بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س.
#آفــتــاب_در_حجــــــاب
قسمت #هفتم
به او #حمله_ور شود و خونش را بر زمین بریزد:
_✨مردم ! خداوند تعالى که خود #آفریننده دنیاست ، آن را خانه #نابودى و زوال قرار داده است . #کار این خانه این است که حال دل بستگان به خویش را #دگرگون مى کند. #فریب_خورده کسى است که فریب او را بخورد و بخت برگشته کسى است که در دام #فتنه هاى او بیفتد.مردم ! دنیا شما را نفریبد، هر که به دنیا #تکیه کند، دنیا زیر پایش امیدش را خالى مى کند و هر که طمع به دنیا ببندد، دنیا ناکامش مى سازد.
من اکنون شما را در کارى هم پیمان مى بینم که باعث برانگیختن #خشم_خدا شده. خداى کریم از شما روى گردادنده و عذاب خویش را بر شما حلال کرده.
مردم ! خداى ما #خوب خدایى است و شما بد #بندگانى هستید.
به محمد پیامبر ایمان #آوردید و طاعتش را گردن نهادید و سپس به فرزندان او #هجوم آوردید و کمر به #قتل عترت او بستید.... اکنون این #شیطان است که بر شما مسلط شده و #عظمت حضور خدا را در دلهایتان به غیبت کشانده . پس #ننگ بر شما و
مقصد و مقصود شما..... ما از آن خداییم و به سوى او باز مى گردیم اما پیش روى ما قومى است که از پس ایمان ، به #کفر رسیده است. و قومى که #غرقه ستم است هماره از ساحل لطف و رحمت خدا دور باد...
امید نه،...
که آرزو دارى این امت برگشته از امام ، این قبیله پشت کرده به رائد،
این قوم روبرتافته از قائد با این کلام
تکان دهنده و سخنان هشیارکننده ، ناگهان #به_خودبیاید، آب رفته را به جوى بازگرداند و #حرمت شکسته را ترمیم کند.
اما #پاسخ ، فقط صداى #شیهه_اسبانى است که سم بر زمین مى کوبند و بى تابى سوارانشان را براى هجوم تشدید مى کنند.
دوست دارى #حجاب از #گوشهایشان بردارى و صداى ضجه سنگ و خاك و کلوخ را به آنها بشنوانى و بفهمانى که از سنگ
و خاك و کلوخ کمترند آنها که چشم بر تابش آفتاب حقیقت مى بندند.
دوست دارى پرده از #چشمهایشان بردارى و ملائک را نشانشان دهى که چگونه صف در صف ، گرداگرد امام حلقه زده اند و اشک چشمهایشان شبنم آسا بر گلبرگ بالهایشان نشسته و گریه هایشان خاك پاى امام را تر کرده است.
🕊فرشتگانى که ضجه مى زنند:
اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء(1)
و امام با تکیه بر دستهاى خدا، در گوششان زمزمه مى کند:...
اثری از ✍سیدمهدی شجاعی
__________________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س.
#آفــتــاب_در_حجــــــاب
قسمت #سی_ویک
فاطمه را در آغوش مى فشرد...
بر سر روى و سینه اش مى کشد و چشم و گونه و لبهایش را غرق بوسه مى کند.
و تو انتقال #آرامش را به وجود فاطمه ، احساس مى کنى ،
طماءنینه و سکینه را به روشنى در چشمهاى او مى بینى و ضربان
تسلیم و توکل و تفویض را از قلب او مى شنوى...
حالا فاطمه مى داند که نباید بیش از این پدر را معطل کند...
و آغوش استقبال خدا را گشاده نگه دارد. و حسین مى داند که...
فاطمه مى ماند.
شهادت را مى بیند و تاب مى آورد.
فاطمه بر مى خیزد و حسین نیز،...
اما تو فرو مى نشینى .
حسین مى ایستد اما تو فرو مى شکنى ، حسین بر مى نشیند اما تو فرو مى ریزى.
مى دانى که در پى این رفتن ، بازگشتى نیست...
و مى دانى که قصه وصال به سر رسیده است...
و فصل #هجران سر رسیده...
است..
و احساس مى کنى که به دستهاى حسین از فاطمه کوچک ، نیازمندترى...
و احساس مى کنى که بى ره توشه بوسه
اى نمى توانى بار بازماندگان را به منزل برسانى.
و ناگهان...
به یاد #وصیت_مادرت مى افتى ؛
#بوسه اى از #گلوى_حسین آنگاه که عزم را به رفتن بى بازگشت جزم مى کند.
چه مهربانى غریبى داشتى مادر!
که در وصیت خود هم ، نیاز حیاتى مرا لحاظ کردى.
برخیز و حسین را صدا بزن!
با این شتابى که او پیش مى راند، دمى دیگر، صداى تو، به گرد گامهایش هم نمى رسد.
دمى دیگر او تن خود را به دست نیزه ها مى سپارد...
و صداى تو در چکاچک شمشیرها گم مى شود...
اما #باصلابتى که او پیش مى رود، رکاب #مردانه اى که او مى زند،...
بعید... نه ،
محال است خواهش خواهرانه تو بتواند عنان رفتنش را به #سستى بکشاند. اینهمه تلاش کرده است...
براى کندن و پیوستن ،
چگونه تن مى دهد به دوباره نشستن ؟!
پس چه باید کرد؟
زمان دارد به سرعت گامهاى اسب مى گذرد...
و تو چون زمین ایستاده اى ، اگر چه دارى از سر استیصال ، به دور خودت مى چرخى.
یا به زمان بگو که بایستد یا تو راه بیفت.
اما چگونه ؟
اسم رمز!
نام #مادرتان_زهرا!
تنها کلامى که مى تواند او را بایستاند و تو را به آرزویت برساند:
مهلا مهلا!
یابن الزهرا! قدرى درنگ ...
مهلتى اى فرزند زهرا!
ایستاد!
چه سر غریبى نهفته است در این نام زهرا!
حالا کافیست که چون تیر از چله کمان رها شوى و پیش پایش فرود بیایى:
بچه ها؟
بسپارشان به امان خدا.
احترام حضور توست یا #حرمت نام زهرا که حسین را از اسب پیاده کرده است و بوسه گاه تو را دست یافتنى تر.
نه فرصت است...
و نه نیاز به توضیح واضحات...
که حسین ، هم وصیت مادر را مى داندد و هم نیاز تو را مى فهمد.
فقط وقتى سیراب ، لب از گلوى حسین بر مى دارى ،
عمیق تر نفس مى کشى و مى گویى :
_✨جانم فداى تو مادر!
و کسى چه مى داند که مخاطب این ((مادر)) فاطمه اى است که این بهانه را براى تو تدارك دیده است...
یا حسینى است که تو اکنون او را نه برادر که پسر مى بینى
و هزار بار از جان عزیزتر....
یا هر دو!؟
تو همچنان و هنوز در خلسه این بوسه اى که صداى زخم خورده حسین را از میانه میدان مى شنوى...
خوبى رمز ((لا حول و لا قوة الا باالله )) به همین است .
تو مى توانى از لحن و آهنگ کلام حسین ، در بیان این رمز، حال و موقعیت او را دریابى.
با شنیدن آهنگ کلام حسین مى توانى ببینى...
اثری از ✍سیدمهدی شجاعی
__________________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س.
#آفــتــاب_در_حجــــــاب
قسمت #چهل_وهشت
... که ناگهان #جبرئیل فرود آمد و گفت: (اى محمد! خداوند تبارك و تعالى از احساس تو آگاه گشت و شادمانى تو را از داشتن چنین برادر و دختر و فرزندانى دریافت و خواست که این #نعمت را بر تو #کمال ببخشد و این #عطیه را گواراى وجودت گرداند...
پس #مقرر_ساخت که ایشان و فرزندان ایشان و دوستان و شیعیان ایشان، با تو در #بهشت_جاویدان بمانند و هرگز میان تو و آنان #فاصله نیفتد.
هر چقدر تو #گرامى هستى ، آنان گرامى شوند و هر #نعمت که تو را نصیب مى شود، آنان را نیز بهره باشد آنقدر که تو #خشنود شوى و از #مقام_خشنودى رضایت هم #فراتر روى.
#اما_درعوض ، در این دنیا #مصیبت بسیار مى کشند و #سختى فراوان مى بینند، به دست #مردمى که #خود_را #مسلمان ، مى نامند و از #امت_تو مى شمارند، در حالیکه #خدا و #تو از آنها #بیزارید. آنان کمر به ایذاء عزیزان تو مى بندند و هر کدام را #در_نقطه_اى به قتل مى رسانند آنچنانکه #قتلگاه و #قبورشان از هم #فاصله مى گیرد و #پراکنده مى شود. #خداوند #تقدیر را براى آنان چنین رقم زده است و براى تو درباره آنان. پس خداوند متعال را به خاطر تقدیرى چنین سپاس گو به این #قضاى او #راضى باش.)من خداوند را #سپاس گفتم و به این #تقدیرى چنین #رضایت دادم.سپس #جبرئیل گفت : (اى محمد! #برادرت پس از تو #مقهور و #مغلوب_امت خواهد شد و از دست دشمنان تو #رنجها خواهدکشید و مصیبتها خواهد دید تا آنکه به #قتل خواهد رسید.قاتل او #بدترین و #شقى_ترین موجود روى زمین است همانند کشنده #ناقه_صالح در شهرى که به آن هجرت خواهد کرد یعنى #کوفه و آن شهر، #مرکز شیعیان او و شیعیان فرزندان اوست. و اما این فرزند تو و با دست اشاره کرد به #حسین با #جمعى_از_فرزندان و #اهلبیت و برگزیدگان امت تو به شهادت خواهد رسید در کنار #نهرفرات و در سرزمینى که #کربلا خوانده مى شود به خاطر #کثرت_اندوه_وبلا که از سوى دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو در مى رسد در روزى که غم آن #جاودانه است و حسرت آن ماندگار. #کربلا، #پاکترین و #محترمترین بارگاه روى #زمین است و قطعه اى است از قطعات #بهشت.
و آنگاه که فرزند تو و یاورانش به شهادت مى رسند و سپاه #کفر و #ملعنت ، محاصره شان مى کنند،... زمین به لرزه در مى آید و کوههابه اضطراب و تزلزل مى افتد و دریاها خشمگین و متلاطم مى شود و اهل آسمانها، آشفته وپریشان مى شوند و اینهمه از سر خشم به دشمنان توست... یا محمد! و دشمنان فرزندان تو و عظمت حرمتى که از خاندان تو شکسته شده است و شر هولناکى که به فرزندان عترت تو رسیده است.و در آن زمان هیچ موجودى نیست که داوطلب حمایت از فرزندان تو نمى شود و از خدا براى یارى حجت خدا پس از تو، رخصت نمى طلبد.
ناگهان نداى وحى خداوند در آسمانها و زمین و کوهها و دریاها طنین مى افکند که :
''این منم #خداوند فرمانرواى قدرتمند!
کسى که هیچ #گریزنده_اى از حیطه #اقتدارش بیرون نیست و هیچ #طغیانگرى او را به عجز نمى آورد. و من #قادرترینم در امر یارى و انتقام. #سوگند به #عزت و #جلالم که قاتلان فرزند پیامبرم را و #ستمکاران به عترت رسولم را چنان عذاب کنم که هیچ کس را در عالم چنین عذاب نکرده باشم . آنان که #حرمت و #پیمان پیامبر را شکستند، #عترت او را کشتند و به خاندان او ستم کردن...''
تمام آسمان و زمین با شنیدن این کلام خداوند، ضجه مى زنند...
اثری از ✍سیدمهدی شجاعی
__________________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh