eitaa logo
حدیث ناب
285 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1هزار ویدیو
58 فایل
http://eitaa.com/joinchat/1637744652C716d15b195 🌼کپی و فوروارد با ذکر صلوات آزاد است. 💐تبادل نداریم. 💌جهت انتقاد @YYAAZZAAHHRRAAA
مشاهده در ایتا
دانلود
Tahdir-joze19.mp3
4.02M
. . . 🕊تند خوانی قرآن استاد 🌷 جزء ۱۹
⭐️دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان⭐️ 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💠اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَ وَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّکینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین💠 خداوندا، در این روز 🕊درهای بهشت‌ها را به روی من بگشا و 🕊 درهای آتش دوزخ را ببند، 🕊مرا توفیق تلاوت قرآن عطا فرما، ای نازل‌کننده آرامش در دل‌های مؤمنان.
⭐️دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان⭐️
🕊معیار تشخیص مال حرام از حلال
🌼امام باقر عليه السلام : زنهار از افكندن كار امروز به فردا ؛ زيرا اين كار دريايى است كه مردمان در آن غرق و نابود مى شوند . 🕊بحار الأنوار : 78/164/1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حدیث ناب
قسمت نه : حلقه نزدیک زمان نهار بود ... کلاس نداشتم و مهمتر از همه کل روز رو داشتم به این فکر می کرد
قسمت ده : معنای تعهد گل خریدن تقریبا کار هر روزش بود ... گاهی شکلات هم کنارش می گرفت ... بدون بهانه و مناسبت، هر چند کوچیک، برام چیزی می خرید ... زیاد دور و ورم نمیومد ... اما کم کم چشم هام توی محوطه دانشگاه دنبالش می دوید ... . رفتارها و توجه کردن هاش به من، توجه همه رو به ما جلب کرده بود ... من تنها کسی بودم که بهم نگاه می کرد ... پسری که به خنثی بودن مشهور شده بود حالا همه به شوخی رومئو صداش می کردن ... . اون روز کلاس نداشتیم ... بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر، سالن زیبایی و ... . همه رفتن توی رختکن اما پاهای من خشک شده بود .. برای اولین بار حس می کردم در برابر یه نفر تعهد دارم ... کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون ... هر چقدر هم بچه ها صدام کردن، انگار کر شده بودم ... . چند ساعت توی خیابون ها بی هدف پرسه زدم ... رفتم برای خودم چند دست بلوز و شلوار نو خریدم ... عین همیشه، فقط مارکدار ... یکیش رو همون جا پوشیدم و رفتم دانشگاه ... . همون جای همیشگی نشسته بود ... تنها ... بی هوا رفتم سمتش و بلند گفتم: هنوز که نهار نخوردی؟ ... امتحانات تموم شده بود ... قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگردم ... حلقه توی جعبه جلوی چشمم بود ... . دو ماه پیش قصد داشتم توی چنین روزی رهاش کنم و زیر قولم بزنم ... اما الان، داشتم به امیرحسین فکر می کردم ... اصلا شبیه معیارهای من نبود ... . وسایلم رو جمع کردم ... بی خبر رفتم در خونه اش و زنگ زدم ... در رو که باز کرد حسابی جا خورد ... بدون سلام و معطلی، چمدونم رو هل دادم تو و گفتم: من میگم ماه عسل کجا میریم ... . آغاز زندگی ما، با آغاز حسادت ها همراه شد ... اونهایی که حسرت رومئوی من رو داشتند ... و اونهایی که واقعا چشم شون دنبالش افتاده بود ... . مسخره کردن ها ... تیکه انداختن ها ... کم کم بین من و دوست هام فاصله می افتاد ... هر چقدر به امیرحسین نزدیک تر می شدم فاصله ام از بقیه بیشتر می شد ... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه ی بحث شیرین ازدواج😌😍😌
💟 توصیه های زناشویی 💟 استاد رائفی پور ◀️ توی خیلی دنبال نباشید. اولا نیست و منظور ، هم یه فرمول شیمیاییه که تو مغز تولید میشه و عاشق میشی. غریزیه ، وقتی که فعال میشه همه چیز رو از کار میندازه، مخ از کار میوفته و طرف کور و کر میشه! دنبال اینها نباشید، 👈دنبال باشید!
💟 توصیه های زناشویی 💟 استاد رائفی پور 🕊و جعلنا بینکم مودة ، حکم به می دهد و حکم به ما هی فکر میکنیم تو ازدواج فقط باید دنبال باشیم ، 🌹یکی پیدا بشه که عاشقش بشم و اونم عاشقم بشه... 👈اینها مال فیلم هاست ،یه مشت شر و ور بیشتر نیست ...! بله 👈اینکه طرف به دلت بشینه اکتفا میکنه. از روی عقله ، عقل حکم به میکنه ، دوستی کردنه و دوست داشتن ... جالب اینجاست که 👈 بعد از ، به وجود میاد ، از قضا خیلی هم ریشه دار میشه .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا