضیح و تفسیر بسیار دارد، صحبت از کفایت یا بیکفایتی نبود، خیلی پس و پیش داشت؛ فقط همین که من این مسئله را به عینه اینجا دیدم، تفاوت کار روتین جامعه و کاری که یک تیم فکری پشتش است.
حیـّان🇵🇸
- برو ای گدای مسکین، در خانهی علی زن..
شاید مادرمان زهرا سلام الله علیها
در را گشود..
میشد این تکه متن را شعرش کرد و نوشت،
اما این سادگی..
از وقتی عکس را فرستادم همین
توی ذهنم پر میخورد،
که شاید مادرت فاطمه در را گشود،
شاید این مقدمهی دیدارست..
حیـّان🇵🇸
میشد این تکه متن را شعرش کرد و نوشت، اما این سادگی.. از وقتی عکس را فرستادم همین توی ذهنم پر میخو
enc_16413967819156913919382.mp3
3.49M
- از تکهی ترکیاش هیچ حالیام نمیشود،
اما انقدر گوشش دادم که تقریبا دیگر از برم، این مداحی همیشه قلبم را نوازش میکند..
چه برانی، چه بخوانی
چه به اوجم برسانی ،
چه به خاكم بكشانی !
نه من آنم كه برَنجم
نه تو آنی كه برانی . .
دو سال پیش در پیاده روی اربعین، دائم چشمم به ماه کامل بود؛ انگار عباس [ع] در آسمان میدرخشید..
حیـّان🇵🇸
دو سال پیش در پیاده روی اربعین، دائم چشمم به ماه کامل بود؛ انگار عباس [ع] در آسمان میدرخشید..
امسال خیلی به دنبالش گشتم، در آن زمانی که ما راه میرفتیم ماه به این کمال نرسیده بود؛ این بار عباس [ع] همراه بود، اما همصحبت..
او مرا به دیگری رساند و دیگری..