از همان بدوِ تولد، ز همه سر بودی
خب تعارف که نداریم، تو بهتر بودی
باده نوشانِ غدیر از نَفَست حیرانند
تو چه دریای شرابی؟ تو چه ساغر بودی؟
با نگاهی به تواریخِ عرب دانستم
دو سه جا، جای پیمبر، تو پیمبر بودی
ذوالفقار است به دستانِ تو و پیغمبر
آن زمانی که خودت یک تنه لشگر بودی
گفت: لا حَوْلِ وَ لا قُوَّة اِلّا بِاللّه
اسدالله! دَمَت گرم که محشر بودی
لا به لای رَجَزت ذکرِ جَلی خوانده مگر؟
فاطمه پشتِ سرت نادِعلی خوانده مگر؟!
قالبِ شعر به هم خورده و سرگردانم
و مریدِ تو و از طایفه سلمانم
مست و بیخود شده از جامِ بلایم آقا
من مسلمان شدهٔ دستِ شمایم آقا
من ندانم ز کجا و زِ چه رو میگویم
آنچه استادِ اَزَل گفت بگو، میگویم
یک شبه تا همهٔ عرشِ مُعَلّی رفتی
تا ملاقاتِ خدا یکسره بالا رفتی
مات و حیرت زده از دیدنِ تو، پیغمبر
نه خدایی، نه بشر، پس تو چه هستی حیدر؟!
اینچنین محضرتان شور و شَعَف را عشق است
راه رفتن وسطِ صحنِ نجف را عشق است
روبروی حرمت دین و دلم را دادم
دستِ من نیست اگر سجده کنان افتادم
من به پابوسیِ دربارِ تو عادت دارم
و به اولادِ شما سخت ارادت دارم
ای به قربانِ تو و شور و دَم و همهمه ات
جانِ من خاکِ کفِ پای تو و فاطمه ات
#سید_نیما_نجاری
@hdp139