eitaa logo
HDAVODABADI
1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
199 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
فرماندۀ من! زمستان 1360 که نوجوانی پر شرّ و شور 16 ساله بودم، در جبهۀ گیلانغرب، برای اولین بار با فرمانده ای آشنا شدم که به لطف خدا، همچنان این آنشنایی و اگر لیاقت داشته باشم دوستی، ادامه دارد. "کاظم نوروزی شایان" از رزمندگان دلیر و همرزم شهید بود که فرماندۀ "تپه کرجیها" در جبهۀ آوزین گیلانغرب بود. این روزها بعد از 40 سال از آن روزهای خوب خدایی، آقا کاظم شاید تنها فرمانده ای باشد که هر ازچندگاه، تماس می گیرد تا از احوالم جویا شود. او که خوب می دانم سختی و مشقات زیادی در زندگی دارد، همواره دوستانه و بامعرفت و صفا، احوالم را می پرسد و نگران است که نکند حالم خوش نباشد. در برابر معرفت این فرماندۀ بزرگ، هیچ ندارم بگویم جز اینکه: "برادر فرمانده، همچنان برایم آن عظمت و بزرگی فرماندهی را داری و اگر قابل باشم برای سلامتی خود و خانوادۀ محترمت دعا می کنم و منّت دار محبت هایت هستم. خدا حفظت کند." حمید داودآبادی بهمن 1400
در کنار دوست عزیز کارگردان فیلمهای سینمایی و که در بهشت زهرا (س) مشغول ساخت مستندی درباره شهید بود پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۱
این دکتر واقعا دستش شفاست! یکی دو سال پیش، وقتی تاندوم پام آسیب دید، به توصیه دوست عزیزم (کارگردان باحال فیلمهای سینمایی و که فعلا درحال ساخت فیلم شهید است،) رفتم پیش این دکتر فیزیوتراپیست! خود علی آقا هم اومد که بیشتر وقتمان‌گذشت به گپ ‌و گفت و کیف. دکتر " " از اون دست دکترهای باصفاست. از قدیم، هر وقت توی کتابهای درسی می خوندم "طبیب حاذق" به هر دکتری می رسیدم دقت می کردم ببینم اونه یا نه؟! انصافا این آقا دکتر، طبیب حاذق است! البته آقا دکتر که یکی از افتخاراتش این است که در نوجوانی در عملیات فتح المبین و آزادسازی نیروی بسیجی حاج بوده، امکان نداره از اون دوران خاطره نگه! آقا دکتر بیشتر از این که طبابت کنه اونم‌ واسه من، توصیه های اخلاقی میکنه! و من هم که مثل همیشه اصلا گوش شنوا برای شنیدن این توصیه ها ندارم و فقط خنده تحویلش میدم ‌و اونم خودش خوب میدونه با چه مریض مرض داری طرفه! دکتر عباسی واقعا دستش شفاست. واسه من که تا امروز این‌جوری بوده و هست. دیروز که رفتم اوضاع پای راستم رو بعد از تصادف نشونش بدم، گفت: - تا تو پیامک یا تلفن میزنی، من میگم یااباالفضل، این‌دوباره چه بلایی سر خودش آورده! و همین که دستش را به پایم کشید، همه دردش رفت‌ و خوب شد! من اصلا اهل اغراق و خالی بندی نیستم، آقا دکتر عباسی هم نیازی به تبلیغ من نداره و دمش گرم هرچی ازش خواهش میکنم، تا امروز ریالی حق ویزیت‌ نگرفته و منم‌ پرور پررو بهش میگم‌ وقتی این جوری میکنی منم هوس می کنم هر روز مریض بشم‌ و بیام پیش تو درمونم کنی! و اون هم با لبخند همیشگی میگه: هر موقع دوست داشتی قدمت روی چشم! خدا خیرش بدهد این آزادمرد با صفا را که همواره رایحه خوش بندگی خدا و صداقت جوانی اش را دارد و عطر خوش زیارت عاشورا از کلامش جاریست! شدیدا دنبال یک فقره طبیب حاذق این جوری میگردم که دست روی قلب صابمرده ام ‌بذاره و این دل پر درد و داغم رو آروم کنه! اللهم ارزقنی سکینه القلوب حمید داودآبادی آخرهای اسفند ۱۴۰۱
برای شفای علی روئین تن‌ دعا کنیم متاسفانه دیر مطلع شدم که دوست عزیز کارگردان فیلمهای سینمایی و که اخیرا مشغول ساخت فیلمی درباره شهید است، دچار عارضه قلبی شده است. بحمدالله خطر رفع شده و حالش خوب است و دوران نقاهت را می گذراند. برایش دعا کنیم تا توفیقش کامل شود و مستند درباره شهید از فرماندهان و همچنین مستند و سینمایی شهید ابراهیم هادی را به سرانجام برساند و ۱۲۰ ساله شود. حمید داودآبادی
فرماندۀ من! زمستان ۱۳۶۰ که نوجوانی پر شرّ و شور ۱۶ ساله بودم، در جبهۀ گیلانغرب، برای اولین بار با فرمانده‌ای آشنا شدم که به لطف خدا، همچنان این آشنایی و اگر لیاقت داشته باشم دوستی، ادامه دارد. "کاظم نوروزی شایان" از رزمندگان دلیر و همرزم شهید بود که فرماندۀ "تپه کرجی‌ها" در جبهۀ آوزین گیلانغرب بود. این روزها بعد از ۴۳ سال از آن روزهای خوب خدایی، آقا کاظم شاید تنها فرمانده ای باشد که هر ازچندگاه، تماس می‌گیرد تا از احوالم جویا شود. او که خوب می‌دانم سختی و مشقّات زیادی در زندگی دارد، همواره دوستانه و بامعرفت و صفا، احوالم را می‌پرسد و نگران است که نکند حالم خوش نباشد. در برابر معرفت این فرماندۀ بزرگ، هیچ ندارم بگویم جز اینکه: "برادر فرمانده، همچنان برایم آن عظمت و بزرگی فرماندهی را داری و اگر قابل باشم برای سلامتی خود و خانوادۀ محترمت دعا می‌کنم و منّت‌دار محبت‌هایت هستم. خدا حفظت کند." حمید داودآبادی فروردین ۱۴۰۳