eitaa logo
حضرت رقیه
28 دنبال‌کننده
1هزار عکس
754 ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹️ ۷ یادآوری حاج قاسم به آمریکا 🆔@kamalibasirat
🔴رهبرانقلاب: حادثه 19 دی سبب ایجاد سلسله اتفاقاتی شد که نتیجه آن پیروزی انقلاب بود حضرت آیت الله خامنه ای: ▫️حادثه 19 دی ماه نشان دهنده عمق اعتقاد دینی مردم است. ▫️حادثه 19 دی قم با مرجعیت و مسائل دینی مرتبط است.
📹 رهبر معظم انقلاب در ارتباط تصویری با مردم قم: 🔻نباید غبار فراموشی بر حوادث بزرگ تاریخی مانند حادثه ۱۹ دی بنشیند.
‏آرزو دارم که حکومت اسلامی تشکیل بشود و آن زمان بزرگترین افتخارم این است که رفتگر خیابان‌هایش باشم. شهید سید مجتبی ‎ شهادت ۲۷ دی ماه ۱۳۳۴ تیرباران - بدست رژیم پهلوی غیرت دینی شهید نوابم آرزوست...
🔸پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. ♦️برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠علاج روح💠 💎عجیب این است که اگر ما یک روز سردرد شویم، دنبال طبیبی می گردیم و حتما طبق دستورش عمل می کنیم. 👌اما عمری بر ما گذ‌شته، سر تا پای وجودمان پر از مرض روحی است. ❗️نه بیمارستانی هست نه خودمان به فکر علاج هستیم!!! 👈و حال اینکه این روح تا ابد باید باشد و سالم هم باید باشد. بدن اگر سالم نبود بالاخره می میرد. ❗️هيچ به فکر نیستیم❗️ 📚حضرت آیت الله سیدحسن ابطحی رحمة الله علیه
🌸بر آیت عصمت و نجابت صلوات 🌸 🌸بر دختر سرور رسالت صلوات 🌸 🌸بر فاطمه همسر علی ٬ فخر بشر  برمادر حجت و امامت صلوات🌸   🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
💕💕💕💕 پیامبراعظم(ص): زن اگرخوب شوهرداری وخانه داری کند، نگذاردمحیط پاک خانه باغبارکدورت آلوده شود، اجروپاداش وفضیلت وتوفیقش معادل است باهمه آن کارهاکه مردان انجام می دهند. 💕💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امُ الڪرمے؛ام الحسنے من دوست دارم اونم علنے... سلام الله علیها 🌸⃟🕊🍁჻ᭂ࿐✰
مداحی_آنلاین_گلی_که_زیباست_گل_یاسه.mp3
4.01M
🌸 (س) 💐گلی که زیباست گل یاسه 💐گل گل گلهاست گل یاسه 🎤 🌸⃟🕊🍁჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به تمام مادران ایران زمین ای همه هستی ام دوست دارم ❤️ 🌸⃟🕊🍁჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 ✨‏من پولدار ترین آدمای این شهرو دیدم که یه ماشین معمولی سوار میشن. ✨عاشق ترین آدما رو دیدم که حتی یه استوری هم از عشقشون نمیذارن. ✨خَیّرِ ترین آدما رو دیدم که اصلا هیچکس نمیشناستشون. ✨با کلاس ترین آدما رو دیدم که یه گوشی معمولی داشتن. ✨با معرفت ترین آدما رو دیدم که هیچوقت دم از رفاقت و معرفت نمیزدن. خلاصه گول ظاهر زندگی آدما رو نخورید، چیزای واقعی هیچوقت نمایشی نیستن...
‹🧡 ⃟←••| چادرت‌رابرسرت‌بیانداز بیرون‌بیابگذارکوچہ‌وخیابان زیرگامهای‌نجیب‌تواحساس‌غرورکنند بگذارببیندبرگهاۍدرخت‌بی‌عفتی چگونھ‌زیرپایت‌خش‌خش‌میکند🌱'! 🌸⃟🕊🍁჻ᭂ࿐✰ @estoory_mazhabi
💗شهید؛ شفیعی است که در آخرت به درد آدم میخورد 🔻رهبرانقلاب: همین الان هم کسانی که در دنیا هستند، بعضی‌ها که با شهدا اُنس بیشتری دارند، در زندگی متوسّل به شهدا میشوند و شهدا جواب میدهند. 🔹در این شرحِ­‌حال­هایی که ما میخوانیم از خانواده‌ی شهدا، ازاین­‌قبیل زیاد هست که همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید دچار یک مشکلی میشوند، به شهید متوسّل میشوند؛ میگویند «تو که دستت باز است، تو که میتوانی، کمکمان کن»، و او کمک میکند. در برزخ هم همین‌جور است. 🔹شماها میروید دیگر؛ شماها هم که ماندنی نیستید؛ من و شما همه رفتنی هستیم؛ ما هم همین عالم برزخ را، همین دالان را، همین وادی را در پیش داریم، به آنجا خواهیم رسید. 🔺وقتی‌که رفتید، آنجا گرفتاری‌ها زیاد است؛ اگر انسان آنجا بتواند شفیعی داشته باشد که این به درد آدم بخورد، خیلی قیمت دارد. این شهید، شفیع شماها است. ۹۶/۰۳/۲۸ 🌷شادی روح مطهر شهدا 🌷
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه و پندآموز ✍مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند. هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند. ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن. روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد . پس این نصیب توست ... صدقه را بنگر که چه چیزیست!! صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعہ بہ جمعہ میرود امّا هنوز من کُنجِ اتاق کودکے اَم گرمِ بازیَم... •💙☁️ 🌸⃟🕊🍁჻ᭂ࿐✰
اللهم الرزقنا شهادت🌺 〖بزࢪگےمیگفت:↓ تڪیھ ڪن‌به‌شهدا شهداءتڪیہ شان‌خداست.. اصلا‌ڪنارگل بنشینےبوۍگل‌میگیࢪۍ.. پس‌گلستان‌ڪن‌.. زندگیت‌ࢪا‌با‌یادشهدا..•.〗🥀 ‌- با‌شهداءتا‌بہ قیامت‌ان‌شاءاللھ🖤
خیلے‌از‌گناه‌ها‌و‌اشتباهاتت‌مال‌زمانیه‌که‌ حال‌روحی‌و‌معنویت‌خوب‌نیست! باید‌سعی‌کنے‌ارتباطت‌رو‌با‌خدا‌قوی‌کنے با‌وضو‌باش،ذکر‌بگو،روزه‌بگیر نماز‌اول‌وقت‌بخون،قرآن‌بخون‌و... همونطور‌که‌ترک‌گناه‌حال‌خوب‌میاره حال‌خوب‌هم‌ترک‌گناه‌میاره! این‌یه‌‌رابطه‌ست،مراقبش‌باش..🙂✌️
5812748007.pdf
1.04M
📝| به مناسبت دهه فجر۱۴۰۰ ✅ با عنوان "روایت انقلاب یک ملت"
5812747114.pdf
359K
📝 | محورهای سخنواره جهاد تبیین در بهمن ماه
❄️ 🖼 (۲) | خیانت بزرگ‼️ 🍃🌹🍃 ✅ نیم نگاهی به وابستگی اقتصادی رژیم پهلوی در کلام امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) | | 🆔 splus.ir/meyar.pb 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb ❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️ 🎥 | خَبطِ بزرگ 🍃🌹🍃 ❌ راه‌ آهن شمال به جنوب چگونه بزرگترین قحطی ایران را در عصر پهلوی رقم زد؟ | | 🆔 splus.ir/meyar.pb 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb ❄️