eitaa logo
HDAVODABADI
1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
199 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
عکسی با 32 سال فاصله بهار 1362 سوریه – دمشق - مسجد اموی – مقام راس الحسین (ع) زمستان 1394 سوریه – دمشق - مسجد اموی – مقام راس الحسین (ع)
عکسی با ۳۲ سال فاصله خرداد 1362 سوریه – دمشق – حرم حضرت رقیه (س) دی ماه 1394 سوریه – دمشق - حرم حضرت رقیه (س)
امام غایب،موتور محرک یا ترمز دستی؟! تابستان1357،هنگامی که انقلاب اسلامی بارهبری حضرت امام خمینی(ره)میرفت باساقط کردن حکومت پهلوی،بساط آمریکا واسرائیل را درمنطقه برچیند،حادثه بسیارناگواری پیش آمد. آنزمان مسلمانان بخصوص ملت ایران ولبنان،چندان متوجه شدت ضربه وارده برپیکره مبارزه نشدند،ولی صهیونیسم ازآن پیروزی بسیار ذوق زده شد؛چراکه طی سالهای آتی،ثمرات فراوانی برای آن درپی داشت. در آن ایام که امام خمینی امیدداشت پس ازپیروزی انقلاب اسلامی ایران،حکومت را به دست کسی چون آیت الله سیدموسی صدر بسپارد،درحرکتی بسیارمشکوک وعجیب، وی ربوده ومفقودشد. شایدبتوان گفت امام موسی صدر باوجودی که متولدقم وایرانی الاصل بود،ازمعدود افرادی بودکه اعراب منطقه بخصوص لبنان،باوجود حس ناسیونالیستی وعرب گرایی،برای او احترام وجایگاه ویژه قائل بوده وهستند. صدر دراواخرسال۱۳۳۸بدنبال توصیه‌های افرادی هم‌چون آیت الله بروجردی،حکیم وشیخ مرتضی آل یاسین،وصیت علامه سیدعبدالحسین شرف الدین رهبرمتوفی شیعیان لبنان راپاسخ گفت وبرای رهبری جریان مظلوم شیعیان لبنان راهی آن سامان شد. طولی نکشید که موسی صدر به عنوان نماد وحدت ادیان الهی درمنطقه شناخته شد ونقش بسزایی درسازماندهی شیعیان وهدایت مبارزه ازجنگ داخلی وبرادرکشی به سمت هدف اصلی یعنی رژیم غاصب صهیونیستی ایفاکرد.این مسئله برای اسرائیل بسیارگران وناخوشایندآمد. سرانجام درشهریور1357بادعوت مشکوک "معمر قذافی"رهبرلیبی،موسی صدرهمراه دوتن ازهمراهانش عازم آنجا شد و ازآنروز به بعد هیچ خبرموثقی ازوی بدست نیامد. بدون شک مفقودی امام صدربرای صهیونیستها،حکومت متزلزل پهلوی،فالانژیستهای لبنان،معمر قذافی وحتی برخی مسلمانان تندرو که فعالیتهای موسی صدر رابرنمی تافتند،گران آمد ومیتوان گفت همه آنها دراین آدمربایی بزرگ شریک بوده وهستند! متاسفانه ربوده شدن امام موسی صدر،بجای آنکه موتورمحرکه ای برای مبارزه علیه اشغال گران باشد،ترمزدستی مبارزات ضدصهیونیستی شد! برخی افرادمدعی جانشینی وهمرزمی باوی،بجای تشدیدمبارزات،ازمفقودی وی سوءاستفاده کرده و اورا"امام المغیب"(امام غایب)نام نهادندومدعی شدند: "تنها امام غایب موسی صدر است که میتواند لبنان رانجاتدهد!" این شعار بظاهرساده،برای آن بودتاازهرگونه همراهی باانقلاب اسلامی وحرکتی که امام خمینی علیه آمریکا وصهیونیسم جهانی به راه انداخته بود،خودداری شود.وشد! خرداد1361که رژیم اشغالگرقدس درعملی متجاوزانه واردخاک لبنان شد وتامحاصره بیروت پیش رفت،مدعیان جانشینی موسی صدر درکنار فالانژها ودیگرمزدوران،سر میزمذاکره باصهیونیستها نشستند.این مسئله باعث انشعاب وتفرقه دربین شیعیان شد وضرباتی به مبارزه آنان واردآورد وباعث شادمانی صهیونیستهاگردید! دربرابر آن حرکت خائنانه،گروهی ازمریدان امام صدر باتشکیل مقاومت اسلامی وحزب الله لبنان،طی38سال گذشته،سنگینترین ضربات را براشغالگران واردآورده وباعث آزادی خاک لبنان ازچنگال آنان شدند. این حرکت نشان دادکه غیبت یک رهبر،نه تنهانبایدباعث یاس وشکست وسکون شود،که میتواند وبایدباعث تحرک،تقویت وشدت مبارزه علیه دشمنان گردد. الان بیش از37سال ازغیبت سرداردلیر اسلام حاج احمد متوسلیان میگذرد. دوستان،همرزمان،یاران ومریدان آن دلیرمرد،بخوبی اثبات کرده اندکه فقدان وغیبت یک رهبر وفرمانده مقتدر،نه تنها باعث کشیدن ترمزدستی حرکت،که موتورمحرّک مبارزه شود. بدون شک،تشکیل وتشدیدمقاومت اسلامی وحزب الله لبنان وبیداری ملتهای منطقه،همه نتیجه تاثیرگذاری رهبر وفرمانده ای بزرگ چون احمد متوسلیان است که میتواند باوجودغیبت ظاهری37ساله،همچنان تاثیرخودرا برمبارزان وآزادیخواهان جهان بگذارد. حمید داودآبادی آذر1397
حمید داودآبادی: من باختم خیلی باختم بد هم باختم کم هم نباختم آنچه را که نباید، باختم آنچه را که فکر نمی کردم، باختم آن را باختم، که جبرانش سخت است آن را باختم، که برگشتش محال است من گاز شیمیایی خورده، باختم من قهرمان جهاد اصغر، باختم من جانباز نوش جان کرده تیر و ترکش، باختم من با کلّی سابقه حضور در دفاع مقدس، باختم من ... باختن این نیست که اموالت را ببرند باختن این نیست که دار و ندارت را ببازی باختن این نیست که در قمار زندگی، جانت را بگیرند باختن این نیست که ... باختن این است که چشم باز کنی ببینی ... رفتم که خار از پا کشم، محمل ز چشمم دور شد یک لحظه من غافل شدم، یک عمر راهم دور شد باختن این است که نماز اول وقتت ترک نشود، قبله را کج گرفته باشی! باختن این است که عمری نماز شب بخوانی، نماز صبحت قضا شود! باختن این است که عمری زیارت عاشورا بخوانی، کربلا راهت ندهند! باختن این است که عمری منتظر باشی، موقع آمدن آقا سرت در گوشی باشد! باختن این است که عمری جان بکنی مال و منال جمع کنی، آخر بفهمی ذره ای حلال نداری! باختن این است که سالها تند و تخته گاز بروی، بفهمی مقصد را کاملا اشتباه گرفتی! من جانباز دیروز من رزمنده پریروز من قهرمان جهاد اصغر من ... در همان گذشته گیر کردم اینقدر که بروز کردن واتساپ و اینستاگرام و تلگرام برایم اهمیت داشت، از بروز کردن دینم غافل شدم! هر ماه مُهر نمازم تمیزتر می شد، ولی نمازم، نه! نه قرائتش، نه نیتش نه ... همان است که نمازم "انَّ الصَّلاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ" نیست. من از مدافعان حرم واماندم! منِ پرادعا، از چند جوان جا ماندم. من رزمنده بسیجی دیروز، از امروزیها واماندم! من که مدافع اسلام و انقلاب و مملکت را با خود یدک می کشم، از چند نوجوان عقب ماندم. خوشا به حال مدافعان حرم، که دین و ایمان و انگیزه شان را همچنان بروز می کنند؛ بیشتر از اینکه من دنیایم را بروز می کنم! خدایا توبه خدایا به حق خون پاکانت توبه خدایا به حق شهدای مدافع حرم توبه خدایا به حق خون مظلوم حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی توبه خدایا، من روم نمی شود، می توانی از شهدا برایم حلالیت بگیری؟! شفاعتشان را هم بگیر. لطفا! ممنونت می شوم. حمید داودآبادی 17 دی 1398 روز از خاک به خدا پیوستن حاج قاسم @hdavodabadi
سقّای تشنه لب سال 1360 در عملیات طریق القدس، از ناحیه پا مجروح شدم . با تعدادی دیگر از مجروحان با یک 130 ـ C به بیمارستان هفت تیر تهران منتقل شدیم . در بیمارستان، خانم پرستاری به اتاق ما آمد و گفت : - در اتاق کناری، پسر پانزده ساله ای هست که به شدت مجروح شده ، هم اتاقی هایش هم پیر هستند و وضعیت خوبی ندارد . می آورمش این جا سرش را گرم کنید . با او صحبت کنید که کمتر درد را احساس کند. اسمش «غلامعلی بابازادگان» بود . چند تا سوند هم بهش وصل بود . جراحت غلامعلی هم از ناحیه شکم و روده بود و نباید آب می خورد . بچه اهواز بود . ازش پرسیدم : چطور رفتی منطقه؟ گفت : با اصرار زیاد خودم . یک تعداد کلمن به من سپردند تا به رزمنده ها آب برسانم . تا این که خمپاره خورد و مجروح شدم. این پسر، ده روز توی آن اتاق، تشنگی کشید و مدام سرش را بلند می کرد و به من می گفت : - آقا جان! تشنه ام، یک قطره آب به من بده. می گفتم : صبر کن . خوب که شدی، آب هم بهت می دهیم . مادرش روزهای ملاقات می آمد و دور از چشم پرستارها پنبه خیس می کرد و به لب های غلامعلی می زد . این تشنگی، آن قدر اوج گرفت که اگر کسی تو اتاق بغل ، آب از پارچ به لیوان می ریخت، غلامعلی صدای شُر شُر آب را می شنید . روزهای آخر ، سرش را بالا می گرفت و با حالت خاصی می گفت : - آقا جان! تو را به حضرت ابوالفضل ، یک قطره آب به من بده ... روز دهم، ساعت دوازده شب، چشمم به سوندهای زیر تخت او بود که دیدم پر از خون شدند . دکترها آمدند، پرستارها خیلی سریع پاراوان کشیدند و نفس مصنوعی می دادند . ما دعا می کردیم و بعد از چند لحظه، احساس کردم خلأی در آن اتاق ایجاد شد و آنها کار تنفس مصنوعی را ادامه ندادند . غلامعلی، دیگر تمام کرده بود . صبح که مادرش آمد و تخت پسر را خالی دید ، همان جا میان چارچوب در، روی زمین نشست و گفت : - آن دنیا به خدا خواهم گفت غلامعلی من سقا بود، ولی ده روز تشنگی کشید ... این قضیه ، دستمایه دومین فیلم کوتاه من با عنوان «سقّای تشنه لب» شد . مرحوم رسول ملاقلی پور روزنامه جام جم ، شنبه ششم اسفند 1384 (شماره 1662) ، گفتگو با رسول ملاّقلی پور، کارگردان فیلم های دفاع مقدّس