"سَدُّ الاَبواب یا مسدود کردن درها " ماجرای سدالابواب: پیامبرعزیز، پس ازهجرت به مدینه،اقدام به ساختن مسجدکرد. مهاجرین که ازمکه همراه پیامبر آمده بودند،وبی سرپناه بودند،در مسجدالنبی میخوابیدند، پس ازمدتی پیامبرعزیز،آنهارا از زندگی در مسجد،منع کردندبدلیل حفظ حرمت مسجد وشئونات اسلامی. ودستوردادکه برای خود خانه بسازند. آنهااطراف مسجدخانه ساختندو دری به سمت مسجددرست کردندتا رفت و آمد به آن راحت باشد. مدتی بعد،جبرئیل نازل شدووحی کرد که خدا میخواهدمسجدپاک بماندو رفت و آمد مسلمانان در حالت پاکی و طهارت باشد،پس باید همه درهابه سمت مسجد بسته شود، جز خانه امیرالمۏمنین! پیامبرعزیز، معاذبن جبل رافرستادتااین خبر را به دیگران بدهد. همه اطاعت کردند،اما بعضی، بهانه گیری کردند. مثل عمرخطاب که به پیامبرگفت،من در خانه ام را میبندم ولی بگذاربه اندازه سوراخی بازباشد تاتوراوداخل مسجدرا ببینم،،اما پیامبرامتناع کردندکه باید کاملا بسته باشد، (فرقی بین هیچ کس نیست) این مسئله بر برخی سخت و گران آمد، پیامبر در مسجدالنبی خطبه خواندند که: بخدااین فرمان الهی بودکه به شما ابلاغ کردم،وخدافرمان دادکه درخانه *علی* به مسجدبازباشد! خدا خواست که مسجدپاکیزه بماندو کسی درحالت ناپاکی وجنابت درآن وارد نشودوکسی در آن نکاح نکند! ومن وعلی و حسن وحسین ،ازاین فرمان، استثناء شدیم! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بااین کارخدا میخواست،فضیلتی دیگر از امیرالمۏمنین رابرهمه آشکار کند که بعداز پیامبرعزیز،برتمامی خلائق و حتی اصحاب پیامبر،برتری وفضیلت دارد! #انتشار_فضائل_امیرالمۏمنین، برعهده ماست