حدیث ناب
قسمت دو : تا لحظه مرگ تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن
قسمت سه : آتش انتقام
چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ... و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ... .
دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... .
پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ... من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... .
همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم ... و رفتم دانشگاه ... .
از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ...
❤️امام صادق علیه السلام می فرماید:
«علی علیه السلام هیزم می آورد،
آب مورد نیاز خانه را تأمین می کرد و خانه را #جارو می نمود.
حضرت زهرا علیهاالسلام نیز آرد می کرد، خمیر آماده می نمود و نان می پخت.»
🕊 کافی، ج 5، ص 86، ح 1؛
🕊 من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 169، ح 3640، باب 2؛
🕊امالی، طوسی، ج 2، ص 274؛
🕊بحارالانوار، ج 43، ص 151، ح 7.
💠تقسیم کار در خانواده💠
از مسایلی که در زندگی مشترک زن و شوهر مطرح و در سعادت و خوشبختی و نشاط خانواده تأثیر به سزایی دارد، انجام کارهای مربوط به زندگی و تأمینِ نیازها و #انجام_کارهای_خانه است.
این مسئله اگر به صورت #عادلانه و صحیح حلّ شود و هریک از زن و شوهر #وظیفه ی خود را به خوبی انجام دهند، بسیاری از مشکلات پیش نخواهد آمد و #صفا و صمیمیت در محیط خانواده حاکم خواهد شد.
🕊 @hdsnab
حضرت علی و حضرت زهرا علیهماالسلام در آغاز زندگی مشترک برای تعیین مسئولیتشان در کانون خانواده، خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدند
و از آن حضرت درخواست داوری نمودند.
❤️رسول خدا صلی الله علیه و آله
✅کارهای درون خانه را برعهده حضرت فاطمه علیهاالسلام گذاشت و
✅کارهای بیرون خانه را به حضرت علی علیه السلام سپرد.
🌸 فاطمه علیهاالسلام می فرماید:
«جز خدا کسی نمی داند که من چه اندازه خوشحال شدم از اینکه کارهای درون خانه به من واگذار شد
و از کارهای بیرون خانه و معاشرت و تماس با مردان معاف شدم.»
🕊وسائل الشّیعه، ج 14، ص 123
اسحاق بن عمّار می گوید:
💠 به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
💠💠 #حقّ_زن بر مرد چیست که با انجام آنها انسان، «نیکوکار» محسوب شود؟
💠امام علیه السلام فرمود:
💠 خوراک و پوشاک او را فراهم نماید
💠و اگر خطایی از او سر زد، از او بگذرد.
💠سپس فرمود:
پدرم امام باقر علیه السلام همسری داشت که به او #آزار می رساند؛
ولی پدرم او را مورد #عفو و بخشش قرار می داد.
🕊من لایحضره الفقیه، ج 3،
💎💎💎 پرداخت #مهریه
💎جابر از
💜 امام باقر علیه السلام نقل می کند:
عدّه ای بر ❤️امام حسین علیه السلام وارد شدند؛
ناگاه #فرش_های_گران_قیمت و #پشتی_های_فاخر و زیبا را در منزل آن حضرت مشاهده نمودند.
عرض کردند:
ای فرزند رسول خدا! ما در منزل شما وسایل و چیزهایی مشاهده می کنیم که ناخوشایند ماست.
(وجود این وسایل در منزل شما را، مناسب نمی دانیم.)!
❤️حضرت فرمود:
💎اِنّا نتزوِّج النّساءَ فنُعطیهنّ مهورهنَّ فیشترین ما شئنَ لَیس لَنا منه شی ءٌ؛ 💎
👈ما بعد از ازدواج، #مهریّه ی همسران مان را پرداخت می کنیم
و آنها هر چه دوست داشتند، برای خود خریداری می کنند.
هیچ یک از وسایلی که مشاهده نمودید، از آنِ ما نیست.»
💎💎💎💎💎
🕊کافی، ج 6، ص 476، ح 1.
💠ایام البیض💠
از روز #سیزدهم ماه مبارک رمضان #شروع می شود.
در این ایام دربهای رحمت الهی به شکل #وسیع بر مؤمنین باز شده و با اعمال این ایام مبارک مؤمنین غرق #برکات الهی می شوند.
🌺شب سیزدهم ماه مبارک رمضان :
اولین شب لیالی بیض است که
اعمال این شب شامل سه قسمت می باشد.
♡ اول: غسل شب سیزدهم،
♡دوم: خواندن چهار رکعت نماز که در هر رکعت سوره حمد یک مرتبه و سوره توحید بیست و پنج مرتبه خوانده می شود.
♡ سوم: خواندن دو رکعت نماز که در هر رکعت بعد از سوره حمد سوره های (یس، التبارک الملک و التوحید) خوانده می شود.
🌺شب #چهاردهم ماه مبارک رمضان
دومین شب لیالی بیض می باشد،
مستحب است
♡خواندن چهار رکعت نماز با دو سلام به مانند شب سیزدهم( درهررکعت بعد از حمد ، یس و تبارک و توحید)
♡قرائت دعای (مُجیر).
🌷روایت است
🌕هرکس در ایام بیض ماه مبارک رمضان دعای #مُجیر را بخواند خداوند عزوجل گناهان او را می بخشد حتی اگر به تعداد قطرات باران و برگهای درختان و ریگ بیابان باشد.🌕🌕🌕
🌺شب #پانزدهم ماه مبارک رمضان:
این شب مبارک است و اعمال آن
♡ اول: غسل،
♡ دوم: زیارت سیدالشهداء (علیه السلام) و
♡ سوم: خواندن شش رکعت نماز است که بعد از سوره حمد، سوره های (یس، التبارک و توحید) خوانده می شود،
♡چهارم: خواندن یکصد رکعت نماز که در هر رکعت بعد از سوره حمد سوره توحید ده مرتبه خوانده شود.
🥀امیر مؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) فرمودند :
هر کس این #نماز را بخواند خداوند متعال ده ملائکه برای ایشان مقرر می نماید تا دشمنان از جن و انس را از او دور کنند و سی ملک برای او می فرستد تا در وقت مردن او را از آتش جهنم دور نگه دارد.
⭐️دعای روز سیزدهم ماه مبارک⭐️
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
💠«اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الدَّنَسِ وَالْأَقْذَارِ وَ صَبِّرْنِی فِیهِ عَلَی کَائِنَاتِ الْأَقْدَارِ وَوَفِّقْنِی فِیهِ لِلتُّقَی وَصُحْبَةِ الْأَبْرَارِ بِعَوْنِکَ یا قُرَّةَ عَینِ الْمَسَاکِین»💠
«ای خدا در این روز
🕊مرا از پلیدی و کثافات پاک ساز و
🕊بر حوادث خیر و شر قضا و قدر صبر و تحمل عطا کن و
🕊بر تقوی و پرهیزکاری و مصاحبت نیکوکاران موفق دار
به یاری خودت ای مایه شادی و اطمینان خاطر مسکینان.»
حدیث ناب
قسمت سه : آتش انتقام چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا
قسمت چهار : من جذابترم یا ....
بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... .
سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت ... اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... .
دوباره جمله ام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ...
رنگ صورتش عوض شده بود ... حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ... مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم ... .
با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است ... .
حالتش بدجور جدی شد ... الانم وقت نمازه ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ... .
مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ... .
دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ... .
با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ ... .
سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ... .