نظر مقام معظم رهبری
"در قضیهی حرکت به سوریه برای جنگیدن با رژیم اشغالگر قدس که خوشحال بودند جوانهای ما - دو نفرشان هم پیش من آمدند که هر دو الان جزو شهدای عالی مقام ما هستند - که میخواهند بروند بجنگند. امام مطّلع نبودند؛ بعد که مطّلع شدند، گفتند که راه مبارزهی با اسرائیل از عراق میگذرد؛ جلوی آن را گرفتند. و آنهایی که رفته بودند برگشتند."
مقام معظم رهبری در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین
پنجشنبه 6 آذر 1393
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=28344
1393
افشای سانسورهای راز احمد
هنگام انتشار کتاب"راز احمد"به خواست ناشر محترم(نشر یازهرا(س)چند خطی از بخش انتهایی کتاب(صفحات 437 و 438)که مربوط به جلسهی نگارنده با سردارشهید حاج قاسم سلیمانی در جمعه شب 24 اسفند 1397 بود،سانسور شد.
روز 15 تیر 1399 در برنامهی زندهی"یه روز تازه"شبکهی 5 سیمای جمهوری اسلامی،ناگفتههای آن جلسه را بازگو کردم.
ضمن عرض پوزش خدمت مخاطبین و خوانندگان کتاب راز احمد،متن سانسور شدهی گفتوگو با سردارشهید قاسم سلیمانی را اینجا آوردهام:
گفتم:"من به یک نتیجهی بدی رسیدم که راستش جرات نمیکنم جایی بگویم. خیلیها به خاطر این ادعا مرا میکوبند."
با خنده پرسید:"مگه به چی رسیدی؟"
گفتم:"به این رسیدم که جنازهی حاج احمد متوسلیان در تهران است."
این را که گفتم،نفس راحتی کشیدم. انگار شده بود عقده و راه نفسم را بسته بود. جرات نمیکردم به کسی بگویم!اینجا گفتم و خودم را خلاص کردم.
حاجی با همان طمانینه گفت:"درسته." با تعجب گفتم:"چی؟"گفت:"درسته، ولی نه فقط حاج احمد،بلکه پیکر هر چهار نفرشان این جاست." جا خوردم. اصلا منتظر چنین جوابی نبودم.مات و مبهوت از این حرف گفتم:"یعنی پیکر هر 4 نفرشان در تهران است؟!"
که گفت:"بله.چند وقت پیش یک تبادل با قوات اللبنانیه(فالانژیستها)داشتیم که 4 پیکر را به عنوان 4 ایرانی به ما تحویل دادند.از آن جایی که میگفتند آنها را دفن کرده بودند،آوردند."
-خب پس چی؟
حاج قاسم گفت:"هیچی.البته پیکر که میگویم نه یک پیکر مثلا انسان کامل.هر کدام یک مشت استخوان هستند که تحویل دادند."
به خودم جرات دادم و باپررویی گفتم:"الان کجا هستند؟"
گفت:"فعلا که روی آنها آزمایش کردن و میگویند دی.ان.ای آنها نمیخواند.ولی هنوز پیکرها هستند."
و در ادامه گفت:"قضیهی این چهارنفر دقیقا مثل ماجرای امام موسی صدر است. امام موسی صدر هم شهید شده ولی خانوادهاش نمیخواهند بپذیرند."
سوال کردم:"خب چرا شهادت آنها را اعلام نمیکنید؟"
نگاه متعجبانهای انداخت و گفت:"اول باید یک زمینهای باشد که اعلام کنند.من که نباید اعلام کنم."
حمید داودآبادی
29 مهر 1399
حدیث عاشقی
معراج شهدای تهران
آبان 1374
عکاس: حمید داودآبادی
آن شب درسالن معراج شهدای تهران، وقتی باقی مانده پیکر شهید "مسعود تقی زاده" را روی زمین پهن کردند، همسرش گفت:
- اگر اجازه بدهید، می خواهم مقداری از خاک بدن شوهرم را بردارم.
که اجازه دادند.
جلو که رفت، شروع کرد به گشتن میان استخوان ها. وقتی پرسیدند:
- چیکار می کنی؟
گفت: می خوام از این خاک هایی که ازش باقی مونده، مقداری بردارم.
گفتند: خب بردار، ولی دنبال چی می گردی؟
گفت:
- می خوام از اون جایی که قلبش بوده، خاک بردارم.
شهید "محسن تقیزاده" متولد: 1 آبان 1342 شهادت: بهمن 1361 عملیات والفجر مقدماتی در فکه
بازگشت پیکر: 12 سال بعد، بهمن 1373 شب شهادت حضرت علی (ع)
مزار: بهشت زهرا (س) قطعهی 50 ردیف 47 شمارهی 19
شهید "مسعود تقیزاده" متولد 4 آبان 1337 شهادت 29 آبان 1362 عملیات والفجر 4 در کانی مانگا
بازگشت پیکر: 12 سال بعد، آبان 1374 شب شهادت حضرت زهرا (س)
مزار: بهشت زهرا (س) قطعهی 50 ردیف 44
دلتنگی امام علی (ع) از یاد یاران
امام علی (ع) در بخشی از خطبه 182 کتاب شریف نهج البلاغه، در آخرین روزهای عمر خود، به یاد یاران شهید خود می فرماید:
"آن دسته از برادرانی که در جنگ صفین خونشان ریخته شد، هیچ زیانی نکردند. گرچه امروز نیستند تا خوراکشان غم و غصه و نوشیدنی آنها خونابه دل باشد.
به خدا سوگند آنها خدا را ملاقات کردند که پاداش آنها را داد و پس از دوران ترس آنها را در سرای امن خود جایگزین کرد."
امام سپس با کلامی غم و جانکاه، با حسرت از یاران صدیق خود یاد می کند و می فرماید:
"کجا هستند برادران من که به راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟
کجاست عمار؟
و کجاست پسر تیهان؟
و کجاست ذی شهادتین؟
و کجایند همانند آنان از برادرانشان که پیمان جانبازی بستند و سرهایشان را برای ستمگران فرستادند؟"
سپس در این هنگام امام علی (ع) به محاسن خود دست کشیدند و زمانی طولانی گریستند و بعد فرمودند:
"دریغا از برادرانم که قرآن خواندند و بر اساس آن قضاوت کردند.
در واجبات الهی اندیشه کرده و آنها را به پا داشتند.
سنت های الهی را پذیرفته و به رهبر خود اطمینان داشته و از او پیروی کردند."
سپس امام با صدایی بلند می فرماید:
"جهاد جهاد. بندگان خدا من امروز لشکر آماده می کنم کسی که می خواهد به سوی خدا رود همراه ما خارج شود."
بعد از این سخنان امام علی (ع) سپاهیان را منظم کرد و می خواست برای مقابله با شامیان به صفین حرکت کند که ابن ملجم ملعون بر امام ضربت وارد کرد و امیرالمومنین علی (ع) که برای امت رسول خدا (ص) خون دل های فراوان خورده بود، غریبانه به یاران شهیدش پیوست
نوشتن با درد و زخم!
عکس: تابستان 1363 اردوگاه بستان خوزستان
34 سال پیش
فروردین 1365
بعد از عملیات والفجر 8 و جراحت در فاو
بیمارستان آیت الله طالقانی تهران
ترکش خمپاره کف دستم را سوراخ کرده، وارد شکمم شده و روده هایم را آبکش کرده بود.
از درد به خود می پیچیدم. نه درد دل و روده پاره شده! که درد دست.
با وجودی که دستم در میان گاز و پانسمان گم شده بود و هر روز زخمی که مفصل انگشت سبابه دستم را برده بود شستشو می دادند، ولی همواره سعی می کردم ...
هر شیئی که به زخم نزدیک می شد، تا عمق وجود و مغز استخوانهایم تیر می کشید ولی ...
دکتر "حبیب الله پیروی" پزشک معالجم بود.
هر چه دکتر و پرستارها اصرار می کردند، فایده نداشت.
به هر زحمتی که بود، خودکار را به زور میان انگشتان قرار می دادم و سعی می کردم بنویسم.
تعادل نداشتم و کج و ماوج می نوشتم. خودم نمی توانستم بخوانم که چه نوشته ام.
درست عین اولین خط هایی که در دبستان می نوشتم.
خرچنگ غورباقه!
در برابر اصرار دکتر که می گفت: زخمت باز می ماند و استخوانهایت جوش نمی خورند."
می گفتم: مهم اینه که بتونم بنویسم. همه تلاش من اینه که نوشتن یادم نره. اگر الان نتونم با این دست معیوب بنویسم، معلوم نیست بعدا بتونم.
و الحمدلله شد، آنچه می خواستم.
و همه آنچه تا امروز نوشته و به چاپ رسانده ام، نتیجه همان تلاش در اوج درد و زخم است.
دکتر "حبیب الله پیروی" رئیس سابق دانشگاه پزشکی شهید بهشتی، پس از عمری خدمت خالصانه و فداکارانه به ملت، سال گذشته جان شیرین خویش را هدیه پیشگاه الهی و سلامت مردم کرد.
حمید داودآبادی
فروردین 1399
يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ
اگر خدا بخواهد
آن را به شما میرساند
قرآن کریم، سورۀ هود، آیۀ 33
درست زمانی که انتظارش را می کشیدم
درست لحظه ای که در دل، گِلِه داشتم
درست موقعی که می گشتم تا جمله ای برای شکایت پیدا کنم
درست هنگامی که منتظر نگاهی و جوابی ترحّم بار بودم
درست وقتی که همه چیز و همه کس را درنظر داشتم، جز او!
درست الان که می خواستم زبان به شِکوِه گشایم و ناله زنم:
خدایا ... چرا؟!
این آیۀ زیبا را دیدم
و همچون آبی خنک بر روی آتشی سوزنده و تخریبگر،
آرامم کرد!
الله اکبر
چقدر از خدا دورم
چقدر با قرآن غریبم
چقدر از دوست غافلم
چقدر آدم ها را بهتر از او می پرستم
چقدر مثلا دوستان را، بیشتر از او دوست می دارم
الحق که:
همه رفتنی هستند و فانی
بغیر از ذات متعالی خدای سبحان و رحمن و رحیم
و در نهایت، به پیشگاه او خواهیم رفت و بس!
نه فانی ها و کوچک هایی که برای خودمان، جای خدا نشانده ایم.
استغفرالله ربی و اتوب الیه
حمید داودآبادی
18 خرداد 1400
روزی که مثلا طبیبی حاذق، می خواهد چشم سرم را بیناتر کند
روزی که در اصل، خود خدا چشم دل و سرم را بیناتر گردانید
الحمدلله رب العالمین
شاه از ایران متنفر بود!
در مستندی که شبکۀ "من و تو"
از زندگی و مرگ "محمدرضا پهلوی"
پخش کرد "انور سادات"
حاکم کشور عربی آفریقایی مصر، گفت:
"شاه، سالها قبل از مرگش (خیلی قبل از
پیروزی انقلاب اسلامی که منجر
به فرار شاه از ایران شد)
به من گفته بود:
آرزو دارم بعد از مرگم،
جنازه ام در مصر دفن شود!"
سرانجام محمدرضا پهلوی،
شاه پارسی ایران،
به آرزوی دیرینه اش رسید:
او که دوستان قدیمی اش،
آمریکا و کشورهای غربی
از پذیرش جسم بیمار او امتناع کردند
به مصر پناه برد
و در کشور عربی مصر دفن شد.
عاشقی و فراموشی
شاعر سوریه ای "نزار قبّانی" می گوید:
یک مرد برای عاشق شدن به یک لحظه نیاز دارد،
ولی برای فراموش کردن، یک عمر هم کم است!
ای وای ...
چه شبها در جمع باصفای دوستان شهید، سر بر شانه شان گذاشتم و این شعر را خواندیم:
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا می شود ...
شب عملیات بیت المقدس، کنار:
رضا علینواز، امیر محمدی، سیدمحمود میرعلی اکبری، جهانشاه کریمیان ...
شب عملیات رمضان، کنار:
علی مشاعی ...
شب عملیات مسلم بن عقیل، کنار:
مصطفی کاظم زاده، صیاد محمدی، ثابت و ثاقب شهابی نشاط، سلیمانی، سلام الله سلیمی ...
شب عملیات خیبر، کنار:
مظفر نجفعلی، محسن کلهری، مجید ثروتی، حسن اسماعیلی، سعید فتحی، سیدمحسن ربیعی، نادر محمدی، حسین نصرتی، حسن خلج، شیخ الاسلام، مصطفی حیدرنیا، فرامرز ملایری، محسن آگاهی، عباس فراهانی ...
شب عملیات بدر، کنار:
سعید طوقانی، عباس دائم الحضور، حسین مصطفایی، حسین رجبی، احمد کُرد، نصرت الله سرلک، مجید مشهدی محمد، کریم کاویانی ...
شب عملیات والفحر 8، کنار:
محمدرضا تعقلی، مرتضی بشیری، یوسف محمدی، علی عابدی، زیدالله کوهی، امیر مسافری، حسن شریعتی، حمید کرمانشاهی، علیرضا موسیوند، نصرالله پالیزبان، فرامرز عزتی پور، زارع، جمشید مفتخری، فریدون عباسیان، مرتضی توکلی، حمید فرخیان، مجید خواجه افضلی، سیفعلی برجی، حمید عربی، محمدرضا رحیمی، محمدمهدی قیداری، علی اکبر دلشاد ...
شب عملیات کربلای 1، کنار:
محسن صباغچی، علی اکبری، محمود آزادی، مجید ابراهیمی، حسین اکبرنژاد، رضا دستواره، سیدعباس حاج سیدحسن، داوود معینی، قشمعلی اوچاقی، علی اصغر صفرخانی، حسین رضاخان نجاد، حسین ارشدی، عباس تبری، سیدرضا دستواره، سعید رادان جبلی، محمد حسینخانی ...
شب عملیات کربلای 5، کنار:
سیدمحمد هاتف، مسعود کارگر، ابراهیم قهرمانی، علی ابوالحسنی، حسین شفیعی، حسن شفیعی، سیداحمد یوسف، محمد شبان، علی زنگنه، حیدر دستگیر، سیدمحسن موسوی، محسن کردستان، احمد بوجاریان، ستار امینی، مهدی فقانی، علی خدابنده لو، امیرهوشنگ کاووسی، علی قزلباش، محمد صابری، سلیمان ولیان، مهدی چگینی، اعتمادی ...
شب عملیات کربلای 8، کنار:
ابوالفضل مقدسی، حسین کریمی، غلام رزاق ...
و امشب
تنهای تنهای تنها ...
خودم واسه خودم می خونم
ولی نه
واسه خودم که نمیشه
من که جزو "عشاق" نیستم!
حمید داودآبادی
10 تیر 1399
سالگرد عملیات کربلای 1
آه! ای یاران به فریادم رسید
شرح عکس:
شهید علی اکبر یزدانی – حمید داودآبادی – شهید سیدمهدی تهرانی – شهید سیدعلی موسوی
تابستان 1363 ایستگاه راه آهن تهران
تا سحر ای شمع بر بالین من
امشب از بهر خدا بیدار باش
سایۀ غم ناگهان بردل نشست
رحم کن امشب مرا غمخوار باش
کام امیدم به خون آغشته شد
تیرهای غم چنان بر دل نشست
کاندر این دریای مست زندگی
کشتی امید من بر گل نشست
آه! ای یاران به فریادم رسید
ورنه امشب مرگ فریادم رسد
ترسم آن شیرینتر از جانم ز راه
ورنه امشب مرگ فریادم رسد
گریه و فریاد بس کن شمع من
بر دل ریشم، نمک دیگر مپاش
قصّۀ بیتابی دل پیش من
بیش ازین دیگر مگو خاموش باش
جز توام ای مونس شبهای تار
در جهان دیگر مرا یاری نماند
زآن همه یاران بهجز دیدار مرگ
با کسی، امید دیداری نماند
همدم من، مونس من، شمع من
جز توام دراین جهان غمخوار کو؟
واندرین صحرای وحشتزای مرگ
وای بر من، وای بر من، یار کو؟
دکتر علی شریعتی