23. «(از کسانى مباش که پیوسته) به (کارهاى) مردم خرده مى گیرد; اما از کارهاى خود با مسامحه و مجامله مى گذرد»; (فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ).
به بیان بعضى از بزرگان اخلاق اگر خارى به پاى دیگران رود آن را مى بینند; اما اگر شاخه درختى در چشمشان فرو رود نمى بینند و این تناقض و تضاد نیز از آثار حب ذات است.
خلاصه این که کوچک ترین عیوب دیگران را مى بیند اما از بزرگ ترین عیب خود با مسامحه مى گذرد حتى در آنچه متعلق به دیگرى است خرده مى گیرد; مثلاً اگر از فرزند دیگرى کار کوچک خلاف اخلاقى سر بزند گاه او را فاسد الاخلاق و بى بند و بار مى شمرد در حالى که اگر از فرزند خودش کارهاى خلاف بیّن ببیند مى گوید جوان است، این مسائل اهمیتى ندارد.
در حکمت دیگرى که در ادامه کلمات قصار ـ إن شاءالله ـ خواهد آمد امام(علیه السلام) مى فرماید: «أَکْبَرُ الْعَیْبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُهُ; بزرگ ترین عیب این است که چیزى را بر دیگران عیب بگیرى که در خودت همانند آن وجود دارد (آن را عیب نمى دانى چه رسد به این که عیبى که در تو هست از عیب او هم بزرگ تر باشد)».(31)
24. «(از کسانى مباش که) لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذکر خدا با فقیران محبوب تر است»; (اللَّهْوُ(32) مَعَ الاَْغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ).
این دو خصلت، دو عیب بزرگ است; مشغول لهو و لعب بودن یک عیب و با اغنیاى بى درد و بى خبر از حال فقرا همنشین شدن عیبى دیگر; اما با فقیران زیستن خود یکى از محاسن اخلاقى است و ذکر خدا با آنان گفتن فضیلت دیگرى است.
25. «(از کسانى مباش که) همواره به نفع خود و به زیان دیگران حکم مى کنند; اما هرگز حق را به دیگران نمى دهند»; (یَحْکُمُ عَلَى غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلاَ یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ).
در حالى که نشانه مؤمنان راستین ـ بر پایه صریح آیات و روایات ـ این است که طرفدار حق باشند، هرچند به زیان آنها باشد و باطل را رها کنند، هرچند به ضرر آنها باشد. قرآن مجید مى گوید: «(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالاَْقْرَبِینَ); اى کسانى که ایمان آوردید! همواره و همیشه قیام به عدالت کنید. براى خدا گواهى دهید، اگر چه به زیان شما یا پدر و مادر یا نزدیکانتان بوده باشد».(33)
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: مؤمن بر مؤمن دیگر هفت حق دارد که ساده ترین آنها این است: «أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَتَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِک; آنچه براى خود دوست مى دارى براى دیگران دوست بدار و آنچه براى خود نمى پسندى براى دیگران مپسند».(34)
26. «(از کسانى مباش که) دیگران را هدایت و خود را گمراه مى سازد و در نتیجه مردم از آنها اطاعت مى کنند; اما خودش خدا را معصیت»; (یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَیُغْوِی نَفْسَهُ. فَهُوَ یُطَاعُ وَیَعْصِی).
به این ترتیب سخنان هدایتگر آنها سبب نجات دیگران مى شود; اما خودشان از آن بهره نمى گیرند، او به باغبانى مى ماند که دیگران از میوه هاى درخت او بهره مند مى شوند و خود از گرسنگى جان مى دهد.
امیرمؤمنان(علیه السلام) از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود: «إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَحَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَقَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَأَدْخَلَ الدَّاعِیَ النَّارَ بِتَرْکِهِ عِلْمَهُ وَاتِّبَاعِهِ الْهَوَى وَطُولِ الاَْمَلِ; شدیدترین ندامت و حسرت دوزخیان ندامت کسى است که یکى از بندگان را به سوى خدا فراخوانده و او دعوتش را اجابت نموده و قبول کرده پس اطاعت خدا نموده و خداوند وى را وارد بهشت کرده است، در حالى که دعوت کننده به سبب ترک علم و پیروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و درازش وارد دوزخ شده است».(35)
27. «(از کسانى مباش که) حق خود را به طور کامل مى گیرد; ولى حقوق دیگران را نمى پردازد»; (وَیَسْتَوْفِی وَلاَ یُوفِی).
قرآن مجید نیز درباره این گونه افراد مى گوید: «(وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ * الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ * وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ); واى بر کم فروشان! * آنان که وقتى براى خود چیزى از مردم با پیمانه مى گیرند، (حق خود را) به طور کامل دریافت مى دارند; ولى هنگامى که براى دیگران پیمانه یاوزن مى کنند، کم مى گذارند».(36)
کم فروشى مسئله کیل و وزن را تداعى مى کند; اما از یک نظر مفهومى عام دارد که تمام حقوق را در همه زمینه ها شامل مى شود; کم فروشان واقعى کسانى هستند که در هر زمینه اى حق خود را از مردم به طور کامل مى گیرند و گاه بیشتر از حق خود; اما در پرداختن حق کوتاهى مى کنند و بخل مى ورزند.
بسیار دیده ایم که افرادى براى انجام کارى در برابر اجر معینى در ساعاتى مشخص استخدام یا اجیر و یا مأمور مى شوند و هنگام کار از ساعات خود مى کاهند و از گوشه و کنار آن مى زنند و طبق تعهد عمل نمى کنند; ولى به هنگام دریافت اجر و مزد ذره اى از قرارداد خود عقب نشینى نمى کنند.
28. امام(علیه السلام) در آخرین توصیه به نقطه اصلى دردها و انحرافات اخلاق و آلودگى به گناه اشاره کرده مى فرماید: «(از کسانى مباش که) از خلق خدا از آنچه معصیت خدا نیست مى ترسد ولى خودش از خدا (در مورد ستم کردن) درباره مخلوقش پروا ندارد»; (وَ یَخْشَى الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ، وَلاَ یَخْشَى رَبَّهُ فِی خَلْقِهِ).
شبیه همین معنا با تعبیر دیگرى در غررالحکم از آن حضرت نقل شده است: «شَرُّ النّاسِ مَنْ یَخْشَى النّاسَ فی غَیْرِ رَبِّهِ وَلا یَخْشى رَبَّهُ فِى النّاسِ».(37)
آرى چون پاى کارهایى که بر خلاف میل مردم است در میان مى آید از مردم مى ترسند و حساب مى برند و آن را رها مى کنند; اما هنگامى که زمینه ها براى نافرمانى خداوند به وجود مى آید از خدا نمى ترسند و آلوده آن مى شوند.
کار به جایى مى رسد که گاه از انجام اعمالى در برابر کودکى چند ساله ترس یا شرم دارند ولى در خلوت از انجام معاصى کبیره در برابر خداوند بزرگ که در همه جا حاضر و ناظر است نه ترسى دارند و نه شرمى.
این نیز یکى دیگر از تناقض ها و تضادهایى است که در اعمال این گروه بر اثر ضعف ایمان و غلبه هواى نفس حاصل مى شود.
در میان این اوصاف بیست و هشت گانه اى که امام(علیه السلام) در این کلام نورانى و پربارش به آن هشدار مى دهد اوصافى است که نسبت به یکدیگر تقارب و نزدیکى دارد ولى امام(علیه السلام) با قدرت فوق العاده اى که در امر فصاحت و بلاغت داشته براى اهمیت موضوع با تعبیرات مختلفى از آن یاد کرده و هشدار داده است و همان گونه که اشاره کردیم غالب آنها ناشى از تناقض در شخصیت و رفتار است که در دو مصداق از امر واحدى به واسطه انگیزه هاى شهوانى دوگونه عمل یا قضاوت مى شود; ولى آنها که ایمان قوى و تسلط بر نفس دارند از این گونه تناقض ها بر کنارند.
* * *
به یقین هر کس این کلام نورانى را نصب العین قرار دهد و آن را برنامه زندگى خویش بشمارد براى نجات او در دنیا و آخرت کافى است. ازاین رو مرحوم سید رضى در پایان این گفتار حکیمانه مى فرماید: «اگر در این کتاب جز این کلام نبود براى موعظه سودمند و حکمت رسا و بینایى بینندگان و عبرت ناظرانِ اندیشمند کافى بود»; (قالَ الرَّضِیُ وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فی هذَا الْکِتابِ إلاّ هذَا الْکَلامُ لَکَفى بِهِ مَوْعِظَةً ناجِعَةً وَحِکْمَةً بالِغَةً وَبَصیرَةً لِمُبْصِر وَعِبْرَةً لِناظِر مُفَکِّر).
نکته:
مرحوم محقق شوشترى در شرح نهج البلاغه خود نقل مى کند که ابن عباس این سخن را از امام(علیه السلام) گرفت و آن را به فرزندش وصیت کرد سپس به او گفت: این سخن باید براى تو گنجى باشد که آن را ذخیره مى کنى. در حفظ و نگهدارى آن از حفظ و نگهدارى طلاى سرخ کوشاتر باش! چرا که اگر آن را رعایت کنى خیر دنیا و آخرت نصیب تو خواهد شد.(38)
به راستى کلام مولا(علیه السلام) چقدر پرارزش و راهگشاست که تنها یک بخش کوچک آن مى تواند ضامن سعادت انسان در دنیا و آخرت باشد.(39)
پی نوشت:
(1). کنزالعمّال، ج 16، ص 205، ح 44229.
(2). تعبیر به «مِمَّنْ یَرْجُو» نشان مى دهد که جمله «یَرْجُو» در واقع به معناى صیغه جمع است، هرچند به ظاهر مفرد مى باشد و به همین دلیل تمام صیغه هاى مفرد را در این حدیث طولانى به صورت جمع ترجمه کردیم.
(3). فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 318.
(4). نجم، آیه 39 و 40.
(5). بقره، آیه 214.
(6). ارشاد مفید، ج 1، ص 182; اعلام الورى طبرسى، ص 134.
(7). بحارالانوار، ج 74، ص 75، ح 3.
(8). همان، ص 210، ح 1.
(9). مستدرک الوسائل، ج 12، 130، ح 13707.
(10). صف، آیه 2 و 3.
(11). کافى، ج 2، ص 136، ح 24.
(12). بقره، آیه 44.
(13). بقره، آیه 95.
(14). بقره، آیه 96.
(15). «یُعجَب بنفسه» به صیغه مجهول است، زیرا در لغت «أُعجِبَ بِنفسهِ» به صورت مجهول مفهومش این است که خودپسند و مغرور شد.
(16). کافى، ج 2، ص 314، ح 8.
(17). عنکبوت، آیه 65.
(18). هود، آیه 9 و 10.
(19). کافى، ج 4، ص 20، ح 2.
(20). همان، ح 4.
(21). کافى، ج 4، ص 21، ح 5.
(22). معارج، آیه 19-21.
(23). صف، آیه 2 و 3.
(24). شعراء، آیه 94.
(25). کافى، ج 1، ص 47، ح 4.
(26). محاسن برقى، ج 1، ص 120، ح 134.
(27). کافى، ج 2، ص 313، ح 5.
(28). توبه، آیه 98.
(29). توبه، آیه 99.
(30). بحارالانوار، ج 1، ص 108، ح 4.
(31). نهج البلاغه، حکمت 353.
(32). در تعدادى از نسخ به جاى واژه «اللهو» «اللغو» آمده است که مفهومش این است که بیهوده گویى با ثروتمندان نزد او محبوب تر از ذکر با فقراست.
(33). نساء، آیه 135.
(34). کافى، ج 2، ص 69، ح 2.
(35). کافى، ج 1، ص 44، ح 1.
(36). مطففین، آیه 1-3.
(37). غررالحکم، ص 480، ح 11049.
(38). شرح نهج البلاغه شوشترى، ج 8، ص 371.
(39). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه آمده است که گروه زیادى قبل از مرحوم سید رضى این گفتار بسیار حکیمانه و پرمعنا را در کتاب هاى خود آورده اند از جمله ابن شعبه حرانى در تحف العقول و جاحظ بخشى از آن را در کتاب البیان و التبیین آورده مبرد در کتاب الفاضل، ابن عبد ربه در عقد الفرید و بعد از سید رضى گروه دیگرى نیز از دانشمندان معروف آن را در کتاب هاى خود آورده اند از جمله قاضى قضاعى در دستور معالم الحکم و سبط بن الجوزى در تذکرة الخواص و متقى هندى در کنزالعمّال. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 134)
____________________________
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
[💯 @hazrateshah]
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
✍️تلنگر
وقتی ميميريم ما را به اسم صدا نميکنند و درباره ما ميگويند: جسد کجاست ؟ و بعد از غسل دادن ميگويند :جنازه کجاست ؟ وبعد از خاک سپاری ميگويند: قبر ميت کجاست ؟ همه لقب ها و پست هايی که در دنيا داشتيم بعد از مرگ فراموش ميشه مدير ، مهندس ، مسؤول ، دکتر، بازرس...
پس فروتن و متواضع باشيم...نه مغرور و متکبر. پس به چی مينازيد؟ عارفی گفت : آنچه ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت! حيف بی دقت گذشت؛ اما گذشت! تاکه خواستيم يک «دوروزی» فکرکنيم!! بردرخانه نوشتند؛ درگذشت..
✿[ @hazrateshah ]✿
══•◇•🌸•◇•══
🥀✉️۲۸ بخش ششم وپایان 🥀وَ ذَكَرْتَ أَنَّهُ لَيْسَ لِي وَ لِأَصْحَابِي عِنْدَكَ إِلَّا السَّيْفُ، فَلَقَدْ أَضْحَكْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَارٍ؛ مَتَى أَلْفَيْتَ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَنِ الْأَعْدَاءِ نَاكِلِينَ وَ بِالسَّيْفِ مُخَوَّفِينَ؟ "فَلَبِّثْ قَلِيلًا يَلْحَقِ الْهَيْجَا حَمَلْ"؛ فَسَيَطْلُبُكَ مَنْ تَطْلُبُ وَ يَقْرُبُ مِنْكَ مَا تَسْتَبْعِدُ؛ وَ أَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَكَ فِي جَحْفَلٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، شَدِيدٍ زِحَامُهُمْ سَاطِعٍ قَتَامُهُمْ مُتَسَرْبِلِينَ سَرَابِيلَ الْمَوْتِ، أَحَبُّ اللِّقَاءِ إِلَيْهِمْ لِقَاءُ رَبِّهِمْ؛ وَ قَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّيَّةٌ بَدْرِيَّةٌ وَ سُيُوفٌ هَاشِمِيَّةٌ، قَدْ عَرَفْتَ مَوَاقِعَ نِصَالِهَا فِي أَخِيكَ وَ خَالِكَ وَ جَدِّكَ وَ أَهْلِكَ، "وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ".🥀
1
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🌹معانی لغات عربی🌹
🥀الِاسْتِعْبَار: گريه كردن.
الْفَيْتَ: يافتى.
نَاكِلين: پشت كنندگان، «نكل عن كذا»، از چيزى خوددارى كرد، ترسيد و انجام نداد.
لَبِّثْ: فعل امر از «لبث» مكث كن، مهلت بده.
الْهَيْجَا: جنگ.
حَمَل: اشاره به فردى به نام «ابن بدر» از قبيله «قشير» است كه در زمان جاهليت شترانش غارت شده بود و او به تنهائى آنها را باز ستاند.
مُرْقِلٌ: سرعت كننده، كسى كه با شتاب حركت ميكند.
الْجَحْفَل: لشكر عظيم.
السَاطِع: منتشر، پراكنده.
الْقَتَام: غبار.
مُتَسَرْبِلِين: پوشندگان، در بر كنندگان.
سَرَابِيلَ الْمَوْتِ: لباسهاى مرگ، (گوئى آنها كفن به تن كرده بودند).
بَدْرِيَّةٌ: منصوب به بدر، جنگجويان بدر.
اخِيكَ: برادرت، حنظلة.
خَالِكَ: دائيت، وليد بن عتبة.
جَدِّكَ: جدت، عتبة بن ربيعة.🥀
2
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀و گفتى كه مرا و يارانم را جز شمشير پاسخى نيست. به راستى تو خنداندى پس از آنكه گريانيدى. كى ديده اى كه فرزندان عبد المطلب از برابر دشمن واپس نشينند يا از شمشيرش بترسند. «"لبّث قليلا يلحق الهيجا حمل" اندكى درنگ كن تا حمل به جنگ پيوندد». بزودى آنكه او را مى جويى تو را بجويد، و آنچه از تو دور است به تو نزديك شود. من با سپاهى گران از مهاجران و انصار و تابعين آنان كه نيكو پرورش يافته اند، بر سر تو مى تازم. لشكرى انبوه كه غبارشان فضا را پر كند، همه جامه مرگ بر تن كه محبوبترين ديدارهايشان ديدار با پروردگارشان است. همراه ايشان اند فرزندان اهل بدر و شمشيرهاى بنى هاشم و تو از شيوه جنگيدن آنان آگاه هستى آن گاه كه با برادرت و دايى ات و جدت و خويشاوندانت مى جنگيدند. «و آن از ستمكاران دور نخواهد بود.»🥀
3
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀مرا به جنگ تهديد مى کنى؟
امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه که آخرين بخش آن است به يکى ديگر از تعبيراتى که در نامه معاويه آمده بود اشاره مى کند که همان تهديد به جنگ است، مى فرمايد: «و (در نامه خود) گفته اى که نزد تو براى من و يارانم جز شمشير چيزى نيست (و مرا به جنگ تهديد کردى) به راستى بعد از گريه مرا به خنده درآوردى. چه زمان ياد دارى که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کرده باشند و از شمشير بترسند (و به گفته شاعر):
(پس کمى صبر کن که حريفت به ميدان مى آيد)»; (وَذَکَرْتَ أَنَّهُ لَيْسَ لِي وَلاَِصْحَابِي عِنْدَکَ إِلاَّ السَّيْفُ، فَلَقَدْ أَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَار(1)
! مَتَى أَلْفَيْتَ(2)
بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ عَنِ الاَْعْدَاءِ نَاکِلِينَ(3)،
وَبِالسَّيْفِ مُخَوَّفِينَ، فـَ لَبِّثْ قَلِيلاً يَلْحَقِ الْهَيْجَا(4) حَمَلْ).
جمله «لَقَدْ أَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَار» ضرب المثلى است براى کسى که در ضمن بيان پاره اى از مطالب جدى ناگهان سخنى بى اساس و بى پايه مى گويد و منظور امام(عليه السلام) اين است که تهديد به جنگ در برابر على(عليه السلام) و بنى هاشم و فرزندان عبدالمطلب خنده آور است; آنها مرد ميدان و فرزند شمشير و پيشروان جهادند و شما شکست خوردگان بدر و احزاب و فتح مکّه و به شهادت تاريخ اسلام افرادى ضعيف و ناتوان هستيد. آيا تهديد شما نسبت به ما خنده آور نيست؟
گفتنى است جمله
«لَقَدْ أَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَار» بر اين نکته تکيه دارد که اگر کسى را در حال عادى بخندانند چندان مهم نيست; اما اگر شخصى مشغول گريستن باشد، سخنى بگويند که او بخندد معلوم مى شود که آن سخن فوق العاده خنده آور است.
جمله «لَبِّثْ قَليلاً يَلْحَقُ الْهَيْجاء حَمَلْ» مصراع بعدش چنين است «ما أحْسَنَ الْمَوْتُ إذَ الْمَوْتُ نَزَلَ».🥀
4
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀اين شعر در ميان عرب به شکل ضرب المثلى در آمده و اصل آن چنين بود که در يکى از جنگ هاى عصر جاهليّت شترهاى مردى از قبيله
«قشير» به نام حمل بن بدر به غارت برده شد. او که مرد شجاعى بود رفت و بر راهزنان شبيخون زد و شتران خود را گرفت و اين شعر را سرود که ترجمه اش اين است: کمى صبر کن حَمَل به ميدان مى آيد و چه زيبا ست مرگ (در مسير دفاع از شرف خويش) هنگامى که به سراغ انسان مى آيد.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن، معاويه را با عباراتى بسيار کوبنده و فصيح و بليغ به طور جدّى تهديد مى کند و مى فرمايد:
«پس به زودى آن کس که او را دنبال مى کنى به تعقيب تو بر خواهد خواست و آنچه را از آن فرار مى کنى در نزديکى خود خواهى يافت و من در ميان سپاهى عظيم از مهاجران و انصار و تابعان به سرعت به سوى تو خواهم آمد»;
(فَسَيَطْلُبُکَ مَنْ تَطْلُبُ، وَيَقْرُبُ مِنْکَ مَا تَسْتَبْعِدُ، وَأَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَکَ فِي جَحْفَل مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنْصَارِ، وَالتَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَان).
اشاره به اينکه جنگ جويانى که با من همکارى مى کنند امتحان خود را در غزوات اسلامى داده اند. آنها از سه گروه تشکيل شده اند مهاجران و انصار و نسلى که بعد از آنها به وجود آمدند و در طريق آنها گام نهاده اند;
ولى کسانى که با تو همراهى مى کنند همان شکست خوردگان غزوات اسلامى و فرزندان آنها و رسوبات دوران جاهليّتند.
جمله «مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنْصَارِ، وَالتَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَان» بر گرفته از اين آيه شريفه است:
(وَالسّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَالاَْنْصارِ وَالَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسان رَّضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنّات تَجْرِي تَحْتَهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظيم).(5)
آن گاه امام(عليه السلام) نيروهاى خود را در چند جمله معرفى مى کند:
نخست مى فرمايد: «لشکرى که جمعيتشان به هم فشرده است»;(شَدِيد زِحَامُهُمْ).
سپس مى فرمايد: «و به هنگام حرکت، غبارشان آسمان را تيره و تار مى کند»; (سَاطِع قَتَامُهُمْ(6)).🥀
5
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀