eitaa logo
حوزه‌علمیه‌شهیدبرونسی(ره)
395 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
805 ویدیو
195 فایل
🕌حوزه علمیه شهید برونسی مشهد مقدس نشانی: خیابان شهید نواب صفوی ۹- نبش کوچه شهیدحسنی کارگر ۲ 📞تلفن تماس : ۳۱۸۸۴ 🌐سایت مجتمع: www.bronsi.ir مدیر: @wwwbronsiir آموزش: @hbronsi_amuzesh فرهنگی: @sajjadtaheriyan پژوهش: @meysamshahbazi313 🆔 @hbronsi
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️ #ماجرا | شوق دیدار نواب 🔗 نوّاب در سال ۱۳۳۲ به مشهد سفر کرد و در محلّی به نام «مهدیّه» ـ شبه‌مدرسه‌ای با هدف یاد حضرت مهدی منتظر (عج)، که مؤسّس آن «حاجی عابدزاده» توجّه وافری به برگزاری مراسم جشن نیمه‌ی شعبان داشت ـ اقامت گزید. نوّاب به خانه‌ی‌ هیچ‌کس نرفت، بلکه این مرکز مهمّ دینی را انتخاب کرد. 🔰 من آن زمان جزو طلّاب مدرسه‌ی سلیمان خان بودم و چهارده سال داشتم. با وجود اشتیاق شدیدم به دیدن نوّاب، نتوانستم به مهدیّه بروم؛ زیرا پدرم اجازه‌ نمی‌داد. 💡 در یکی از روزها نوّاب تصمیم گرفت برای بازدید آن عدّه‌ از طلاب مدرسه‌ سلیمان خان که به دیدنش رفته بودند، از آن مدرسه‌ دیدن کند. من از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم. نوّاب در چشم ما نماد قهرمانی و مقاومت اسلامی بود. وقتی خبر کشته شدن رزم‌آرا به دست خلیل طهماسبی ـ یکی از فدائیان اسلام ـ منتشر شد، و می‌شنیدیم که آقای کاشانی این اقدام قهرمانانه را به طهماسبی تبریک گفته، احساس عزّت و افتخار می‌کردیم. 🔻 بخشی از خاطرات دوران جوانی و مبارزات آقا به نقل از کتاب «خون دلی که لعل شد» 🌹مدرسه ی علمیه شهید برونسی🌹 @hbronsi
💎 | پدری که استاد بود ⭐️ پدر ما را عادت داده بود که هیچ فرصتی را از دست ندهیم و هیچ روزی را بدون بهره‌گیری از درس و مباحثه نگذرانیم. ایشان از فرصت تعطیلی درس حوزه در ایّام ماه محرّم و همچنین ماه‌های تابستان هم بهره می‌گرفت. در هفت روز اوّلِ ماه محرّم به من درس می‌گفت و سه روز بعد از آن را به مجالس روضه‌ی امام حسین (علیه‌السّلام) می‌رفت. 🔆 چیزی را به نام «تعطیلی تابستانی» قبول نداشت و می‌گفت: ما در نجف علی‌رغم هوای طاقت‌فرسا و گرمای سخت، درسمان را ادامه می‌دادیم؛ بنابراین تابستان‌ها در مشهد چرا باید درس و تحصیل تعطیل شود؟‍! 🌀 مطوّل* را در ماه‌های تعطیل تابستان خواندم. شیخ فشارکی در تابستان از قم به مشهد می‌آمد و دو ماه می‌ماند. من او را قبلاً دورادور می‌شناختم، چون پیشتر در مشهد ادبیات عرب را تدریس می‌کرد و بعد هم که به قم می‌رفت، به تدریس همین دروس در قم می‌پرداخت. از او خواستم در مشهد به من مطوّل درس بدهد، که پاسخ مثبت داد و من ساعت‌هایی طولانی از روز را به درس خواندن در نزد او می‌پرداختم. لذا بیان و مقداری از معانی و بدیع مطوّل را در خلال دو تابستان ـ یعنی ظرف چهار ماه ـ به پایان رساندم. 💥 شیخ فشارکی بعداً فهمید که من مکاسب هم می‌خوانم و لذا از پیشرفت سریع من در فقه شگفت‌زده شد. او خود، این کتاب را در قم تدریس می‌کرد. 🔰 پدرم بر درس خواندن ما به طور مستمر نظارت می‌کرد. ما را گاه با تشویق و گاه با تندی، به آن ترغیب می‌کرد. من همیشه تسلیم روش پدر و مجری خواست او بودم. هرگاه در مورد درسی که می‌خواندم، اظهار نظر می‌کردم، پدرم خیلی خوشحال می‌شد و به من که چهارده پانزده ساله بودم، می‌گفت: تو مجتهدی و قدرت استنباط داری. 💡 با برادرم مباحثه می‌کردم. پس از مباحثه، پدرم ما را به اتاق خود می‌خواند، از ما پرسش می‌کرد و آنچه را نتوانسته بودیم بفهمیم، برایمان توضیح می‌داد. 🏡 خانه‌ی ما سه اتاق داشت. دو اتاق از آنِ پدر بود: یک اتاق نسبتاً بزرگ برای میهمان‌ها، و یک اتاق هم برای مطالعه و غذا‌ خوردن و استراحت؛ شبیه حجره‌ی طلّاب. ما هم همگی یک اتاق داشتیم: چهار برادر و چهار خواهر، با مادر! در مواردی که مادر میهمان یا روضه‌ داشت، ناگزیر بودیم بیرون خانه بمانیم! در اتاق مخصوص پدر، میزی به درازا و پهنای ۸۰ در ۴۰ بود. پدر در سمت طول میز چهارزانو می‌نشست، ما هم هر دو کنار یکدیگر در یک سمت عرض آن می‌نشستیم. به‌خاطر هیبت و جدّیّت پدر در اثنای درس و مذاکره، من و برادرم بر سر اینکه کدام دورتر از پدر بنشینیم، با هم کشمکش داشتیم! 💯 بی‌شک این تندی و خشم پدر هر‌چند جنبه‌های منفی داشت، امّا منکر جنبه‌های مثبت آن نمی‌توانم بشوم؛ زیرا این سخت‌گیری ما را منضبط بار آورد و از انحرافاتی که برای برخی فرزندان روحانیّون به علّت عدم توجّه به آنها پیش می‌آمد، به دور داشت. یکی دیگر از اثرات آن نیز این بود که من توانستم ادبیات عرب و دوره‌ی سطح فقه و اصول را در پنج سال و نیم به پایان برسانم... 🔻* مطول: این کتاب شرحی است در زمینه علوم زبان عربی 🔻** مکاسب: از مهمترین کتابهای فقهی شیعه در باب معاملات ❇️ بخشی از خاطرات دوران جوانی و مبارزات آقا به نقل از کتاب «خون دلی که لعل شد» ▪️به مناسبت سالگرد درگذشت آیت‌الله سیدجواد حسینی‌خامنه‌ای @hbronsi