eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
آرى! تو مى خواستى به جبرئيل بفهمانى كه براى نجات ابراهيم(ع) نيازى به آب و باران و طوفان نيست. مخلوقات تو كه ضعيف و ناتوان هستند، براى برنامه هاى خود نياز به وسايل دارند، امّا تو خدايى و بى نياز از همه چيز! تو نيازى به عجله ندارى، دوستانت را يارى مى كنى به گونه اى كه هيچ كس فكر آن را نمى كند، وقتى ابراهيم(ع) را به سوى آتش بياندازند، در يك چشم به هم زدن آن آتش بزرگ را به گلستانى تبديل مى كنى. و چقدر پيش مى آيد كه من هم در زندگى خود به تو اعتراض مى كنم كه چرا كمكم نمى كنى. مى ترسم كه تو هم فرصت را از دست بدهى! اين مشكل من است كه تو را خوب نشناختم! تو هرگز در كار خود عجله نمى كنى، درست در بهترين موقع دست مرا مى گيرى و كمكم مى كنى و تنها من مى مانم و شرمندگىِ از تو كه چرا به تو اعتراض كردم! ❣❣❣❣🎁❣❣❣❣ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
1. عصر خلافت هارون الرشید بود، سلیمان جعفری از حضرت رضا(ع) پرسید: «نظر شما درباره‌ی کارمندی در دستگاه سلطان (هارون) چیست؟» امام رضا(ع) چنین پاسخ داد: «الدُّخُولُ فِی اَعمالِهِم وَ العیُونُ لَهُم وَ السَّعْیُ فِی حَوائِجِهم عَدِیلُ الکُفرِ، وَ النَّظَرُ اِلَیهِم عَلَی العَمدِ مِنَ الکَبائِرِ الَّتی یُستَحَقُّ بِهَا النَّارُ: ورود در کارهای آنها (طاغوتیان) و کمک به آنها، و کوشش در تأمین نیازهای آنها هم‌طراز کفر است، و توجّه عمدی به آنها از گناهان بزرگی است که سزای آن، آتش دوزخ است.» 2. یکی از شیعیان به نام حسن بن حسین انباری می‌گوید: «برای حضرت رضا(ع) در ضمن نامه‌ای نوشتم: کارمند دولت عباسیان هستم، آنها فهمیده‌اند که من شیعه می‌باشم، و مرا تهدید نموده‌اند... .» امام هشتم(ع) در پاسخ نوشت: «از خوف و خطری که متوجّه تو شده با خبر شدم، اگر تو می‌دانی که هرگاه در این شغلِ کارمندی، کاری که رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن امر کرده انجام می‌دهی، و کمک و یاریت به شیعیان می‌رسد، و نسبت به رسیدگی امور مؤمنان فقیر کوشا هستی، به طوری که در صف آنها به شمار می‌آیی، در این صورت (به تو اجازه داده می‌شود و) این کارهای نیکت شومی کارمندی دولت عباسیان را جبران می‌کند، و در غیر این صورت، هرگز اجازه ادامه‌ی کارمندی برای تو نیست.» 3. یکی از شیعیان به نام حسن بن شاذان که از طرف طرفداران دولت عبّاسی مورد آزار قرار گرفته بود، نامه‌ای برای حضرت علی بن موسی الرضا(ع) فرستاد و در ضمن آن، از آزار دشمنان شکایت کرد، امام رضا(ع) در پاسخ او چنین نوشت: «خداوند با دوستان ما عهد و پیمان بسته که در برابر دولت باطل، صبر و مقاومت کنند، طبق فرمان خدا، صبر و استقامت کن.» سپس در پایان‌نامه از انتقام حضرت مهدی قائم آل محمّد (ص) سخن به میان آورد که هم مایه‌ی دلگرمی دوستان بود، و هم هشداری به مخالفان، فرمود: «فَلَو قَد قامَ سَیِّدُ الخَلقِ، لَقالُوا: «یا وَیلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحمنُ وَ صَدَقَ المُرسَلُونَ: هرگاه سرور خلایق (حضرت مهدی) قیام کند مخالفان (در برابر حکومت به قدری ذلیل شوند که) می‌گویند: ای وای بر ما چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت (آری) این همان است که خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان او راست گفتند.» (یس ـ 52) 💖💖💖💖💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
حضرت داوود(ع) يكى از پيامبران بزرگ مى باشد كه در قرآن مجيد هم به بعضى از حكايت هاى زندگى او اشاره شده است. حالا من مى خواهم يكى از حكايتهاى اين پيامبر را برايتان نقل كنم، آيا موافقيد؟ حضرت داوود(ع)، مشغول عبادت بود كه ناگهان صدايى به گوشش رسيد، اين صدا براى او بسيار آشنا بود. آرى، اين صداى وحى بود، خداوند داشت با او سخن مى گفت. آيا مى دانيد خداوند مى خواهد در مورد چه موضوعى با پيامبر خود سخن بگويد؟ اى داوود ! مى خواهم عملى را به تو ياد بدهم كه اگر بندگان من آن را انجام دهند، آنها را وارد بهشت مى كنم. حتماً با خود مى گوييد: چه كارى تا اين اندازه باعث خوشحالى و رضايت خداوند مى شود؟ شايد آن كار، يكى از عبادت هايى است كه خداوند بر ما واجب كرده است؟ حضرت داوود(ع) رو به خداى متعال كرد و عرضه داشت: بار خدايا، آن عمل نيكو چيست؟ و جوابى كه آمد اين بود: آن عمل اين است كه باعث شادمانى مؤمنى بشوى و قلب او را شاد سازى. آرى، شاد كردن دل مؤمن، همان كارى است كه خداوند بهشت را در مقابل آن كار مى دهد. پس هنگامى كه با مؤمنى روبرو شديد با لبخند خود او را شاد كنيد. 🌻🌷💖🌹🌷🌻💖🌹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
اكنون تو نوجوان هستى، هنوز به سن بلوغ نرسيده اى، قامت رشيدى دارى. در اين سال ها درس ادب و ولايت را از مادر آموخته اى، مادر به تو ياد داد كه چگونه پيرو امام زمان خود باشى، تو به معرفت بزرگى رسيده اى، تو مى دانى كه بايد پيرو حسين(ع) باشى كه او كشتى نجات است. حسين(ع) عموى توست، امّا او را به عنوان امام خويش شناخته اى و دوست دارى كه تا پاى جان در راه او فداكارى كنى. مادر از تو يك شيعه واقعى ساخته است! او محبّت، معرفت و اطاعت را به تو آموخته است. ده سال از شهادت پدر مى گذرد، در اين مدّت، حسين(ع) در مدينه است، معاويه بر جهان اسلام حكومت مى كند، حسين(ع) در اين مدّت، صلاح نمى بيند كه دست به قيام بزند، او منتظر است تا فرصت مناسب براى اين كار فراهم شود. پاسى از شب گذشته است، اسب سوارى وارد مدينه مى شود، او نامه مهمى را از شام آورده است. او اين نامه را به امير مدينه مى دهد. وقتى امير مدينه آن نامه را مى خواند مى فهمد كه معاويه از دنيا رفته است و يزيد حكومت را در دست گرفته است. يزيد در اين نامه از امير مدينه خواسته است تا فوراً از حسين(ع)براى او بيعت بگيرد. امير مدينه، مأمورى را به خانه حسين(ع) مى فرستد، امّا حسين(ع) در خانه نيست، حسين(ع) به مسجد پيامبر رفته است. مأمور به مسجد مى رود و از حسين(ع) مى خواهد تا هر چه سريع تر نزد امير مدينه برود. حسين(ع) به اطرافيان خود رو مى كند و مى گويد: "فكر مى كنيد چه شده است كه امير در اين نيمه شب، مرا طلبيده است. آيا تا به حال سابقه داشته است كه او نيمه شب، كسى را نزد خود فرا بخواند؟". همه در تعجّب هستند كه چه پيش آمده است. حسين(ع) مى گويد: "گمان مى كنم كه معاويه از دنيا رفته است و امير مدينه مى خواهد قبل از آن كه اين خبر در مدينه پخش شود، از من بيعت بگيرد". اكنون حسين(ع) به خانه مى آيد، رو به پسرش على اكبر مى كند و مى گويد: "پسرم! برو و جوانان بنى هاشم را خبر كن تا با شمشيرهايشان بيايند". <====♡♡♡♡♡♡♡====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef