حدیث ناب
قسمت دوازده : با من بمان این زمان، به سرعت گذشت ... با همه فراز و نشیب هاش ... دعواها و غر زدن های
قسمت سیزده : بی تو هرگز
برگشتم خونه ... اوایل تمام روز رو توی تخت می خوابیدم ... حس بیرون رفتن نداشتم ... همه نگرانم بودن ... با همه قطع ارتباط کردم ... حتی دلم نمی خواست مندلی رو ببینم ... .
مهمانی ها و لباس های مارکدار به نظرم زشت شده بودن ... دلم برای امیرحسین تنگ شده بود ... یادگاری هاش رو بغل می کردم و گریه می کردم ... خودم رو لعنت می کردم که چرا اون روز باهاش نرفتم ... .
چند ماه طول کشید ... کم کم آروم تر شدم ... به خودم می گفتم فراموش می کنی اما فایده ای نداشت ...
مندلی به پدرم گفته بود که من ضربه روحی خوردم و اونم توی مهمانی ها، من رو به پسرهای مختلفی معرفی می کرد ... همه شون شبیه مدل ها، زشت بودن ... دلم برای امیرحسین گندم گون و لاغر خودم تنگ شده بود ... هر چند دیگه امیرحسین من نبود ... .
بالاخره یک روز تصمیمم رو گرفتم ... امیرحسین از اول هم مال من بود ... اگر بی خیال اونجا می موندم ممکن بود توی ایران با دختر دیگه ای ازدواج کنه ... .
از سفارت ایران خواستم برام دنبال آدرس امیرحسین توی ایران بگرده ... خودم هم شروع به مطالعه درباره اسلام کردم ... امیرحسین من مسلمان بود و از من می خواست مسلمان بشم ... .
⭐️دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان⭐️
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
💠اللهمّ إنّي أسْألُكَ فيه ما يُرْضيكَ
وأعوذُ بِكَ ممّا يؤذيك
وأسألُكَ التّوفيقَ فيهِ لأنْ أطيعَكَ
ولا أعْصيكَ يا جَوادَ السّائلين💠
خدايا
🕊 من از تو ميخواهم در آن، آنچه تو را خوشنود كند
🕊و پناه مى برم بتو از آنچه تو را بيازارد
🕊 واز تو خواهم توفيق در آن براى اينكه فرمانت برم ونافرمانى تو ننمايم .
اى بخشنده ی سائلان.
⚠️ العَينُ حَقٌّ ، و الرُّقى حَقٌّ ، و السِّحرُ حَقٌّ ، و الفَألُ حَقٌّ ، و الطِيَرَةُ لَيسَت بِحَقٍّ ، و العَدوى لَيسَت بِحَقٍّ ⚠️
💛امام على عليه السلام :
#چشم_زخم ، راست است و #طلسم ، راست است و #جادو ، راست است و #فال_نيك زدن ، راست است ، اما #فال_بد زدن ، حقيقت ندارد و سرايت [بدى] نيز حقيقت ندارد .
🕊نهج البلاغة : الحكمة 400