🔅 #پیامبر خدا صلى الله عليه وآله:
✍️ لَو أنّ السَّماواتِ و الأرضَ كانَتا رَتقا على عَبدٍ ثُمّ اتَّقَى اللّهَ، لَجَعَلَ اللّهُ لَهُ مِنهُما فَرَجا و مَخرَجا
🔴 اگر آسمانها و زمين در برابر بندهاى سر به هم آورند و آن بنده تقواى خدا پيشه كند، حتماً خداوند از ميان آن دو، شكاف و راه خروجى برايش قرار خواهد داد.
📚 بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ۲۸۵
#حدیث_روز
کانال ظهور نزدیک است۳۱۳ 👇
@zohornazdikast313
ای بانی اشک و روضه های سقا
ای فــاطمه ی دوّم بیــت مــولا
از دامن تو روح ادب را آموخت
آن تشنه ی بی دست کنار دریا
🏴سالروز وفات حضرت ام البنین(س) مادر قمر بنی هاشم(ع) را به همه شیعیان تسلیت میگوییم
✅کانال امام رضا علیه السلام
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
https://eitaa.com/joinchat/1427439616C0616941d62
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
ماه ، می گویند پشت ابر پنهان می شود
ماهت ای بانو شبی بر نیزه تابان می شود
مادر سقا ! اگر باران نمی بارد چه باک
آب درس اول ما در دبستان می شود
دامنت عباس پرور شد تعجب هم نداشت
مور هم باشد کنار تو سلیمان می شود
در عرب را که نمی دانم ولی ام البنین!
هرچه ایرانی است با عباس سلمان می شود
می کند فرزندت ای بانو مگر پیغمبری
ارمنی هم روز تاسوعا مسلمان می شود
خانه ی عباس تو دارالشفای دردهاست
درد بی درمان هم اینجا زود درمان می شود
پیرهن ها خونی اند و یوسفانت رفته اند
این گلستانی که دیدم بیت الاحزان می شود
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
هر شب رکابِ چشمهایش را نگین میشد
با برکهی او ماه، وقتی همنشین میشد
میخواست، خدمتکارِ اولادِ علی باشد
«امالبنین» میخواست؛ «امالمؤمنین» میشد !
از فضلِ مادر بود، شد عباس «ابوفاضل»
باید خدای فضل اباالفضل آفرین میشد
هر قطرهی اشکش که روی خاک، میافتاد
انگار، یک فرزندِ او نقشِ زمین میشد
از سنگها هم اشک میجوشید، با آهش
در روضههایش دشمنش روضهنشین میشد
هر وقت، چشمِ اشکبارش چشمهای میدید
آب از خجالت آب میشد؛ شرمگین میشد
گفتند، سقایت بلاگردانِ اصغر شد
گفت آه عباسم؛ ولی باید همین میشد !
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
رسید قافلهء عشق از سفر منزل
کبود چشم و تنِ سرورانِ آن محمل
امیر رفته چرا چون اسیر می آید
شکسته بال و پر و بی منیر می آید
از آن شکوه و صلابت فقط همین مانده
رکاب رفته و تنها کمی نگین مانده
به انتظار عزیزان ببین که ام بنین
نشانده عرش را به روی فرش زمین
بشیر بانیِ این شد که پیش تر برود
و از فراق شهیدان کمی خبر بدهد
به نزد ام بنین رفته و رعایت کرد
ز روز حادثه او اندکی روایت کرد
که بود واقعه را یکه تاز عباست
ز معرفت چه بگویم و باز عباست
شبی که سوز غریبی و ساز واهمه بود
مدافعِ حرمِ بچه های فاطمه(س) بود
در آن زمان که عدو وعدهء امان میداد
اگر نبود حسین(ع) او ز غصه جان میداد
چو مادر پسران طعنهء امان بشنید
خروش آمد و غیرت در او زبانه کشید
به من بگو حسین(ع) کو عزیزِ فاطمه(س) کو
سخن خلاصه کن و از امیر قافله گو
بشیر لب ز لب خود گشود و غوغا کرد
شکسته بغض گلو، سفرهء دلش وا کرد
حسینِ فاطمه را تشنه کام پژمردند
یتیمِ قافله را بیشمار آزردند
در آن زمان که زمین سیراز آبِ جاری بود
به تشنه کامیِ اصغر سه شعبه یاری بود
نبود غیرتی از دودمانِ این اسلام
که قبل ذبح عظیمش دهند جرعه به کام
سخن بریده بریده نواست واویلا
دو دوست بر کمر و هم صداست با زهرا
گذشت چندی و خاتون کاروان آمد
چه بی جهاز و چرا اینچنین عیان آمد؟
چه پرجوانه سفر کرد و پیر آمده است
چرا تبارِ علی(ع) چون اسیر آمده است
چو چشم زینب کبری به مادرش افتاد
به یاد غربت چشم برادرش افتاد
امان ز سینهء پر درد زینب کبری
امان ز بی کسیِ او غروب عاشورا
فغان و شیون و زاری دوباره شعله کشید
که باز حجب و حیا را به چشم فاطمه دید
کشید ناله بیا امِ بی بنین گشتی
هنوز روضه نخواندم که اینچنین گشتی
کجاست تا که بگیرد رکاب عباست
کجاست تا که نمیرد رباب عباست
گرفت مشک،کجا رفت،پس کجا مانده؟
کنون که کنج خرابه رقیه جا مانده
ببین که عزت ما رفت همرهِ عباس
جلال و حشمتِ ما رفت همرهِ عباس
بیا بیا که از او نزد تو گله دارم
نگفت خواهر و من هم از او طلبکارم
نه من،فرات هم از او طلبکار است
ز حصرت لب او موج آب تبدار است
دگر بس است خسته شدم جان من رسیده به لب
ادب نکن بغلم کن به من بگو زینب
🔸شاعر:
#محمد_رضا_افشان
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
آری کنیز زهرا،پروردگار عشق است
اُمُ الوفای دوران،آموزگار عشق است
خورشید،پیشِ چشمش،اُمّید سایه بانش
چیزی نخواهد از دل،وقتی کنار عشق است
مهر وادب اَساسش،اخلاص توشه اش بود
دُختِ بنی کَلابی،غرق بهارِ عشق است
با جان ودل رسیده،در این مسیر روشن
زیرا که جانسپاری،اَرج و عیار عشق است
فرمود با پسرها،ذُخرُالحسین هستید
جان را به کف بگیرید،این کارزارِ عشق است
فریاد زد پس از آن،با این که بی بنینم
چیزی جز این نفس نیست،جانم نثارِ عشق است
هرجا شنیدگفتند،عباس تشنه لب بود؛
میگفت پس حسینم؟این از وقارِ عشق است
🔸شاعر:
#محمد_حسن_جنتی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
ای علمدارِ نجابت ! الدخیل امُّ البنین
جلوه ی حُجب و اصالت ! الدخیل امُّ البنین
السَّلام ای فاطمه بنتِ حزام ! امُّ الوَفا !
مظهر ایثار و عزت ! الدخیل امُّ البنین
روشنای خانه و سنگ صبورِ حیدری
تاجدارِ استقامت ! الدخیل امُّ البنین
زندگیِ ما فدای همسر و اولاد تو
همدمِ نورِ امامت ! الدخیل امُّ البنین
دامنَت شد مهدِ سقای غیورِ کربلا
مادرِ دریای غیرت ! الدخیل امُّ البنین
چادرت را می تکانی روزیِ ما می رسد
من به تو دارم ارادت ! الدخیل امُّ البنین
دردمندم دردمندم درد من را کن دوا ...
مادرِ اَبوابِ حاجت ! الدخیل امُّ البنین
چشم "خورشید" است گریان در غم و در سوگ تو
کن به چشمم یک عنایت ! الدخیل امُّ البنین
🔸شاعر:
#علی_ساعتچی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
@shere_aeini
تمام عمر من و آستانِ اُمِبنین
که در تمامیِ عمریم میهمانِ اُمِبنین
"هزار دشمنم اَر میکنند قصدِ هلاک"
چه غم مرا که منم در امانِ اُمِبنین
اگر هزار گره باشدم خیالی نیست
فقط همین که بگویم به جانِ اُمِبنین
بقیع و خاکِ بقیع سرمههای مادرهاست
همان غبار که دارد نشان اُمِبنین
دعای فاطمه با فاطمه اجابت شد
که گشت خانهی او آشیان اُمِبنین
چه برکتی است سرِ سفرهاش نمیدانم
علی شد از همه دنیا از آن اُمِبنین
نشسته پنج امامم کنار سفرهی او
و خوردهاند همه آب و نانِ اُمِبنین
بزرگ ، دُختِ قبیله ، کنیزِ زینب شد
همینکه گشت علی میزبان اُمِبنین
رسید و خانهی زهرا دوباره مادر دید
حسین دید به سر سایبان اُمِبنین
رسید و گیسوی کلثوم شانه شد با هر....
نوازش نَفَسِ مهربانِ اُمِبنین
گرفته است به دامن چهار جانش را
هزار شُکر که آمد به خانه اُمِبنین
ولی چه حیف که غم آمد و زمانه نوشت
جگر خراش بود داستان اُمِبنین
میان قافله خورشید و ماهِ او رفتند
به راه ماند ولی دیدگان اُمِبنین
بشیر آمد و پیغام بی کسی آورد
خراب شد بخدا خانمان اُمِبنین
برای چار جوانش نگفت اما گفت :
بگو حسین کجا هست؟ جانِ اُمِبنین
همینکه دید شده بی حسین اُفتاد و
به روی خاک نشست آسمانِ اُمِبنین
مدینه گفت که اُمالبنین نمیشد پیر
گرفت نالهی زینب توانِ اُمِبنین
نه گاهواره رسید و نه کودک و نه رُباب
ولی رسید بجایش خزان اُمِبنین
خمید و خاکِ دوعالم به رویِ معجر ریخت
عصا گرفت و سیه شد جهانِ اُمِبنین
سکینه خورد زمین وقتِ دادِ زینب شد
میان روضهی اَبرو کمانِ اُمِبنین
* * *
عروسِ سوختهی فاطمه رسید از راه
رُباب شد پس از آن روضهخوانِ اُمِبنین
مدینه دید که بیبی چقدر روضه گرفت
چقدر روضه شنید از زبانِ اُمِبنین :
حسین دست غریبی به روی زانو زد
برای جرعهی آبی به حرمله رو زد...
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini